واکنش رژیم جمهوری اسلامی در برابر تحریم های اخیرغرب نشان داد که درآمد نفت برای ادامه حیات آنها تعیین کننده است. هم اکنون آنها دو راه در پیش دارند. کنارآمدن دربرابر فشارهای غرب، یا بستن تنگه هرمز و جنگ با غرب و متحدین آنها. گزینه دوم بسیاری از کشورهای دیگرکه به عبور40 درصد نفت جهان از تنگه هرمز وابسته اند را نیز علیه ایران خواهد کرد. درحالیکه با گزینه اول، ایران متحدین بیشتری پیدا خواهد کرد و اسرائیل را منزوی تر خواهد کرد.غرب نیازی نمی بیند که متوسل به اهرم نظامی شود، مگرآنکه رژیم ایران آغاز کند. زیرا فشارتحریم اقتصادی با هزینه بسیارکمترمی تواند رژیم ایران که سخت به درآمد نفت وابسته است را فلج کند. با تحریم ایران، غرب نفت ایران را نمی خرد و به کشورهای دیگر هم اختیار می دهد که میان رابطه اقتصادی با ما و ایران یکی را برگزینید. ازطرف دیگر رژیم ایران می داند که تهدید های کوچک می تواند به جنگی بزرگ کشیده شود. جنگ بزرگ برابر با پایان جمهوری اسلامی نیز خواهد بود، البته با هزینه ای بسیار بسیار گزاف برای مردم ایران. برخلاف صدام حسین و قذافی، تجارب نشان داده است که سران رژیم ایران خطر را به موقع درک و عقب نشینی می کنند، مگرآنکه حادثه ای ناخواسته رخ دهد و یا نیروی های جنگ طلب ایران نفع خود را درآن ببینند.
برخی معتقدند که تحریم اقتصادی دیکتاتورها را وادار به عقب نشینی نمی کند، آنها برای اثبات نظر خود، عراق را مثال می زنند، ولی آنها از تحریم اقتصادی موفقی که رژیم نژاد پرست آفریقایی جنوبی را به زانو درآورد حرفی نمی زنند. تحریم اقتصادی ممکن است در کشوری سرنوشت ساز باشد، ودرکشوردیگری تعیین کننده نباشد. زیرا عوامل متعددی در آن دخیل است.
ایران نه شبیه عراق است، ونه شبیه به آفریقایی جنوبی. ایران مانند هر کشوردیگری ویژگی های خودش را دارد و باید برآن اساس تحلیل شود. اگرایران شبیه عراق است، می توان پرسید عراق شبیه کدام کشور بود؟ این کپیه برداری های مکانیکی فاقد ارزش است. دردگرگونی های اجتماعی انسان ها در گیرند. همه انسان از جمله دیکتاتورها نسبت به بحران ها و خطرها یکسان واکنش نشان نمی دهند. درنمونه های اخیر “بهارعرب” چهار دیکتاتور به چهار شیوه مختلف از قدرت حذف شدند، سوریه، ایران و دیگر کشورهای دیکتاتوری هم می توانند مدل های خودشان را تجربه کنند. همانگونه که برمه راه دیگری را درپیش گرفته است و دیکتاتورهای اروپای شرقی به راه و روش دیگری حذف شدند. درآنجا هم نمونه لهستان، چک اسلاواکی وجود داشت و هم نمونه رومانی و یوگسلاوی. نمی توان یک مدل واحد از سقوط دیکتاتورها بدست داد. بنابراین شبیه دانستن ایران با عراق به دلایلی که درزیر خواهد آمد درست نیست و نتایج یکسانی نخواهد داشت.
