الآن اگر منظور شما حرفهایی است که یوسف اباذری درباره مرتضی پاشایی زد، والا راستش بنده هم عین امام راحل هیچ احساسی ندارم. همینقدرش را میدانم که همان راحل مورد اشاره هم خب همین حرفها را خیلی بدتر و جدیتر به همه میگفت به هیچکی هم برنمیخورد. یا اگر هم برمیخورد، چون آنموقع فیس بوک نبود، ما نمیفهمیدیم. اصلاً یکی از دلایلی که دشمن نمیخواست آنموقع فیس بوک وجود داشته باشد همین بود که اگر جایی چیزی به ما برخورد کسی نفهمد.
خب مثلاً وقتی امام راحل میگفت “خداوند همه ما را آدم بکند” و ملت هم دسته جمعی بلند میگفتند “انشالله”، یعنی خداوند متعال دور جان شما، یکسری احشام خلق کرده که امام راحل امیدوار بودند اینها آخرش عین پینوکیو “آدم” بشوند. منتها فرقش این بود که حضرت امام چون خودش را هم بین همان جانورانی که قرار بود آدم بشوند، جمع میبست، همه خوششان میآمد.
حالا خب آقای اباذری خودش را جمع نبسته، همینجوری گفته خدا همه “شما” را آدم بفرماید. یکسری میگویند خدا جد و آبادت را آدم بکند، یکسری هم بالاخره روشهای خشن برایشان سکسیتر است، بلند گفتهاند انشالله! دسته اول میگویند اباذری چشمش را روی ما و نسل ما و نیازهای فرهنگی ما بسته حرف زده. بنده با اینها موافقم. دومیها میگویند اباذری اتفاقاً با شناخت کامل از جامعه و نیازهای فرهنگی ما این حرفها را زده. عجیب است، ولی بنده با اینها هم موافقم!
دسته اول میگویند آقا شما انگار تا حالا در این مملکت حتی یک کنسرت نرفتهای که وقتی میریزند همه را میگیرند خدمتت عرض ادب کنیم. یا مثلاً شما انگار هرگز در ایران سینما نرفتهای که وقتی یک فیلم با هزار بدبختی مجوز میگیرد و تصادفاً اسمش هم اخراجیها نیست، بریزند شیشههایش را در سر و صورتت بشکنند و فیلم را بکشند پایین تا ما با هم همانجا احوالپرسی کنیم. این دسته میگویند جنابعالی انگار راجع به اوضاع نشر محصولات فرهنگی سوییس حرف میزنی و خبر نداری که ما برای بدست آوردن کپی فلان فیلم یا موسیقی یا کتاب، چه بدبختیهایی داریم. من با تمام حرفهای این دسته موافقم.
دسته دوم که خب یک عدهشان هم تا هفته پیش برای مرتضی پاشایی مرثیه میخواندند ولی خداییش از همان روز اول مهمترین سوالشان این بود که اصلاً مرتضی پاشایی کیه، میگویند خب اباذری بدبخت راست میگوید که ببین این سیاست بی پدر و مادر، حال فرهنگی این ملت را چقدر خراب کرده که برای هر هیپ هاپ بیارزشی اینطور سر و دست میشکنند. این دسته، تمام “چیزهایی” را اباذری در سخنرانیاش نخواست یا نتوانست یا اینقدر طبق روال، ذهنش پراکنده از حرفهای نزده بود که یادش رفت بگوید، تمام آن “چیز”ها را یکی یکی ترجمه کردند که ملت را برسانند به همان نقطهای که اباذری حرفش را با آن شروع کرد: لاتهای کف و سوت زننده برای مهوش. خیلی عجیب است، ولی من با این دسته هم کاملاً موافقم!
من مطمئنم که خیلیهای دیگر هم بعد از شنیدن حرفهای طرفین در جلسه سخنرانی یوسف اباذری، ده دفعه با طرفین گفت وگو موافق و مخالف شدند. چه گرفتاری شدیم ها آقای اباذری! الآن ما سه تا، یا شما سه تا را واقعاً دارند کجا میبرند؟! یک “چیز”ی از آن توی آدم همین حرفهایی که شما راجع به ابتذال موسیقی و نزول سطح مطلوب مخاطب میگویی را انگار حرف آشنایی شنیده باشد، میگوید ها ولله! این همان “چیز”ی است که از نظر من، اتفاقاً دارد میگوید سطح من مبتذل نشده، من بخاطر همان سیاست بی پدر و مادری که شما میگویی، اجازهی داشتن خوراک دیگری ندارم که به همین پناه میآورم.
یک “چیز” دیگری هم از همان ته و توه آدم میگوید آقا جان! یک جوان در این مملکت از دست رفته و دل همه سوخته. این خیلی عجیب است؟ این آدم قبل از مرگش با همان صدایی که حال شما را بهم میزند، کلی کار خوب برای این مردم کرده. در دهها خیریه برای آدمهایی که شما حتی گرفتاریشان را هرگز نشنیدهای، رفته خوانده، پول جمع کرده، “مردم” را برای کمک جمع کرده. با همان صدای بد که از صدای سیاستمداران خیلی بهتر است، کلی کار خوب کرده. میخواهی برای بدرقهی آخرش نرویم؟ یا برویم آنجا بجای آهنگهایش، مقالات شما را سر مزار بخوانیم؟
بخدا خیلی عجیب است. من هنوز هیچ احساسی ندارم ولی با این دوسته آخر هم با هر دویشان موافقم!