محافل قدرت خواهان رقابت مهندسی شده اند

نویسنده

marmin568.jpg

نادر ایرانی

با نزدیک شدن انتخابات با محسن آرمین، از رهبران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در مورد اهمیت ‏انتخابات، تحصن کلیدی نمایندگان مجلس ششم و مفهوم “چپ جدید” که 14 سال پیش در نشریه عصر ما به ‏چاپ رسید و امروز موضوعیت تازه ای پیدا کرده، و همچنین حقوق اقلیت ها گفت و گو کرده ایم. آرمین تاکید ‏می کند که انتخابات “اصلی ترین نماد جمهوریت” است و مخدوش شدن آن به معنای به خطر افتادن “کیان ‏جمهوریت نظام” است. این مصاحبه در پی می آید.‏

‎ ‎آقای آرمین، چرا در مجلس ششم در ارتباط با موضوعات دیگری مانند بسته شدن روزنامه ها ‏و…. تحصن نکردید ولی در ارتباط با انتخابات تحصن کردید؟‎ ‎

‏ پاسخ این سوال بسیار روشن است: انتخابات از نظر نقشی که در جمهوریت نظام دارد، با هیچ موضوع ‏دیگری قابل مقایسه نیست. اگر قرارباشد کیان انتخابات مخدوش شود به معنای آن است که کیان جمهوریت ‏نظام به خطر افتاده است. علت تحصن ما نیز همین بود. به عبارت دیگر تحصن زمانی صورت گرفت که ‏مشاهده کردیم اصلی ترین نماد جمهوریت دارد مخدوش می شود.‏

‎ ‎یعنی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی انتخابات را در اندیشه سیاسی خود به عنوان مبنای ‏جمهوریت نظام سیاسی پذیرفته است؟‎ ‎

من فکر می کنم اساسی ترین و پایه ای ترین شرط تحقق ویا بقای جمهوریت، انتخابات است. به عبارت ‏دیگراگردموکراسی به معنای مشارکت مردم دراداره امور باشد، انتخابات یکی ازاصلی ترین شروط ‏جمهوریت و دموکراسی خواهد بود. با انتخابات است که مردم می توانند تا عالی ترین سطوح نظام، در اداره ‏امور خود سهیم باشند و در آن مشارکت بکنند. در نتیجه، تضعیف، مخدوش بودن یا نفی انتخابات، صراحتا به ‏معنای مخدوش کردن یا نفی جمهوریت نظام است. این نگاهی است که سازمان در باره جمهوریت نظام ‏انتخاب کرده است. اگر چه در راه تحقق جمهوریت نظام موانع زیادی وجود دارد، ولی مادام که انتخاباتی با ‏حداقل استانداردهای لازم را داشته باشیم، باید مطمئن باشیم که همچنان آن جوهره اصلی جمهوریت حفظ شده ‏است. ما درمجلس ششم هم با این نگاه حرکت می کردیم. ‏

‎ ‎سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی چگونه به تعریف حقوق اقلیت ها در چارچوب حرکت حزبی می ‏پردازد؟‎ ‎

سازمان معتقد است که همه نیروهای سیاسی که التزام عملی به قانون اساسی داشته باشند، باید از حق حیات ‏وفعالیت سیاسی برخوردار باشند. به هیچ عنوان نمی توان نیروهای مذکور را از حقوق سیاسی شان محروم ‏کرد. در این حوزه بحث میزان اعتقاد به نظام و… اصلا مطرح نیست زیرا ما هیچ معیاری برای سنجش ‏اعتقاد افراد که امری قلبی است نداریم، بلکه ملاک، التزام عملی به ضوابط و قواعد یک نظام و مجموعه نظمی ‏است که اساس تعاملات اجتماعی وسیاسی قرار گرفته است. بنابراین هرنیرویی که این گونه حرکت کند، از ‏حق حیات سیاسی برخورداراست. در حوزه فکر واندیشه و بیان وآزادی قلم نیز سازمان معتقد است نباید هیچ ‏منع ومحدودیتی برای بیان افکار و عقاید قایل شویم. مگر محدودیت های عقلایی وعرفی که درهرجامعه ای ‏می تواند وجود داشته باشد. در همین راستا باید گفت مردمسالاری دینی و دموکراسی، بدون حفظ حقوق اقلیت ‏ها یا بدون فراهم کردن شرایط برای تبدیل اقلیت به اکثریت، معنای واقعی نخواهد داشت. بنا براین طبیعی ‏است هنگامی که ما از مردم سالاری سخن می گوییم، درواقع داریم حمایت خود را از حقوق اقلیت ها ‏درسطوح مختلف سیاسی و فکری مطرح می کنیم. ‏

