یکی از وزیران دولت اول میرحسین موسوی تعریف می کند که روزی محسن رفیق دوست، وزیر سپاه دولت جنگ وقتی در حال توضیح یکی از عملیات های جنوب کشور بود گفت: “در عملیات…، 5 هزار نفر مصرف کردیم.” این وزیر معروف از “حاج محسن” پرسید: “مصرف کردید؟ چه چیزی را مصرف کردید؟” آقای وزیر سپاه هم پاسخ داد: “منظورم این بود که 5 هزار شهید دادیم.”
این بهترین توضیح برای ادبیات کلامی مردی است که خود را نه تنها پدر موشکی ایران که پدر صنایع نظامی نو در ایران می داند؛ مردی که ابایی ندارد که همیشه منتسب به جناح راست درون نظام باشد و حتی می گوید تنها “طرفدار” صرف جناح راست نیست، بلکه “خود” جناح راست است و در عین حال هرچند مدعی می شود هیچگاه وسوسه فرماندهی سپاه را نداشته است اما آن گونه که خود گفته “فرمانده ساز است.” چون به قول خودش اگر 5 یا 10 نفر در تاسیس سپاه پاسداران نقش برجسته داشته باشند، نقش او اول است (1).
این شایعه هم البته به روزهای اول تاسیس سپاه باز می گردد که به قول رفیقدوست این اوست که به دیدار امام می رود تا از رهبری انقلاب بخواهد مسئولیت سپاه را از دولت موقت بگیرد و به شورای انقلاب بدهد. در داستان تعیین فرمانده سپاه، سروان کلاهدوز که بیشترین رای را داشت دست به دامان حاج محسن می شود تا او را که ارتشی است از فرماندهی سپاه معاف کنند و برادر محسن رضایی را به جای او بگمارند. در نهایت هم روزی که قرار است بودجه سپاه از طریق دولت موقت طی چکی 20 میلیون تومانی به نام اکبر هاشمی رفسنجانی صادر شود، به نام محسن رفیق دوست هم پشت نویسی می گردد. شاید به این علت که حاج محسن همانند دیگر دوستانش در حزب موتلفه از اول انقلاب سعی کردند کلیدی ترین مسئولیت ها را در اختیار خود داشته باشند.
آن کس که دست به اسلحه داشت و به جلسه مجاهدین انقلاب می رفت تا برای وحدت میان آنها کلت کمری خود را روی میز بگذارد و تهدید کند که اگر متحد نشوند همه را و از جمله خودش را با این همین کلت می کشد، مسئول تدارکات سپاه می شد و سرتیپ حاج محسن رفیق دوست نام گرفت و آنکه دستی در بازار داشت، به وزارت بازرگانی می رفت تا به نام حاج حبیب الله عسگراولادی با چرتکه و تسبیح به تنظیم بازار بپردازد.
حاج محسن رفیق دوست در چنین فضایی و با حمایت جناح مذهبی سنتی طرفدار اقتصاد آزاد است که در مقام وزیر سپاه، سرتیپ محسن رفیق دوست نام می گیرد و وارد کابینه میرحسین موسوی می شود. کابینه اول میرحسین موسوی بعد از انفجارهای تروریستی دهه 60 و آغاز جنگ مسلحانه منافقین ترکیبی از نیروهای راست و چپ، وفاداران به بازار و آیده آلیست های انقلابی است. به همین دلیل هم چندان طولی نمی یابد که اختلاف های ایدئولوژیک آشکار می شود. جناح راست با حمایت بازار و ترکیبی از افرادی مانند عسگراولادی، ناطق نوری، پرورش، ولایتی، حتی توکلی و البته محسن رفیق دوست در سال 62 نامه شکایت و استعفا به امام می برند، همان نامه ای که هاشمی رفسنجانی در خاطراتش از آن به عنوان یک کار “اشتباه” نام می برد (2) و البته غیر از ولایتی که وزیر امور خارجه بود و در شرایط آن روز کشور، ادامه مسئولیتش به عنوان وزیر امور خارجه غیرقابل اجتناب به نظر می رسید، تنها یک نفر از آنها در دولت دوم میرحسین باقی می ماند: محسن رفیق دوست، وزیر سپاه. مرد کوتاه اندامی که در بحبوحه تشکیل وزارت سپاه به کمیسیون دفاعی مجلس رفته و گفته بود این لباسی که به عنوان وزیر سپاه دوخته می شود تنها برازنده من است.