ساختار جامعه و نظام سیاسی عراق کاملا متفاوت بوده است. درعراق بوروکرات ها و تکنوکرات های نظامی و غیر نظامی در قدرت بودند. ویژگی اصلی رژیم ایران توده گرایی (پوپولیستی) و حامی پروری (کلاینتالیستی) است و از مراکز متعدد قدرت و اختلاف برخورداراست که بزرگترین آنها کشمکش میان رئیس دولت و رهبراست. رژیم عراق مانند ایران به توده های متوهم و مزد بگیر تکیه نداشت. پس از حمله و اشغال کویت و محکومیت عراق، سازمان ملل به موجب قطعنامنه 986 در سال 1995 به صدام اجازه داد که برای خرید غذا، دارو و سایر نیازمندی های بشردوستانه نفت بفروشد. به کنار از فروش قاچاق نفت، عراق از این راه تا زمان سقوط صدام بیش از 65 میلیارد دلار نفت فروخت که به سادگی می توانست هزینه نیازمندی های غذائی و دارویی را برای جمعیتی که برابر با یک سوم جعییت ایران بود تأمین کند. اما در آمدی که از کانال فروش محدود نفت به عراق می رسید صرف هزینه بوروکرات و تکنوکرات و نظامی های حاکم می شد. مرگ و میر کودکان که تعداد دقیق آن روشن نیست ناشی از فساد و قدرت طلبی و جنایتکاری رژیمی بود که دست به کشتارمردم عادی کرد و شیعیان و اشغال خاک کویت، متحد خود در جنگ با ایران زده بود. سازمان ملل به نوعی می بایست جلوی این جنایات را می گرفت. رژیم عراق بر خلاف جمهوری اسلامی بر قشرهای فرودست جامعه تکیه نداشت. از سوی دیگر صدام می خواست با مرگ ومیر کودکان به سازمان ملل فشار آورد که تحریم را بردارد. وضعیت در ایران اینگونه نیست. جمهوری اسلامی قادر نخواهد بود به شیوه صدام عمل کند. چرا؟
جمهوری اسلامی مانند رژیم صدام یکدست نیست. همین امر سدی خواهد بود که نتواند مانند صدام دست به نسل کشی بزند و هزاران نفر را یا با بمب شیمیایی یکجا نابود کند و یا گرسنه وبیمار نگهدارد. چنین سیاستی در ایران به سرعت رژیم را از درون می شکند. جمهوری اسلامی نیاز بسیار زیادی به حفظ توده هایی دارد که با پول آنها را به مراسم عبادی سیاسی می کشاند، از آنها رأی می گیرد، و مزدورانی را اجیر می کند که مخالفان را مجازات، مرعوب وسرکوب کنند. اینگونه نمایش های خیابانی وعبادی با حضور توده ها درعراق وجود نداشت. رژیم برای اجرای این برنامه ها بشدت نیازمند در آمد نفت است. احمدی نژاد در جدل با رقبای درونی خود اینگونه اعتراف می کند: “گفت مشایی به ائمه جماعات پول داده، گفتم اولا من داده ام نه مشایی، ثانیا یکی را از ائمه جماعات بیاورید که درخواست نکرده باشد. بالاخره ائمه جماعات مورد مراجعه مردم هستند و باید منابعی در دست داشته باشند.” کاهش درآمد بی حساب و کتاب نفت دست رژیم را برای پیش خرید حمایت مردم و بازی های سیاسی می بندد. رژیم هواداران خود را به دریافت پول در ازای حمایت سیاسی عادت داده است، و نگران روزی است که دیگر قادر نباشد انها را بدون پرداخت پول به مراسم نماز جماعت، تظاهرات و دیگر مناسک دینی و سیاسی بکشاند. رژیم عراق ابدا توان اینگونه صحنه سازی ها و بسیج توده ها را نداشت و یکسره به قوای سرکوب خود تکیه داشت.
در آمد نفت هزینه صد ها تشکل مذهبی با اهداف تبلیغاتی، بسیج و سرکوب را تأمین می کند. یارانه های نقدی نیز بیش از آنکه اقتصادی باشد، سیاسی اند و برای به خدمت گرفتن مردم نیازمند طراحی شده اند. با این طرح برای اولین بار در تاریخ ایران فقرا رسما حقوق بگیردولت شده اند. این یک واقعیت است که برخی از خانواده های هفت-هشت نفره که درعمرشان یک میلیون تومان را یکجا ندیده بودند، این رقم در ظرف چند ماه به عنوان یارانه به حساب شان واریز شده است. کسانی که این پول ها رامی گیرند باید به حکومت وفادار بمانند، و می مانند. در انتخابات و تظاهرات های رژیمی هم شرکت می کنند. چرا نه؟ پول مفت به آنها داده می شود. این گروه ها از نا آگاه ترین و نیازمند ترین بخش های جامعه هستند که مجبورمی شوند شرافت خود را هم درازای پول بفروشند.
این توده های نان خور و مزد بگیر دولت را صدام نداشت. به همین دلیل درآمد نفت برای پرداخت هزینه آنها حیاتی است. کمک های نقدی همین قشر را روز به روز محتاج تر می کند. زیرا توزیع پول نقد میان مردم گرانی بیشتر اجناس را در پی خواهد داشت. آنها باید با تورم و بیکاری بالای 20 درصد دست و پنجه نرم کنند، و رژیم راه آسان را جلوی پای آنها نهاده است. پول بگیرید، رأی بدهید و در اجتماعات دولتی شرکت کنید. برخی را هم باحقوق بالاتر به مزدوری خود می کشاند. اگر پول نفت نبود، بسیاری از آنها انگیزه ای برای شرکت در مراسم رژیم، و یا سرکوب مردم نداشتند. یارانه ها به مهم ترین عامل رضایت فقرا از دولت تبدیل شده است.