‎ ‎آیا این موضوع مبنای حرکتی جبهه ای درسازمان شما نیز هست؟ آیا می توانید درکنار یک نیروی ‏اقلیتی قرار بگیرید با این تحلیل که اگر حقوق او تامین نشود، شما نیز وجود نخواهید داشت؟‎ ‎

حرکت جبهه ای معمولا معطوف به مبرم ترین وضروری ترین مسایل وچالش های موجود درعرصه سیاست ‏است. لذا در هرشرایطی باید ببینیم ضروری ترین ومبرم ترین مسایل چیست؟ درحال حاضر ما برای ایجاد ‏ائتلاف برای حفظ حقوق اقلیت ها راه زیادی داریم. به عبارت دیگر خیلی چیزهای دیگر باید تحقق یابد تا به ‏این مرحله برسیم.‏

‎ ‎می توانید مثالی بزنید؟‎ ‎

مانند استبداد ویا حفظ کشور. درحال حاضر تفکر حاکم به سمتی می رود که کشور را با بحران های متعدد ‏مواجه کرده است. جمهوریت و مردمسالاری با چالش های جدی روبروست. بنابراین ابتدا باید برای نجات ‏کشور و حفظ دموکراسی تلاش کنیم. بدیهی است تا کشوری نباشد و تا آزادی وجود نداشته باشد، اقلیت و ‏اکثریتی هم وجود نخواهد داشت. به گمان ما حفظ حقوق اقلیت‌ها مانند سایر مطالبات اجتماعی در ذیل حرکت ‏اصلاحی امکانپذیر است. ما فکر می‌کنیم در حال حاضر مسئله مردمسالاری برهر مطالبه و خواسته دیگری ‏اولویت دارد.‏

بحث امروز جامعه ما انتخابات است. بسیاری مواقع انتخابات برای پیروزی نیست، بلکه برای وزن کشی ‏است، ‌مانند انتخابات دوم خرداد 76. مفهوم انتخابات از این زاویه، یک مفهوم حداقلی است که برای تحقق آن ‏نیاز به مسئله مشترک و هدف حداقلی مشترک میان تمامی نیروهای اجتماعی داریم.اگر این نگاه وجود نداشته ‏باشد آن گاه این سخن برشت که می گوید کمونیست ها را گرفتند، گفتیم ما که کمونیست نیستیم، لیبرال های را ‏گرفتند، گفتیم که ما لیبرال نیستیم. بعد آمدند دنبال خود مان تا آمدیم فریاد بزنیم، دیدیم کسی باقی نمانده که به ‏فریادمان برسد، مطرح می شود.‌ از این زاویه به نظر می رسد رابطه ای مستقیم میان نهادها ی اقلیتی و حفظ ‏حقوق آن ها در حوزه مدنی و سیاسی با ایجاد دموکراسی انتخاباتی وجود دارد. به طور اجتناب ناپذیری ایجاد ‏انسجام جبهه ای و حرکت جبهه ای به طی مسیر دموکراسی کمک شایانی می کند. ‏

