قتل مغنیه، آغاز بحرانی فراگیر

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

هر چند که انتشار گزارش سازمان‌های امنیتی آمریکا در باره برنامه هسته‌ای ایران مانند ریختن آبی سرد بر ‏فضای در حال اشتعال خاور میانه عمل کرد، اما اینک قتل عماد مغنیه، مشابه دمیدن باد بر آتش زیر خاکستر ‏بحران خاور میانه عمل می‌کند.‏

به نظر می‌رسد قتل عماد مغنیه تنها یک عملیات پیچیده امنیتی به منظور حذف فیزیکی یکی از مهره‌های اصلی ‏و پشت پرده حزب‌الله نباشد بلکه این عملیات به منظور تغییر فاز تحولات خاور میانه صورت گرفته است.‏

در واقع نمی‌توان فهمید که سر نخ ماجرا و ابتکار عمل در دست چه طرف‌هایی است و همین مساله، بیش از ‏پیش وضعیت را بغرنج و غیر قابل پیش بینی می‌کند.‏

برخی منابع عربی، اصرار حزب‌الله بر دست داشتن اسرائیل در قتل مغنیه و اعلام گشایش جنگی بدون مرز ‏با آن کشور از سوی حسن نصرالله را، به معنای تمایل حزب‌الله به تغییر شرایط خاور میانه و بخصوص ‏شکستن بن بست سیاسی لبنان به نفع خود تفسیر کرده‌اند، تمایلی که به زعم آنان با مشورت ایران صورت ‏گرفته است.‏

بر اساس این سناریو می‌توان فرض کرد که ایران احتمال حمله نظامی اسرائیل به تاسیسات اتمی خود را جدی ‏گرفته و می‌کوشد تا با سرگرم کردن اسرائیل به نزاعی تازه در مرزهایش، دولت عبری را از پرداختن به ‏برنامه اتمی ایران باز دارد.‏

اظهارات مقام‌های سیاسی و نظامی ایران مبنی بر قریب‌الوقوع بودن نابودی اسرائیل توسط حزب‌الله، به کمک ‏سناریوی فوق آمده و این تصور را پدید آورده است که ابتکار عمل تحولات تازه در دست ایران و متحدش ‏حزب‌الله است.‏

با این حال، قرینه‌ای عینی برای تایید این سناریو دیده نمی‌شود. در واقع اظهارات شدیداللحن مقام‌های ایرانی ‏در برابر اسرائیل بیش از آنکه دلیلی در جهت اثبات در دست داشتن ابتکار عمل از سوی آنان باشد، علتی ‏برای غافلگیری آنان در مقابل قتل آقای مغنیه تلقی می‌شود.‏

تجربه گذشته نشان می‌دهد که مقام‌های جمهوری اسلامی هر گاه زبان تندی در مقابل یک رویداد خارجی به ‏کار می‌گیرند، برنامه‌ای برای عمل ندارند.‏

در حقیقت همین فقدان برنامه عملی است که بکارگیری الفاظ تند و شدید را برای آنان ضروری می‌سازد. به ‏عبارت دیگر، در سنت ما ایرانیان به طور عموم، لفاظی شدید جایگزین مناسبی برای عمل موثر محسوب ‏می‌شود و شاید بتوان گفت که بسیاری از ما ایرانیان، لفاظی‌ها و حرافی‌های تند و صریح را عین عمل تلقی ‏می‌کنیم، هر چند که به واقع خشم خود را بدین وسیله فرو می‌نشانیم.‏

در این میان اما تهدید حسن نصرالله را به انتقامگیری از اسرائیل نباید معادل حرافی ایرانی‌ها دانست. آقای ‏نصرالله به دلیل موقعیت خطیر و حساس خود در لبنان مجبور است چهره‌ای کاملا مصمم و با اعتبار از خود ‏به نمایش بگذارد، آنقدر با اعتبار که حتی دشمنانش نیز وعد و وعیدهایش را جدی بگیرند.‏

اما جدی گرفتن تهدید آقای نصرالله لزوما به این معنا نیست که ابتکار عمل تحولات جاری در دست سازمان ‏متبوع اوست. شاید نصرالله از روی عصبانیت تهدید به گشودن جبهه جنگی فرامرزی علیه اسرائیل کرده است ‏و او برای اثبات مصمم بودن خود چاره‌ای جز عمل به این تهدید نداشته باشد.‏

