قضیه نامه محمود به آنگلا و بوش و پاپ

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

در بخش های قبل قضیه روی کار آمدن محمود گفته شد و دلایل آن هم توضیح داده شد. در این بخش ادامه ماجرا را می خوانید.

 

چطور محمود در دویست دقیقه صد تصمیم گرفت؟
تصمیم گرفتن کاری است بسیار سخت

مخصوصا وقتی انسان در جوانی نرفته باشد بالای درخت

ولی محمود دائم آن بالا بود

و در این مورد کارش معجزه آسا بود

وقتی رفته باشی بالای درخت انجیر

باید زود تصمیم بگیری چون باغبان از آن پائین می زند با زنجیر

پس درخت در تصمیم تاثیر زیادی دارد

چون اگر زود نجنبی عواقب پر از تورم و بادی دارد

در تمام آن سفرهای استانی

تصمیمات مهمی گرفته شد به همین آسانی

در مشهد در دویست دقیقه صد طرح تصویب کردند

و مشت محکمی به دهان تصمیم گیران غربی زدند

ای تصمیم گیران! که هی فکر می کنید

و ساعتها وقت صرف امور فوق الذکر می کنید

تصمیم تان را بگیرید خیلی زود

یعنی همان کاری که می فرمود آقا محمود

می گفتند: می خواهیم صد ورزشگاه بسازیم در شهر نیشابور

می گفت: تصویب شد، چون ورزش انسان را می کند پرشور

می گفتند: زمین اش را از کجا بیاوریم؟

می گفت: از استان سمنان زمین می خریم.

چه تصمیماتی همه خوب و عالی

و آخرش هم کیک می خوردند با ساندیس پرتقالی

و هر ماه رفتند سفر استانی

و کشورشد همچون گلستانی

 

و چطور شد که مشکل اسرائیل حل شد؟

یزغل و شموئیل و آبراهام هر روز با هم دعوا می کردند

و هی شکاف های شان را وا می کردند.

شموئیل می گفت: ما باید با عرب ها سازش کنیم؟

یزغل می گفت: ما باید با توپ و تانک آنها را نوازش کنیم

در این وسط آبراهام می گفت: ما باید عرب ها را بیاندازیم به جان هم

تا از دست شان راحت بشویم و دیگر نخوریم غم

یزغل و شموئیل می گفتند: چطوری؟

آبراهام می گفت: من تا همین جا می توانم بگویم فوری

تا اینکه محمود تصمیم گرفت اسرائیل را از نقشه بکند پاک

و گفت در هولوکاست هیچ کس نشد هلاک

هر چه یهودی در دنیا بود، با هم شدند یکی

فتح هم به حماس گفت زکی

عرب ها از ترس احمدی نژاد تنبان شان را زرد کردند

و حماس و ایران، عرب ها و اسرائیل را همدرد کردند

اسرائیل که یک عمر می گفت هولوکاست

یکهو دید همه مردم دنیا می گویند حق با این هاست

یزغل و شموئیل و آبراهام رفتند به کنیسه

و دعا کردند به جان محمود که اولش می گفتند پت و پیسه

ای محمود! ای آنکه ناجی ما شدی!

موسی نگهدارت که همچون شکوفه ای واشدی

ما هم می رویم پای دیوار ندبه

و هی تکان تکان می خوریم تا دوباره بخواند خطبه

البته “ ندبه” و “ خطبه” نیست قافیه اش مثل شاعران جلیل

چون دست ما کوتاه است و خرما رفته بالای نخیل

 

نامه نوشتن به سران جهان

صبح که شد محمود وایستاد روبروی آیینه

و دید هاله نوری دور سرش می بینه

هی چشاشو بست و واکرد

بعد یواشکی از لای انگشتاش نیگا کرد

صدای رحیم جون می اومد که می گفت تو توی هاله نوری

و صدای رحیمی می اومد که می گفت اگه یه پیامبر بیاد مثل توست همین جوری

یه صدایی اومد که بهش می گفت تو می تونی

و صدای مهدی موقشنگ رو شنید که می گفت جیگرتو بخورم جونی

دکترش بهش گفته بود هالوسیناسیون زدی سنگین

باید برای مداواش بری پیش دکتر “چون لای” توی چین

با خودش گفت، نه هالوس زدم نه خیالاته

هرکی نمی تونه بفهمه بی معرفت و بی سواته

رفت توی اتاق پیش رحیم و گفت بنویس

گفت چی بنویسم؟ گفت اینگیلیزی بنویس که ماچ می شه کیس

گفت: واسه کی؟ گفت: واسه جورج بوش

گفت: اون که سوات نداره داداش مموش

گفت: یه نامه بنویس مثل نامه پیغمبر به نجاشی نصرانی

که من به صلح و اسلام دعوتت می کنم چنان که افتد و دانی

بعد هم یک نامه بنویس برای مرتیکه پاپ

که از نظر اسلامی باشه خیلی تاپ

یه نامه هم بنویس واسه اون زنیکه مرکل

مثل نامه پیامبر به هرکل

رحیم گفتش نامه بنویسم آقا مخالفت می کنه

گفت: تو بنویس آقا فعلا تو جیب منه

نامه ها رو نوشت و داد به متکی یه

گفت می فرستیم ببین کی به کیه

رهبری نامه ها رو خواند و شنید

گفت “ما منتظریم باید دید

شاید اینها اثر کند خیلی

خیل دشمن به ما بزند ای میلی

گرچه این هرسه چون عدو باشند

در مثل همچنان کدو باشند”

منظورش از کدو همان داستان مولاناست

که کدو رو واسطه قرار داده که در این امور تواناست

پس نامه های را بفرستید برشان

تا بمالیم اندکی درشان

نامه اولی رسید به جرج دبلیو بوش

هفت هشت بار خواند نامه را از روش

سه چهار بار ترجمه کردند

هشت نه بار زیرنویس زدند

گفت با خود که این چه می گوید؟

… خل است یا که راه حل می جوید؟

گفت با یک مشاور دم دست

این که این گفته معنی اش چی هست؟

گفته باید که من دین اسلام بیاورم

یک تسبیح از بازار شام بیاورم

یک خطیب حسابی نیز لازم است از مکه

سه چهار تا شهید هم اگر ضرورت پیش آمد از فکه

گفته آقا محمود اشهد باید گفت

نه در واشنگتن که در مشهد باید گفت

گفته باید که بنده ختنه کنم

و مدتی دامنم لکه دار شده و اگر کسی به آنجایم دست زد سروصدا و فتنه کنم.

نامه بوش این قدر خوانده شد

ولی کلا بوش در جواب به چنین نامه ای درمانده شد

این که بوش بود، پاپ و مرکل را وللش

که نامه ها رفته بود روی نرو شان و صدا می کرد خش خش

 

ادامه دارد