‏ از این نظر، ما از اقلیت های سیاسی و ازجمله دگراندیشان سیاسی حمایت می کنیم. اما اینکه آیا در این ‏شرایط ائتلاف حول محور مذکور یک اولویت است یا خیر و یا اساساً ممکن و مفید است یا خیر، این بحث ‏دیگری است. حمایت از حقوق بخش های مختلف سیاسی که التزام عملی شان را اعلام کرده اند ودراین ‏چارچوب حاضربه فعالیت هستند، یکی از اصول ثابت مشی سیاسی سازمان است. اما بحث دیگر این است که ‏ما به چه شیوه هایی از این حقوق دفاع خواهیم کرد؟ در این جا می توانیم به این موضوع یک نگاه رمانتیک ‏داشته باشیم. درحوزه روشتفکران سیاسی و کنشگران سیاسی نیز این گونه رویکرد ها ومواضع را مشاهده ‏می کنیم.مانند اینکه برخی نماد آزادی درکشوررا فلان گروه می دانند واینکه اگر آن گروه آزاد بود، پس آزادی ‏وجود دارد ولی اگر اوآزاد، نباشد، پس آزادی نیست. یا چرا به این دلیل که فلانی رد صلاحیت شده، شما ‏انتخابات را تحریم نکردید؟ ما این نگاه ها را نگاه هایی کاملا رومانتیک می دانیم. به این ترتیب اساسا سیاست ‏ورزی امکان پذیر نخواهد بود. این نگاه با واقعگرایی سیاسی سازگاری ندارد، ضمن آنکه با این نگاه مطلق ‏اندیشانه به هیچ هدف سیاسی نیز نمی توانیم دست پیدا کنیم. ما دردوره های مختلف انتخاباتی، حتی به دلیل ‏رد صلاحیت اعضای سازمان خودمان اعلام نکردیم که درانتخابات شرکت نخواهیم کرد. در انتخابات دوره ‏پنجم مجلس شورای اسلامی، آقای نبوی وبنده رد صلاحیت شدیم. با این همه ما اعلام نکردیم که در انتخابات ‏شرکت نخواهیم کرد. در انتخابات ششم نیز که آقای نوروزی و آقای آقاجری ردصلاحیت شدند، ما چنین ‏موضعی را اتخاذ نکردیم. ملاک ما این بوده و هست که آیا امکان رقابت از ما سلب شده است یا خیر؟ اگر این ‏رقابت وجود داشته باشد، شرکت خواهیم کرد ودر ضمن شرکت تلاش خواهیم کرد با حضور درعرصه ‏سیاست وقدرت بتوانیم تضمین های لازم را برای آزادی آن بخش های محروم فراهم و به این صورت به شکل ‏کارآمد تری از حقوق شهروندان حمایت کنیم. ‏

‎ ‎آیا هدف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از انتخابات به دست گرفتن قدرت است؟ از زاویه دیگر، ‏نقطه عزیمت تحلیلی سازمان نسبت به انتخابات با کسب قدرت تعریف شده است؟‎ ‎

تبعا هدف حزب به دست گرفتن قدرت است. از این نگاه جوهر سیاست نیز قدرت است. سیاست با قدرت ‏تعریف می شود. حزب تشکیل می شود برای آنکه قدرت را به دست بگیرد. اما از آن جایی که در ایران هنوز ‏حزب حرفه ای به معنای واقعی نداریم، از این رو درشرایط کنونی هیچ حزب وگروهی دارای این توانایی و ‏پتانسیل نیست که بتواند کشور را اداره بکند. لذا فکر می کنم پاسخ به این سوال به دلیل شرایط موجود منفی ‏است. ‏

‎ ‎به عبارت دیگر پاسخ شما با توجه به شرایط وضرورت های مقطع فعلی این گونه است؟‎ ‎‎ ‎

بله، اگر واقعا سازمان و یا یک تشکیلات سیاسی دارای توانایی های لازم و پایگاه گسترده اجتماعی نیز باشد، ‏هیچ اشکالی ندارد که ادعا کند می خواهد از طریق انتخابات قدرت را به دست بگیرد و از این طریق دیدگاه ‏هایش را پیاده کند. ‏