در اینجاست که فرض دوم قابل طرح است بدین صورت که آیا طرف‌هایی با قتل عماد مغنیه کوشیده‌اند تا آقای ‏نصرالله را عصبانی کرده و او را به رویارویی تازه‌ای با اسرائیل بکشانند؟

از نگاه بسیاری از کشورهای عربی و غربی، حزب‌الله انتخاب رئیس جمهور تازه لبنان را به بن بست کشانده ‏و نیرویی هماورد آن در داخل لبنان برای شکستن این بن بست وجود ندارد.‏

در سطح نظام بین‌المللی نیز کشورهایی که بخواهند در صورت وخیم شدن بحران لبنان برای مقابله با حزب‌الله ‏به آن کشور نیرو بفرستند، چندان زیاد نیستند و اغلب ترجیح می‌دهند که از چنین معرکه‌ای کنار بمانند.‏

در واقع باز هم این اسرائیل است که امکان و اراده درگیر شدن در جنگ با حزب‌الله را دارد. اما چه ضرورتی ‏اسرائیل را وادار می‌سازد که پس از تجربه جنگ 33 روزه و برخی تلخکامی‌های ناشی از آن، بار دیگر با ‏حزب‌الله وارد جنگ شود؟

تردیدی نیست که اسرائیل از قدرت گرفتن دوباره حزب‌الله در لبنان بیمناک است، اما از این نکته هم غافل ‏نیست که پس از جنگ 33 روزه، حدود 30 هزار نیروی بین‌المللی و واحدهای ارتش لبنان در جنوب رودخانه ‏لیطانی مستقر شده‌اند تا آتش بس مندرج در قطعنامه 1701 را تضمین کنند.‏

افزون بر این، اسرائیل می‌داند که حزب‌الله عمیقا درگیر بحران داخلی لبنان شده و اینک بیش از آنکه تهدیدی ‏علیه دولت عبری باشد به مزاحمی برای متحدان عربستان و آمریکا و فرانسه در لبنان تبدیل شده است.‏

از این رو، چه سودی برای اسرائیل دارد که برای کمک به ائتلاف 14 مارس و حامیان منطقه‌ای و بین‌المللی ‏آن، نیروهای خود را در جنگ با حزب‌الله به مخاطره اندازد؟

بدین ترتیب، می‌توان حدس زد که اسرائیل در شرایط کنونی، نفعی در آغاز جنگی دوباره با حزب‌الله نمی‌بیند ‏و قاعدتا از همین رو، هر گونه دخالت در ماجرای قتل عماد مغنیه را تکذیب کرده است.‏

با این همه، در صورت ضربه جدی حزب‌الله به اسرائیل، دولت این کشور وارد جنگ خواهد شد هر چند که ‏نفعی برای آن متصور نباشد.‏

پس آیا ممکن است طرفی جز اسرائیل به منظور شعله ور کردن جنگی دوباره بین اسرائیل و حزب‌الله قتل ‏مغنیه را طراحی و اجرا کرده‌ است؟

قاعدتا اسرائیل به علت قدرت سازمان‌های جاسوسی آن، طرفی نیست که درگیر چنین سناریوی ناخواسته‌ای ‏شود، به همین جهت اگر واقعا در قتل مغینه سهیم نباشد و تمایلی به جنگ با حزب‌الله هم نداشته باشد، اطلاعات ‏مربوط به عدم دخالت خود در این ماجرا را از طریق طرف‌های ثالث به حزب‌الله منتقل خواهد کرد.‏

با این همه، ممکن است اسرائیل در ازای دریافت امیتازهایی از طرف‌هایی که خود را در بحران جاری از ‏انظار پنهان می‌کنند، حاضر به جنگ دوباره‌ای با حزب‌الله باشد.‏

به نظر می‌رسد اسرائیل هر گونه امتیازی را از طرف‌های مخفی، در مورد ایران طلب کند، بنابراین می توان ‏حدس زد که آتشی در خاور میانه در حال شعله ور شدن است که نمی‌توان مشخص کرد دامن چه کسانی را و ‏چه به میزان خواهد گرفت. ‏