مصدق می دانست که خدا در و تخته را خوب به هم جور می کند. می دانست که این در و تخته ای که به هم جور شده اند در تمامی روزهای زندگی تمام قد در کنار هم خواهند بود و با هم به خون خود در راه مام میهن در می غلطند. پیشوا این دوجوان آن روزها را درست شناخته بود.
1 آذر 1377 و خبری دهشتبار. داریوش فروهر دبیرکل حزب ملت ایران و همسرش پروانه اسکندری به خون خود در غلطیدند. شاهدان روایت می کنند که قاتلان آنقدر جنایت پیشه بودند که نه تنها کشته بودند که خانه را هم با خون ایشان رنگ آمیزی کرده بودند. پروانه و داریوش کشته نشدند. دشنه آجین شدند. هر دشنه ای که بر پیکر ایشان وارد آمد یادآور یکی از کینه هایی بود که استبداد شیخی و شاهی از ایشان داشت. شیخ و شاهی که از وجود این دو گوهر تابناک آسمان وطن هر زمان بر خود می لرزید.
اما ماجرای قتلهای سیاسی دهه 70 به همینجا ختم نشد. آقایان وزارت اطلاعات دولت اصلاحات پرونده ای گشودند. 4 تن را موضوع پرونده اعلام کردند. شهیدان فروهر ها و شهید مختاری و شهید پوینده را؛ اما همین ها دکتر مجید شریف را در این پرونده نپذیرفتند. مجید شریفی که شاگرد به حق مکتب معلم شهید دکتر شریعتی بود و جان بر سر آرمان نهاد.
استاد مهندس معین فر عزیز در مراسمی که برای شهیدان فروهر در حسینیه ارشاد برگزار شد آمار را تا 135 تن بالا برد. تا 80 نفر اسم وجود داشت و آن روزها عماد الدین باقی و اکبر گنجی بی مهابا با نورافکنی به تاریکخانه ای که این جنایات را باعث شد در حال افشای نه تنها عاملان که آمران این قتلها بودند. از آیت الله خوشوقت تا محسنی اژه ای دستور دهنده قتل پیروز دوانی. تا آقای نوری همدانی و تا دیگرانی که نامشان در مقالات و اسناد می آمد. اما دولت اصلاحات تنها با همان 4 تن کار را پیش برد. وزارت اطلاعات را تصفیه کرد؛ آن هم از عناصر عاملی که تنها دستور را اجرا کردند. هیچ گاه نگذاشت که بر تاریکخانه این جنایت ها نورافکنی شود و اگر می خواست و نگذاشتند، هیچ گاه افشا نکرد. سکوت، سکوت و سکوت ایشان خود مهر تائیدی بر جنایت بود. مگر نمی خوانیم در زیارت عاشورا که لعن الله سمعت بذالک فرضیت به؟
آن کسانی که آن روزها دلیرانه بر تاریکخانه قتلهای سیاسی دهه 70 در ایران که از کارون حاجی زاده کودک تا پیران مو سپید را شامل می شد، بعدها هزینه اقدامات خود را پرداختند. باقی و گنجی زندان رفتند و همه سکوت؛ سکوتی که جز در زیر زمین خانه ها و در سالگرد آذرماه شکسته نمی شد.
13 سال گذشت از آن روز شوم. از همان روز اما بانوی دلیری چون پرستو فروهر فریاد زد که داد خواهیم این بیداد را. در خانقاه صفی علیشاه و در زیر باتوم ولایت مداران فریاد زدیم که داد خواهیم این بیداد راو همچنان بر این وعده گاه مصریم. داد خواهیم این بیداد را؛ تا روشن شدن تمامی زوایای این فجایع ساکت نمی شویم.
آقایان می خواهند مسئله فراموش شود. حکومت ولایی در تمام طول این 13 سال در تلاش بوده تا مسئله قتلهای سیاسی و زنجیره ای دهه 70 در ایران را به بوته فراموشی بسپرد؛ قتل هایی که چه در ایران و چه در خارج از ایران انجام شده است. از شاهپور بختیار و کاظم رجوی و فریدون فرخزاد و قاسم لو و شرفکندی تا داریوش و پروانه فروهر و مختاری و پوینده و زال زاده و مجید شریف و حاجی زاده ها و حتی تا احمد خمینی که عماد الدین باقی در آن سالها سخنانی در باب مرگ مشکوک او بر زبان راند و اسنادی را هم مطرح کرد.
هنوز که هنوز است داد می خواهیم این بیداد را. بهترین فرزندان ایران زمین را از ما گرفتند. کشتند و جنایتکارانه لاپوشانی کردند. اگر نبود هوشیاری نویسندگان کانونی شاید فاجعه اتوبوس ارمنستان هم به ثمر می نشست و دیگر امروز محمود دولت آبادی و سیمین بهبهانی را نمی توانستیم با چشم سر زیارت کنیم. رژیم جمهوری اسلامی در طول این قتل های سیاسی در دهه 70 یکی از فجیع ترین جنایت های فرهنگی و اجتماعی تاریخ بشریت را مرتکب شد. مگر هر ملتی چه میزان روشنفکر و اندیشه ورز مسئول و متعهد دارد که اینان در طول کمتر از یک دهه دهها تن از ایشان را به کام مرگ فرستادند؟ شاید امروز که عزمی جزم برای تکمیل پرونده حقوق بشری جمهوری اسلامی راه افتاده است و از هولوکاست ایرانی کشتار سیاه تابستان 67 به دستور خمینی سخن می رود، جا داشته باشد که فضایی نیز برای این قتلهای سیاسی باز شود؛ جنایتی که اندیشه ورزان یک ملت را از ایشان می گیرد کمتر از قتل هزاران تن نیست.
ابلاغیه کتبی به پرستو داده اند که برگزاری مراسم ممنوع است. مگر مراسم در خیابان و حتی در خانه برگزار می شود؟ مراسم فروهر ها در قلب هر ایرانی است که در ایران و در روز 1 اسفند به طواف خانه شهیدان فروهر ها می رود و در برون مرز به یادآوری این روز خونبار و یاد شهدای آن روزهای سیاه می پردازد. رژیم جمهوری اسلامی در توهم فرعونانه خود فکر می کند که می تواند از برگزاری مراسم فروهر ها جلوگیری کند. مراسم فروهر ها در قلب ایرانیان است. برای جلوگیری از آن باید قلب تک تک ایرانیان را از خانه سینه برون آورد. اگر می توانند بکنند.
داد خواهیم این بیداد را. صد سال دیگر هم بگذرد خون جوشان فروهر ها و شریف ها و مختاری ها و پوینده ها و زال زاده ها و تمامی شهیدان قتل های سیاسی دهه 70 خواهد جوشید و از این سیلاب خود و زایش گر ندا ها و سهراب ها متولد خواهند شد. نداها و سهراب ها فرزندان معنوی شهیدان دهه 70 اند که در دهه 80 و در سال 88 آن گونه جانبازانه در برابر رژیم استبداد ولایی ایستادند. این خون جوشان نمی ایستد. این شجره طیبه از ستار خان ها و باقرخان ها و میرزاها و خیابانی ها تا حنیف ها و سعید ها و محسن ها و بیژن ها و مصطفی ها و تا فروهر ها و مجید ها و پرویز ها و محمد ها و محمد جعفر ها و تا نداها و سهراب ها جاری است. این خون جاری است تا آزادی ایران زمین. ای ایران ای مرز پر گهر.