‎ ‎حوزه مدنی و جامعه وبه عبارت دیگر مردم در این صحنه از چه جایگاهی برخوردارند؟‎ ‎‎ ‎

در جوامعی شبیه جوامع ما نهادهای مدنی نیز برای ایجاد و گسترش و تقویت، نیازمند حمایت و بسترسازی از ‏سوی حاکمیت هستند. بنابراین حضور رویکردهای دموکراتیک در حاکمیت، آشکارا به سود نهادهای مدنی ‏است.‏

‎ ‎برخی نظرشان این است که ما می خواهیم قدرت را به دست بگیریم تا به مردم خدمت کنیم، این ‏فلسفه ای است که از ابتدای انقلاب تا کنون بارها به عنوان شعار مطرح شده است. اما دیدگاه های مدرن در ‏باره قدرت موضع دیگری اتخاذ کرده اند. این دیدگاه ها مطرح می کند که واقعیت قدرت، تنازع بر سر ‏حکومت است و این تنازع اگر درچارچوب قانون و قواعد قانونی رعایت بشود، منافع حاصل از این منازعه ‏به مردم می رسد. سازمان کدام دیدگاه را پذیرفته است؟‎ ‎

‏ حزب به عنوان یک نهاد درعرصه سیاسی، متشکل ازمجموعه ای است که دارای دیدگاهی معین در حوزه ‏سیاست ومدیریت جامعه است و طبعا اقشاری ازجامعه را هم نمایندگی می کند. به هرحال حزب سازوکاری ‏است که اختلاف سلیقه ها ودیدگاه ها را درسطح جامعه، اداره می کند ومدیریت آن را سازمان می دهد وباعث ‏می شود اختلاف ها در یک سازوکار مسالمت آمیز با حداقل هزینه وبا حداکثرسود بتوانند با یکدیگر به رقابت ‏و یا تعامل برخیزند. دراین جا هردیدگاهی فکر می کند اگر حاکم شود، کشور را بهتر اداره و به وجه بهتری ‏منافع ملی را تضمین خواهد کرد. در این جا زیاد مهم نیست که با چه عنوانی نیروها اقدام به رقابت می کنند؛ ‏به نام خدمت به مردم، یا منافع ملی و… مهم آن است که بالاخره این اختلاف سلیقه ها ودیدگاه ها و اختلاف ‏مشی ها برای اداره کشور در یک چارچوب قانونمند وسامان یافته با یکدیگر به رقابت می پردازند. البته می ‏شود احزاب هم نباشند واز طریق راهکارهای خشونت آمیز، از جمله کودتا، مسئله را به ظاهر حل کرد، اما ‏چنین راهکارهایی هزینه‌های سنگینی را بر کشور تحمیل می‌کند. از این نظر من فکر می کنم تلاش احزاب ‏برای کسب قدرت، نه تنها اشکالی ندارد بلکه اساسا حزب بدون چنین هدفی حزب نیست. درغیر این صورت ‏اگر هدف افراد کسب قدرت نباشد اقدام به تاسیس نهاد های خیریه و فرهنگی کنند بهتر است.از این رو ‏هنگامی که حزب فعالیتی را خارج از اهداف فردی دنبال می کند و در این حرکت خود به مصالحی فراتر از ‏مصالح فردی می اندیشد وآن را دنبال می کند، یک فعالیت کاملا شریف، ارزشمند و قابل احترام محسوب می ‏شود. من تحزب را ازاین جهت هم از نگاه اجتماعی وهم نگاه انسانی و هم نگاه دینی، یک عمل کاملا شریف و ‏قابل احترام می دانم. بنا براین سازمان هم از این قاعده مستثنی نیست. ‏

‎ ‎با توجه به تعریفی که شما از سیاست وقدرت دادید، آیا فکر می کنید این تعریف با چارچوب ‏ساختاری قانون اساسی هماهنگ است؟‎ ‎

