یادداشت پیشین با عنوان “بار دیگر استقلال” و این نظر که “استقلال، تابع متغیری از آزادی است و دخالت خارجی قابل تحمل تر از استبداد داخلی است” مورد نقد جدی برخی از خوانندگان قرار گرفت و باب یک گفتگوی انتقادی را گشود.
وجه مشترک نقدها آن است که “گویا نگارنده در شرایط کنونی از حمله ی آمریکا به ایران دفاع می کند و آن را مشروع می شمارد” و پاسخ روشن اینکه “آغاز جنگ به هر بهانه ای، خط قرمز مدافعان حقوق بشر است” و پیامدهای حمله ی آمریکا به عراق و سر برآوردن دوباره ی تروریسم در افغانستان نیز، کافی است تا هیچ کس از جنگی دوباره استقبال نکند.
اما مسأله این است که اگر از یکسو، حکومتی همه ی راه ها را بر انتقال قدرت ببندد و بقای دائمی خویش را با تفسیر یا تصویب قوانین متعدد، تضمین کند و از سوی دیگر امکان دخالت خارجی از راه های مسالمت آمیز و دموکراتیک (و نه جنگ) برای تغییر حکومت خودکامه، وجود داشته باشد چه باید کرد؟
این نگرانی قابل فهم است که دخالت خارجی می تواند “استقلال” را مخدوش کند اما اگر دولت حاکم، “بقای خویش” را با “استقلال” یکسان تلقی کند و ما را به انتخاب میان آزادی یا استقلال، مجبور نماید کدامیک را انتخاب می کنیم؟ در منطق مشهور حاکم بر ایران، هرگونه پشتیبانی خارجی از یک جریان یا حزب “منفی” و “منافی استقلال” تلقی می شود تا آن جا که نگاه مثبت جهان به یک موضوع، کافی است تا حامیان آن را سزاوار هرگونه تهمت و توهین و افترا سازد و مخالفت جهان نیز با یک موضوع چنان فضیلت شمرده می شود که گوئی ما قوم برگزیده ی خداوند و دیگران تجسم شیطان اند وعمل و نظر ما نشانه ی حق؛ و دیدگاه و نگاه دیگران معیاری برای شناخت باطل است.
پس از دوم خرداد 76 نیز، همواره غلبه قرائت آزادی ستیز از استقلال و در نتیجه، عدم ارتباط اصلاح طلبان با نهادهای بین المللی و یا دولت های مدافع حقوق بشر، آنها را در مقابل بنیادگرایان به شدت آسیب پذیر کرد و این قرائت، حتی در مرحله ی نظر نیز به صراحت (یا به اندازه ی کافی) نقد نشد.
اگر حمله به یک کشور برای “صدور دموکراسی” یک خطای تاکتیکی است، پذیرفتن قرائت “آزادی ستیز” از استقلال و پیامدهای آن، اشتباهی استراتژیک است و تأمل در این باب یکی از نیازهای نظری اصلاح طلبان در “دوران گذار” محسوب می شود.
آنچه گذشت به معنای اعتماد مطلق به نهادها و دولت های مدافع حقوق بشر نیست که کارنامه ی آنها نیز نقاط غیرقابل دفاعی دارد؛ اما (علاوه بر تصریح معارف دینی و انسانی) تجربه ی تاریخی نیز نشان داده است که از استبداد (حتی با نیت خیرخواهانه) تنها شر تولید می شود در حالیکه از آزادی، هم خیر می تواند تولید شود و هم شر؛ پس عاقلانه و مومنانه آن است که به جای اینکه به بهانه ی استقلال خواهی، قدم در جاده ی یکطرفه ی شر بگذاریم، آزادی را در صدر بنشانیم و تلاش کنیم تا “خیر” آن را برای آباد کردن انسان و ایمان به کار گیریم.