کمتراز یک سال از این طرح یارانه های نقدی نگذشته است که علی رغم وعده افزایش مقدار آن، پول رژیم کفاف پرداخت تعهدهای کنونی اش را هم نمی دهد. بنابراین رژیم می خواهد با حذف پانزده تا بیست میلیون نفر از لیست دریافت کنندگان یارانۀ نقدی کسری پولی خود را جبران کند. ارزیابی رژیم این است که اگر بتواند توده های به اصطلاح “کف خیابان” را راضی نگهدارد کافی است. با این فرض آنها دچار اشتباه محاسبه می شوند. طرح یارانه های نقدی تورم و بیکاری را افزایش، ارزش ریال را بیشترکاهش خواهد داد و قدرت خرید همه مردم را پانین تر خواهد برد، و به دلیل گران تر شدن واردات مواد و تکنولوژی، برخی تولیدات داخلی گران ترتمام خواهد شد و چون ظرفت صادرات غیرنفتی ایران بسیار پائین است احتمالا مصرف کننده بیشتر صدمه خواهد دید و در دراز مدت جامعه با مشکلات فزاینده ای روبرو خواهد شد. با توجه به این واقعیت ها کاهش در آمد نفت که بخش بزرگی از هزینه دولت را می پوشاند می تواند بخش هایی که رژیم به خدمت گرفته است را نیز ناراضی کند. عدم پرداخت یارانه های می تواند سبب شود که مردم توان پرداخت قبض های آب و برق و گازخود را از دست بدهند و در آمد دولت بازهم بیشتر کاهش یابد.
آگاهی از این وضعیت می تواند رژیم را قانع کند که راه اصولی و کم هزینه تر کنار آمدن با غرب و مردم خود است. زیرا گزینه جنگ نه تنها هیچیک از مشکلات را کاهش نخواهد داد، بلکه بار جنگ نیز به مشکلاتی که به آنها اشاره شد اضافه خواهد شد. ارزش ریال به شدت کاهش خواهد یافت و ارزهای خارجی که با عدم فروش نفت کاهش یافته است نایاب ترو خزانه دولت نیز خالی تر خواهد شد.
شکاف میان مردم و حکومت امر پنهانی نیست. با اوج گیری این مشکلات، مردم رژیم را مسوول خواهند شمرد. تضاد درون رژیم با فشاربر بخش هایی که جنگ را راه حل می دانند بالا خواهد گرفت و ریزش درونی رژیم چون سقوط بهمنی با هر چرخش بخشی را با خود خواهد برد. نظم و امنیت نیز به شدت صدمه خواهد دید. آنچه بیش ازهرچیز به احتمال نزدیک تر است درون پاشی و کودتا برای مهارقدرت رژیم خواهد بود. زیرا کسانی خواهند کوشید برای جلوگیری از بهم ریختن شیرازه جامعه با غرب ومردم خود کنار بیایند، ولی با مخالفت گروه هایی که نگران از دست دادن قدرت انحصاری خود هستند روبرو می شوند. کسانی که جنگ را به توافق و امتیاز دادن و امتیاز گرفتن ترجیح می دهند.
افزون برآنچه گفته شد، تفاوت دیگر ایران با عراق در انقلابی است که ایران پشت سر گذارده است. انتخابات در ایران به اندازه انتخابات صدام قلابی نبوده است. ایران دوم خراد، هیجدهم تیر وبه ویژه جنبش سبز را پشت سر گذاشته است. شکاف درون رژیم بیشتر ازهر زمان دیگر بالا گرفته است و با عریان ترشدن فساد و دزدی درحکومت و تلاش برای سرپوش گذاردن برآن ایمان و اعتقاد نزدیکان به نظام بسیار سست تر شده است. نکته دیگر اینکه ایران اپوزیسیون قدرتمند خاموشی دارد که می تواند در شرایطی که مهار قدرت شل شود به شدت رشد کند و به فرایند دگرگونی سرعت ببخشد.
عامل دیگر که وضعیت امروز ایران را ازدیروزعراق متمایز می کند، شروع بهار عرب و سقوط دیکتاتوری هاست. صدام این تجارب و بهار عرب را ندیده بود. سران رژیم ایران سرنوشت صدام و قذافی، بن علی و مبارک و عبدالله صالح و بشار اسد را جلوی روی خود دارند. آنها احتمال تکرار این حوادث را در ایران بعید نمی دانند. بنابراین، با توجه به همه تفاوت ها با عراق، نتایج فشار تحریم نیز متفاوت خواهد بود. بزرگترین احتمال آنست که سران رژیم ایران بکوشند در ظاهر شعارهای انقلابی و توده فریب را حفظ و در خفا با غرب کنار بیایند و نگذارند تنش از حد کنونی فراتر رود و کنترل ازدست شان خارج شود. آنها ممکن است تنش با غرب را مهار کنند، ولی با مشکلات اقتصادی، سیاسی و عدم مشروعیت حکومتی و نارضایتی عمیق مردم چه خواهند کرد؟