البته ساختاری که در قانون اساسی برای فعالیت حزبی تعریف شده، ساختار ایده آلی نیست. ما می توانیم ‏الگوهای مناسب تر وبهتری برای ایجاد یک نظام حزبی درسطح کشورجستجو کنیم. فرض بفرمایید به نظر ‏می رسد که در حال حاضر سیستم انتخاباتی ایران، سیستمی نیست که به رشد و ارتقاء نظام حزبی کمک کند. ‏اینکه یک حزب چند کرسی می تواند درمجلس داشته باشد، علی القاعده باید متناسب با پایگاه اجتماعی آن باشد. ‏اما نظام انتخاباتی ایران متاسفانه درحال حاضر این گونه نیست. در عین حال این سخن به این معنا نیست که ‏قانون اساسی ایران ظرفیت لازم برای فعالیت حزبی را ندارد. آزادی احزاب در قانون اساسی تصریح شده ‏است. از این رو در این سطح از توسعه یافتگی، مشکل احزاب ایران، قانون اساسی نیست. مشکل درجاهای ‏دیگری است. فعلا به نظر می رسد با توجه به شرایط موجود، فعالیت حزبی ظرفیت های نسبتا مطلوبی در ‏قانون اساسی دارد. مگر آنکه نظام حزبی تا آن اندازه رشد کند که ظرفیت های موجود پاسخگوی نیازها ‏نباشند که درآن شرایط باید فکری به حال فعالیت حزبی بکنیم. ‏

‎ ‎زمانی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از زاویه تئوری پردازی در حوزه استراتژی، ‏موتورمحرک نیروها و حرکت های سیاسی قرار گرفت. مطالب تئوریک سازمان، به طور مثیال در مورد ‏تقسیم بندی های اجتماعی، که درنشریه عصرما منتشر شد، توسط بسیاری از نیروها دنبال می شد. فکر می ‏کنید کجای آن تقسیم بندی ها دچار تحول اساسی شده است؟‎ ‎

آن تقسیم بندی ها الگویی بود که به علاقمندان در فهم دقیق تر تحولات و کنش های سیاسی کمک می کرد. آن ‏الگو تبعا لباسی بود که برقامت صف بندی وآرایش سیاسی آن زمان پوشانده شده بود. به نظر من آن الگو دقیق ‏و دارای کارکرد بودو می توانست به فهم تحولات ومنطق نهفته در ورای رخدادهای عرصه سیاسی کمک ‏کند. ازآن زمان 14 سال می گذرد وتبعا عرصه سیاسی ایران دستخوش تحولات بسیار مهمی شده وآرایش قوا ‏در عرصه سیاسی تغییر کرده است؛ از این رو آن الگو دیگر از کارآمدی لازم برخوردار نیست. ‏

‏ ‏

‎ ‎مثلا چپ جدیدی که درآن شرایط از آن یاد می کردید، در شرایط حاضر دچار چه تحولاتی شده ‏است؟‎ ‎

جریان چپ جدیددر آن زمان جریان دوپاره ای بود که به تدریج داشت درعرصه سیاسی عرض اندام می کرد. ‏اما درآن زمان به حدی نرسیده بود که درعرصه سیاسی درقالب یک حزب تشخص یابد و مابه ازای سیاسی ‏پیدا بکند. ما احساس می کردیم که الگویی که ارائه می دادیم، ضمن اینکه واقعیت موجود را تحلیل می کرد و ‏تصویری از آرایش سیاسی در اختیار ما می گذاشت، دارای نقش تسریع کننده نیز هست و به تولد این جریان ‏جدید نیز درعرصه سیاسی کمک می کند.‏