میرحسین موسوی البته چندان تمایلی نداشت در کابینه دوم خود از رفیق دوست استفاده کند؛او تنها هنگامی راضی می شود وزارت سپاه را به او بسپارد که از این مرد سرسخت، در حضور رئیس جمهوری وقت، آیت الله خامنه ای، قول می گیرد نظریات اقتصادی خود را که به موتلفه نزدیک بودبه دولت نکشاند. حاج محسن هم می پذیرد و می گوید که اگر وزیر سپاه باشد تنها به کار جنگ خواهد پرداخت و البته هم به این وعده وفادار بود اما بازهم به سنت خودش. سنتی که ترکیبی از تصمیمات نه چندان علمی خلق الساعه به شیوه موتلفه و روحیه پرخاش گری و سرکشی به سنت مالوف انقلابیون اولیه بود. چاشنی آن هم سیستم “جا بنداز، راه بنداز” که سپاه در سال های اولیه انقلاب بسیار به آن علاقه نشان می داد.
در ستاد فرماندهی کل قوا که در اواخر جنگ مسئولیت آن به میرحسین موسوی واگذار شد، زمانی حاج محسن درخواست 800 میلیون دلار برای خرید سلاح می کند و در پاسخ به این سئوال که برای چه سلاح می خواهد و قانوناً باید تایید ستاد فرماندهی کل قوا را داشته باشد به طعنه می گوید: “آن وقت که شما شلوار کوتاه می پوشیدید ما می جنگیدیم”. او که عادت داشت هر نامه ای را بدون مهر تایید فرمانده جنگ، هاشمی رفسنجانی پس بگیرد، این بار مدعی می گردد که مدرک تصویب قرارگاه خاتم الانبیا را دارد. مدرکی را که وقتی درخواست می شود آن را نشان دهد می رود که بیاورد و البته هرگز هم نمی آورد و دیگر پی این 800 میلیون دلاری را که مدعی بود اورژانسی است نمی گیرد.
تصمیمات خلق الساعه وزارت سپاه در تدارکات جنگ هم کم از اینگونه اتفاقات عجیب و غریب ندارد. زمانی حاج محسن 400 بولدوزر را که در هپکو ساخته شده بود برای عملیات بدر به منطقه می فرستد تا آنها را از آنجا که به علت سنگینی از روی پل قابل عبور نبودند به خیال خودش از زیر آب و تنگه هور، عبور دهند و به داخل خاک عراق ببرند. این درحالی بود که در تست استخر ماشین سازی اراک یکی از این بولدوزرها غرق شده بود، اما محسن رفیق دوست مدعی شد که قبلا با اینها از داخل آب رد شده است و باز هم رد می شود. اتفاقی که البته هیچگاه نیفتاد و به غرق شدن 4 تا از این بولدوزرها منجر شد. حاج محسن با تمام این خصوصیاتی که از روحیه فعالیت در بازار سنتی و چریک بازی در خیابان و کشتن ماموران ساواک با چماق آموخته بود در عین حال روحیه سرکش و صدالبته پرخاش گری هم دارد که در بسیاری اوقات به کارش می آید. هم اوست که تاجری را به دفترش در خیابان فردوسی فرا می خواند تا به او بگوید که اگر فلان جنس را که برای جنگ به آن احتیاج داشت، به او نفروشد، در میدان تیر اعدامش خواهد کرد و اگر هم راضی به فروش شود، ده درصد گران تر می خرد. خودش البته مدعی عربده کشی بر سرسفیر شوروی و داد و بیدار در حضور نخست وزیر لیبی هم هست (3). ادعاهایی که هرچند با روحیات این سرباز سرکش سازگار است اما در عین حال مانند بسیاری از ادعاهای دیگرش با چاشنی غلو هم همراه می شود. چاشنی که یاران بازاری او کم از آن بهره نداشتند. آنها که به خیال خودشان امتحان خود را پس داده بودند و باید کشورداری می کردند.
قبای کشورداری البته هیچ گاه تمام و کمال به قامت مردان راست مذهبی در انقلاب ایران دوخته نمی شود. یک بار با زمزمه نخست وزیری علی اکبر ولایتی به جای میرحسین موسوی و بار دوم در رقابت ناطق نوری با خاتمی، هر دو دفعه این چپ های مذهبی هستند که ریاست دولت را برعهده می گیرند. در آخرین شانس جریان راست مذهبی هم که جناح راست به نام اصول گرایی در انتخابات نهم ریاست جمهوری، خود را بیشتر از هر زمان دیگری نزدیک به کرسی ریاست دولت می بیند این محمود احمدی نژاد است که بر سایرین پیشی می گیرد و هرچند به نام اصول گرایی وارد صحنه می شود اما به هیچ یک از راه و رسوم پیشینیان خود وفادار نمی ماند که حتی آنها را نیز از خود می راند.