‎ ‎این سزارین قرار بود در حوزه نیروهای مذهبی یا چپ جدبد صورت بگیرد؟‎ ‎

ما تلاش می کردیم که درعمل براساس این الگو، جریان چپ جدید به عنوان یک جریان مستقل درعرصه ‏سیاسی ایران ظهور پیدا بکند و تحت اراده و سلطه راست سنتی قرار نگیرد. در آن دوره حزب آقای ری ‏شهری، یعنی حزب دفاع از ارزش ها تشکیل شد. ما فکر می کردیم از تشکیل آن حزب باید استقبال و آن را ‏تقویت کنیم. چرا که آن حزب اگر می توانست مشکلات تئوریک خود را حل بکند، می توانست مابه ازای ‏مناسبی برای جریان چپ جدید درعرصه سیاسی باشد و از عضوگیری راست سنتی در این جریان دربدنه ‏اجتماعی جلوگیری کند. ما درآن زمان به شدت نگران این موضوع بودیم که نیروهای رهاشده، که نه جذب ‏این طرف می شوند ونه هویت راست دارند، به عنوان نیروهای عملیاتی جریان راست قرار بگیرند و سیاست ‏های جریان محافظه کار برآن ها حاکم شود. ‏

‎ ‎ظاهرا این اتفاق روی نداد و طرح شما پیش نرفت؟‎ ‎

بله، متاسفانه این اتفاق نیفتاد و جمعیت دفاع از ارزش ها نتوانست مشکلات تئوریک ودوگانگی هایی را که ‏دردرون خود داشت، حل کند. به همین دلیل نیروهایش تجزیه شدند؛ بخشی جذب جریان چپ آن زمان و ‏اصلاح طلبان بعدی شدند، برخی نیز کاملا درقالب نهادهایی به عنوان سرباز پیاده راست سنتی عمل کردند. ‏

‎ ‎بسیار خوب بیایید روی همین گروه متمرکز شویم، برای این طیف چه اتفاقی افتاده است؟‎ ‎‎ ‎

ببینید با حمایت های لجستیکی وفکری گسترده و غیر مشروط برخی از کانون های قدرت، نیروهایی که به ‏صورت نیروهای عملیاتی وسرباز پیاده راست سنتی عمل می کردند ، به تدریج در این 15 سال، سازمان خود ‏را پیدا کردند. نهادهای خودرا تاسیس کردند وچهره های ایدئولوژیک، نهادهای سیاسی، تئوریسین ها و آموزش ‏های ویژه خود را به دست آوردند. به تدریج درمقابل جبهه اصلاحات رشد کردند تا آن جا که پس از مدتی ‏مدعی راست سنتی شدند و پرچم مقابله با اصلاحات را ازدست راست سنتی گرفتند. همین جریان است که پس ‏از انتخابات مجلس هفتم، درعرصه قدرت ظهورعلنی پیدا کرد. البته قبل از آن نیز ظهور غیرعلنی ‏درچارچوب باندها ومحفل های قدرت داشت، ولی از مجلس هفتم بود که علنی شد و دردوره انتخابات ریاست ‏جمهوری با حمایت های بی شمار توانست قوه مجریه را تصاحب کند، به طوری که شریک سابق اش، یعنی ‏راست سنتی نیز درمعرض حذف از عرصه قدرت قرار گرفته یا حداقل کاملا دست پایین را دارد. اگر ما ‏بخواهیم الگویی چدیدی ارائه بدهیم، باید به این تحولات در نیروهای سیاسی توجه داشته باشیم.‏

‎ ‎این فرض را قبول دارید که دولت درایران همواره از طبقه بورژوازی و خرده بورژوازی ‏برخاسته است و در حال حاضر نیز گروه های مختلف تکنوکرات وبوروکرات هستند که سعی دارند به نحوی ‏قدرت را در ایران به دست بگیرند؟ به عبارت دیگر آیا چپ جدید در الگوی تحلیلی قبلی سازمان، اکنون خود ‏به گروه یا طبقه جدیدی در ایران تبدیل نشده است؟‎ ‎

خیر، من فکر می کنم که این جریان از یک پشتوانه قابل قبول اجتماعی برخوردار نیست. ‏

‎ ‎این مسئله در حوزه اقتصادی، مالی ونظامی چگونه است؟‎ ‎

این جریان درسطح قدرت ساخته شده و به صورت گسترده ای حمایت می شود. این جریان با دوپینگ سیاسی ‏و اقتصادی بر روی کار آمده است. از این رو اگر بند ناف این گروه از قدرت قطع شود، به سرعت از میان ‏می روند. ولی راست سنتی یا جریان محافظه کار دارای پایگاه اجتماعی قدرتمندی است، ضمن آنکه ‏موجودیت اش وابسته به اراده ای هم نیست. از این رو منشاء اثر است ونقش بازی می کند. در دوره بعد از ‏انقلاب هم نقش خود را ایفا کرده است. اما جریانی که اکنون از چپ جدید به این مرحله رسیده است، کاملا یک ‏جریان تصنعی وساخته وپرداخته است. این جریان هیچ پایگاه روشن اقتصادی، اجتماعی شناخته شده ندارد و ‏اگر آن بند ناف قطع شود از او هیچ چیزی باقی نمی ماند. ‏

‎ ‎فکر نمی کنید بوروکرات های نظامی واقتصادی درچپ جدید از آن زمان به این سو این نقص را ‏به خوبی شناسایی کرده اند وبراساس خاستگاه اجتماعی خود به دنبال یافتن پایگاه هایی در حوزه محرومان یا ‏ایجاد طبقه متوسط جدیدی هستند تا بتوانند خود را بازتعریف کنند؟ البته طیفی از این گروه با اتخاذ شعارهای ‏پوپولیستی ممکن است فاقد برنامه بوده یا برنامه هایش قابلیت تحقق اجتماعی نداشته باشد، اما جناح دیگر ‏اصول گرایان ممکن است باز تعریف خودرا در حوزه کارآمدی نظام قراربدهند؟‎ ‎

یک جریان، زمانی جریان سیاسی تلقی می شود که بتواند از دل بخش هایی از جامعه بیرون بیاید و آن ها را ‏نمایندگی بکند. اینکه یک مجموعه ای از سازوکارهای غیرطبیعی شکل گرفته باشند وسپس برای خود به دنبال ‏مخاطبانی بگردند ـ ممکن است چنین اتفاقی بیفتد ـ اما این گونه حرکت ها قادر به ایجاد پیوندها و ارتباطات ‏تضمین کننده هویت، پرنسیپ و بقای یک جریان سیاسی با بدنه اجتماعی نخواهند بود.‏

‎‎بنا براین شما فکر می کنید که فلسفه سیاسی این جریان در انتخابات دچار بحران می شود؟‌ یعنی ‏این جریان قادر نخواهد بود به جذب وبسیج توده ای بپردازد؟‎‎

نمی توانند به این امر اقدام کنند. به نظر من اگر رانت قدرت را از این گروه بگیرید قادر نیستند در برابر هیچ ‏یک از گروه های موجود قد علم کنند. مشکل ایران در حال حاضر رانت، به معنای تضمین نامشروط قدرت ‏در پشت سر یک گروه است که دارد خود را به عرصه سیاسی تحمیل می کند. زیرا این گروه دارای هیچ مابه ‏ازاء اجتماعی تعریف شده ای نیز نیست. لذا هیچ بخشی از جامعه را نیز نمی تواند نمایندگی بکند. اگر هم در ‏حال حاضر سعی دارد میان سرها، سری باشد، به پشتوانه نظام رسانه ای قدرتمند دولتی و سنگر گرفتن در ‏پشت شعارهای پوپولیستی است. البته این جریان به شدت دارد مطرح می کند که وابسته به محرومان است و ‏با این رویکرد خود رابا توسل به شعارهای مبتنی بر حمایت از محرومان، از بخش فرهیختگان جامعه نیز جدا ‏می سازد. اما اگر واقعا بدون رانت قدرت، این جریان از پایگاه گسترده ای در میان محرومان و اقشار ‏فرودست برخوردار باشد، علی القاعده نباید هیچ گونه نگرانی بابت انتخابات داشته باشد. همچنین نباید در ‏انتخابات شاهد رد صلاحیت های گسترده و یا اعمال نفوذ هایی باشیم که از یک نگرانی شدید حکایت می کند. ‏البته باید دو موضوع را از هم تفکیک کنیم. ابتدا آنکه ما دارای اقشار تهیدستی درجامعه هستیم که موجب ‏کارآمدی شعارهای پوپولیستی می‌شود. از این رو می توان برروی موج خواسته های این اقشارسوار شد. این ‏موضوع درستی است، اما اینکه واقعا جریان یا افراطیون حاکم جریانی برآمده از دل طبقات محروم بوده یا ‏پیوندی ارگانیک با این طبقه دارند، بنده معتقدم که چنین چیزی وجود ندارد. ‏