محسن رفیق دوست اما چند صباحی است که سیاست را به کناری گذاشته و پس از ریاست پر حرف و حدیثش بر بنیاد مستضعفان، به فعالیت خصوصی مشغول است. دفتری و دستکی برای خودش دست و پا کرده و با تجارت دارو و تاسیسی بنیادی به نام نور سرگرم است. داستان فاضل خداداد و اختلاس برادرش اما هنوز در یادها مانده است و شاید او را از زمانی که وزارت سپاه را برعهده داشت یا حتی رانندگی ماشین حامل امام را تا بهشت زهرا در بهمن 57، بیشتر معروف کرده بود. داستان هایی که البته بعدها کم تکرار نمی شوند.
رفیق دوست درحالی که می گوید در 20 سال اول انقلاب و 10 سال بعد از آن، به عنوان ریاست بنیاد مستعضعفان در هیچ کار اقتصادی شرکت نکرده و تنها سهمی از فعالیت های اقتصادی قبل از انقلاب با برادران خودش داشته که حتی از حقوق یک مدیر هم کمتر بوده، از تاسیس بنیاد تعاون نور بعد از فعالیت های دولتی و خرید یک کارخانه دارویی از طریق بورس سخن می راند و مدعی می شود که این کارخانه را با قرض خریداری کرده است تا داروی جدید آزیترومایسن تولید کند. درحالیکه هنوز هم سایه 123 میلیارد تومان و تلفنی که به فاضل خداداد کرد تا از فرانسه به ایران بیاید و به جوخه اعدام سپرده شود بر بالای سرش سنگینی می کند. شاید هم تجربه پرونده های اینچنینی باشد که حاج محسن را وا می دارد، درحالیکه تا پیش از این به حمایت از میرحسین موسوی در انتخابات می پرداخت و قبل از آن حتی در آبان 87 از ارادت خودش به میرحسین موسوی خبر می داد (4)، دوران معروف “پس از فتنه خرداد 88” که فرا رسید و آبان ماه 88 که آمد با خبرگزاری دولتی ایرنا مصاحبه کند و در یک چرخش صد و هشتاد درجه ای، تمام شخصیت میرحسین موسوی را پر از ضعف و کاستی بداند و اینکه نمی توان در او یک نقطه مثبت پیدا کرد اما به محمود احمدی نژاد که می رسد از جسارت، صراحت و انسانیت رئیس جمهور به عنوان نقاط قوت و تعالی وی بگوید (5). این درحالیست که شاید خودش هم فراموش کرده باشد یکی دو سال پیش از پاسخ به خبرنگاری که از او نظر صریحش را در مورد احمدی نژاد پرسیده بود طفره رفته و گفته بود: “حالا چرا اینها را می پرسی؟” (6)
حاج محسن البته دیگر آن حاج محسن 30 سال پیش نیست که وقتی عبدالسلام جلود با پیام قدافی از لیبی می آید و در فرودگاه مهرآباد به دستور دولت موقت بازرگان که از لیبیایی ها به خاطر امام موسی صدر دل خوشی نداشتند معطل می ماند، دست محمد منتظری را می گیرد و به قول خودش با سی، چهل نفر به فرودگاه مهرآباد می رود تا دولت موقتی ها را از فرودگاه بیرون کند و جلود را به هتل شرایتون برد. نه این دولت، آن دولت موقت است و نه حاج محسن رفیق دوست آن جوان پر شر و شور دیروز.
حاج محسن دیگر پیر شده است؛ اگراو که تا چندی پیش پای حمایت از میرحسین ایستاده بود امروز از فتنه نگوید و به تحریک آنها که به علت حوادث بعد از انتخابات از میرحسین موسوی دل خوشی ندارند، دستی بر سر و روی نخست وزیر جنگ نکشد، شاید پرونده تعاونی مسکن دانشگاه آزاد تبریز، تنها پرونده ای نباشد که به نام محسن رفیق دوست و توقیف اموالش پیوند می خورد (7). در این میان احتمالاً پرونده هایی شبیه آن در تعاونی مسکن دانشگاه تهران و پروژه سعادت آباد هم، که گفته می شود زمینش مورد پسند محسن رفیق دوست قرار گرفته است، در سایت های جور واجور حامیان دولت به تیتر اخبار تبدیل گردند. احتمالاً به تمام همین دلایل است که حاج محسنی که در یک سوم پایانی عمر خودش قرار دارد وقتی نوبت به جدال انتخاب بین بصیرت و کمیت می رسد ابتدا سکوت می کند، بعد در اثبات بصیرت خود، دو خطی در انتقاد از میرحسین سخن می راند، آنگاه روزه سکوت می گیرد تا زمانیکه به قول خودش از لحاظ فکری اقناع شود (8) و هنوز دو ماه نگذشته و احتمالاً اقناع شده، به میدان می آید و جنگ، این