‎ ‎آقای عباس عبدی مطرح کرده که به دلایل مختلف، انگیزه های درونی میان اقتدارگراها برای ‏مانور درحوزه اجتماعی نسبت به دیگر نیروهای اجتماعی بیشتر است. به نظر می رسد آن ها اکنون به ‏بوروکرات های نظامی ـ سیاسی و بوروکرات های اقتصادی ـ سیاسی و نظامی قابل تقسیم بندی هستند. ‏بنابراین آیا مهمترین معضل نظام، ایجاد رقابت میان این دوگروه است یا ایجاد دموکراسی و پخش قدرت میان ‏همه گروه هایی که می توانند به نحوی در چارچوب قانون اساسی قرار بگیرند؟‎ ‎

مهمترین مشکل نظام سیاسی ایران فقدان دموکراسی و قواعد سالم، قانونمند، و به رسمیت شناخته شده از سوی ‏قدرت برای فعالیت سیاسی و رقابت سیاسی سالم است.اگر قانون و رقابت دموکراتیک به رسمیت شناخته شود، ‏قطعا با چنین معضلاتی مواجه نخواهیم بود. ‏

‎ ‎براین اساس در شرایط کنونی چه اتفاقی روی خواهد داد؟‎ ‎

درعمل فکر می کنم که دوجریان اصلاحات ومحافظه کار تعیین کننده ترین جریان در ارتباط با رقابت سیاسی ‏خواهند بود.‏

‎ ‎آیا در انتخابات آینده هم این دوجریان تعیین کننده خواهد بود؟‎ ‎

اگررقابتی نسبتا سالم و براساس استانداردهای حداقلی برگزار شود، این دوجریان درانتخابات آینده تعیین ‏کننده خواهند بود. ‏

‎ ‎آیا این امکان وجود دارد که حذف ها به طور حساب شده براساس رقابت میان دوجناح اصول ‏گرای داخل نظام در انتخابات سازماندهی شده باشد؟‏‎ ‎

بله، طرحی که ازنظربرخی محافل قدرت مطلوب به نظر می رسد این است که ظاهری از رقابت درعرصه ‏سیاسی وجود داشته باشد؛ رقابتی که در عرصه سیاسی کاملا مهندسی شده و با نتایجی کاملا معین و ‏درچارچوب های کاملا تعریف شده خواهد بود. ‏

در این میان مشاهده می کنید که حتی رقابت‌ها و چالش‌هایی نیز میان مجلس و دولت رخ می‌دهد که حکایت از ‏اختلاف سلیقه دارد، اماحد واندازه این رقابت، بحث شش ماهه درباره جلو و یا عقب کشیدن ساعت ، یا ‏تعیین نرخ بنزین 100 یا 80 تومانی است. این ها مهمترین چالش های درون بخش های مختلف اصول ‏گرایان است.این درحالی است که واقعیت های سیاسی و اجتماعی ما اقتضائات خاص دیگری را طلب می کند. ‏این درست است که عده ای مایلند این رقابت در این سطح باقی بماند، زیرا رقابتی تضمین شده با نتایج تضمین ‏شده است. اما آیا چنین طرحی قابلیت اجرا در واقعیت موجود جامعه سیاسی ایران و مختصات اجتماعی آن را ‏دارد؟ ‏