بزرگ ترین افتخار مدیریتی میرحسین موسوی را به چالش می طلبد که دولت همراه سپاه در جنگ نبود و سپاه در فکر فتح بغداد بود (9). آن هم درحالیکه تمام صحبت های جدید محسن رفیق دوست در مورد فتح بغداد و نامه محسن رضایی برای این فتح الفتوح، ناقض حرف های یک سال پیش اوست که تحقق خواسته های محسن رضایی را “محال” می دانست و می گفت: “وقتی که جانشین امام در فرماندهی کل قوا آقای هاشمی رفسنجانی، فرماندهان ارتش و سپاه به یک تحلیلی رسیدند که یک دشمن قوی در منطقه حاضر شده و جنگ فرسایشی هم هیچ مشکلی از ما حل نمی کند و انتهایی ندارد، امام پذیرفتند.” (10)
حاج محسن در تحلیل های جدیدش صحبتی از محال بودن درخواست محسن رضایی نمی کند و فقط مدعی می شود که توپ به زمین دولت می رود و در عین حال می گوید دولتی که برای تامین نان مردم، کامیون های سپاه را از بندرعباس می خواهد حتماً به فکر جنگ نیست. تمام اینها هم در حالی مطرح می شود که شخص آیت الله خمینی در نامه ای برای سرپرستی امور جانبازان خطاب به میرحسین موسوی نوشته بود: “از آنجا که ممکن است این روزها افرادی بخواهند نسبت به دولت خدمتگزار شبهات و القائاتی در اذهان عامه به وجود آورند و زحمات بی شائبه و طاقت فرسای شما را خصوصاً در مسئله جنگ خدشه دار نمایند، لازم است این نکته را تذکر دهم که من همچون گذشته شما را فردی لایق و دلسوز برای انقلاب و اسلام می دانم و زحمات شما را در دوران جنگ و تجهیز سپاهیان اسلام فراموش نمی کنم و الآن نیز شما را تأیید و حمایت می کنم.” (11)
حاج محسن این صحبت های “امام” و آن گفته ها را از زبان خودش شاید به خاطر نداشته باشد، اما احتمالاً هنوز فراموش نکرده که زمانی گفته بود دیگر یک آدم معمولی با یک دارایی معمولی است، اما اگر اسلام و انقلاب تهدید شوند دوباره به آدم بزرگی تبدیل خواهد شد. حاج محسن البته شاید دوباره بخواهد به همان آدم بزرگ تبدیل شود اما اگر این قصد را دارد نباید فراموش کند که بین ادعا و عمل فاصله فراوان است. زمانی در تاسیس سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، محسن رضایی از گروه منصورون مدعی شده بود که گروه منتسب به او 2 میلیون نفر طرفدار دارد، حاج محسن رفیق دوست هم امروز ادعا می کند که اگر میرحسین بعد از انتخابات حزب می زد بیشتر از 2 میلیون نفر به او جواب مثبت نمی دادند (12). حاج محسن البته شاید خودش هم تقصیر نداشته باشد، او دست پرورده بازار و سیستم محاسباتی چرتکه ای است که قبل از انقلاب نخود و لوبیا می فروخت و بعد از انقلاب مدعی چرخاندن کارخانه داروگر و ایران خودرو بود. در این سیستم محاسباتی، اعداد چندان با مسما نیستند و تنها به خواست و تمایل گوینده شان ورد زبان می گردند. همانطور که زمانی قرار بود بغداد 5 ساله فتح شود و فرماندهی سپاه لیست بلندبالای اورژانسی 800 میلیون دلاری طلب کند. به همین دلیل هم شاید بهتر باشد حاج محسن، حالا که دیگر در 70 سالگی، سرکشی های گذشته را ندارد به همان بنیاد نور خودش قناعت کند، از فعالیت های اقتصادی پسرش، یاسر، در اتحادیه باشگاه های فوتبال ایران حمایت نماید و در عین حال حواسش به مرتضی، برادر و دامادش محمود محتشمی پور که باجناق مصطفی تاج زاده، یکی از مظاهر امروزین فتنه هست، باشد. مبادا که برادر توسط همرزم دیروز و البته فتنه گر امروز از راه به در شود.
پانوشت
1- مجله شهروند، آبان 87
2- آرامش و چالش، خاطرات سال 1362 هاشمی رفسنجانی، 7 مرداد 62
3- روزنامه جمهوری اسلامی، 4 خرداد 85
4- مجله شهروند، آبان 87
5- ایرنا، 17 آبان 88
6- مجله شهروند، آبان 87
7- سایت جهان نیوز، 15 فروردین 89
8- سایت عدالت، 18 خرداد 80
9- خبرگزاری فارس، 13 مرداد 89
10- سایت جماران، 6 مهر 88
11- صجیفه نور، جلد 21 صفحه 115
12- خبرگزاری فارس، 13 مرداد 89