آشپزی و فیلمسازی

طاهره بارئی
طاهره بارئی

» نگاه

 

اخیراً نقدی بر فیلم تاکسی پناهی در“روزآن لاین “دیدم، که انگیزه من برای نوشتن این یادداشت شد. این مطلب به قلم آقای کاظمیان با تکیه به برخی “مقوله ها و موضوعاتی که پناهی در تاکسی با نگاه به پیرامون آن به تصویر کشیده است”، نتیجه می گیرد که این فیلم “وضع اجتماعی ایران امروز را از منظر خود گزارش و البته به گونه ای غیر مستقیم نقد میکند.”

آنچه لای پاراگراف ها آورده ام نقل گفتۀ آقای کاظمیان است. ایشان به پناهی تبریک گفته یا به او می بالند که در متن جامعه مدنی ایران ایستاده و امید و آگاهی و شور و ایستادگی می پراکند”.

بگذریم که متوجه نشدم چگونه از فیلمی که در پایان تماشاچی را در متن دستبرد اندرون خود قرار میدهد و پیام تهدید را به گوش میرساند به عنوان مبلغ ایستادگی و امید و شور میشود یاد کرد، اما نکته اصلی این نیست. آنچه را می کوشم جابجا کنم، فاصله یک فیلم و کار هنری و پیام آن، با یک مقاله یا تحقیق اجتماعی سیاسی ست.

آقای کاظمیان در ابتدا نیز اشاره کرده اند که این فیلم در حال حاضر در بیش از بیست کشور اکران شده و مورد استقبال بسیار نیز قرار گرفته است. خود من فیلم را در روزی دیدم که اغلب سالن های مجموعه سینمائی محل مراجعه ام، جز تک و توکی متقاضی نداشتند و تنها پشت در فیلم تاکسی بود که صفی بلند انتظار ورود به سالن را می کشید. اکثریت این افراد فرانسوی بودند ، یکنفرشان وسط فیلم سالن را ترک نکرد ، دو زن جوان پهلوئی من با چنان شیفتگی فیلم را دنبال می کردند که بعد از اتمام فیلم ناچار شدم برای خروج از سالن از آنها خواهش کنم بمن راه بدهند چون همچنان روی صندلی میخکوب شده بودند. هر چند هر موضوعی در ایران اتفاق بیفتد یا به ایرانی ها مربوط شود از دید روزنامه نگاران غربی، تعبیری سیاسی پیدا میکند و شاید اغلب نقد های نوشته شده بر فیلم پناهی نیز ازین مخمصه نتوانستند برهند، اما من نمی توانم اقبال تماشاگر غربی را ازین فیلم، مقاومت مدنی پناهی و گزارشگریش از جامعه ایرانی بدانم. این فیلم باید حس و درک دیگری را در تماشگر غربی لمس کرده باشد تا او را روی صندلی میخکوب کند.

این فیلم یک کار هنری ست وازین منظر باید مورد مطالعه قرار گرفته و راز جذب تماشاچیان در پیچ و خمش جستجو شود.

با تکیه بر مقولات مطرح شده در یک فیلم ماهیت آنرا تعین کردن، به این میماند که به صرف کاربرد سبزی در یک غذا، فکر کنیم کوکوست. یا اگر در هر خوراکی زرشک به کار رفته بود، آنرا زرشک پلو نام نهیم. فکر میکنم دنیای آشپزی که امروزه تا حد هنر ارتقا یافته، زمینه عملی تری برای درک جریانی ست که در یک کار هنری اتفاق می افتد. سبزی و زرشک و گردو و زعفران و روغن و تخم مرغ، به تنهائی یا در کنار هم می توانند هم در کوکو یافت شوند، هم در سبزی پلو هم فسنجان،هم….. آنچه ماهیت نهائی غذا را تعین میکند، پروسه تهیه آن و مراحلی ست که طی میکند و صورتی که در نهایت کار می یابد. همانطور که هر غذائی به ناچار باید از موادی دم دست و قابل تهیه، درست شود، یک فیلم یا داستان و حتی شعر هم، به ناچار از مقولات سرراه و مورد تجربه و دم دستی استفاده میکند. اما الزاماً به شکل آنها در نمی آید یا معرف چیزی نمی شود که آن مقولات به تنهائی نماینده آنند. بادمجان را هم در خورش بادمجان بکار می برند، هم در میرزا قاسمی، هم در دلمۀ بادمجان، اما این ها سه غذای کاملاً متفاوتند. در یکی اگر بادمجان اصل غذا را تشکیل میدهد، در دیگری فقط لباس و ظرف در برگیرنده مواد دیگرست و در اولی، حتماً حضور یک ماده غذائی اصلی را برای تشکیل خود و شایسته نام خورش بادمجان شدن، لازم دارد. اما همین بادمجان بصورت تکه تکه روی پیتزا، در جایگاهی بسیار فرعی تر قرار گرفته و میتواند جزو نام پیتزا حتی ذکر نشود.

تاکید میکنم روی مراحل تهیه و محصول نهائی. بدون مواد دم دست، نه آشپزی غذائی و نه هنرمند، کاری می تواند تولید کند. اما وارد شدن به مزه آن اثر و شناخت تاثیرات آن، ازراه بررسی مراحل و مسیر رسیدن به محصول نهائی می گذرد. در این مسیر است که چه در کار سینما، چه نویسندگی، ما شاهد نقاط اصلی، نقاط پیچ خوردن، نقاط تحول هستیم.این مسئله دقیاً در پخت و پز نیز انجام می گیرد. در کار خلق هنری نیز، هنرمند در مرحله ای کف روی برنج را قبل از آب کش کردن و دم کردن، می گیرد. ظرف به ظرف میکند، حرارت را کم و زیاد میکند.

اگر فقط نمونه فیلم تاکسی پناهی را بررسی کنیم، می بینیم نقطه تحول و پیچ خوردن، ورود دو زنی است که با ظرف شیشه ای ماهی قصد رفتن به چشمه علی را دارند. هنرمند که با یک ترمز یا سرعت گیری ناگهانی، باعث شده ماهیها روی کف ماشین ریخته و ظرف بشکند، ماهیها را جمع میکند و برایشان ظرفی از تاکسی خود پیدا میکند که کیسه ای نایلونی ست. انتقال آن دو زن به راننده دیگر، در فهم فیلم از طریق مسیری که می پیماید، فقط برای جستجوی خواهر زاده است تا او را که نسل جوانتر است همراه خود هنرمند، در اینجا راننده تاکسی، به چشمه علی ببرد. پیدا شدن کیف پول کف تاکسی بهانه ای ست که هنرمند، خلق میکند تا بتواند راه را به سوی محصول نهائی هدایت کند. جالب است که او در پی آن بر نمی آید تا کیف را به آدرس خانۀ آن دو زن ببرد. فراموش نکنیم که آنها را جلوی منزلشان و در محلشان سوار کرده و پیمودن این راه ساده تر است تا رفتن به درندشت چشمه علی که معلوم نیست آن زنها بعد از ساعات گذشته هنوز در آنجا باشند. علیرغم ظاهر خرافی رفتار این دو زن که آقای کاظمیان به گزارش فیلمساز از حضور خرافات در جامعه تعبیر کرده اند، این ماده، یعنی ماهی ها، که اتفاقاً چون کره چشم مرطوب و لغزنده اند، از نقاط کلیدی فیلم است.

سخن کوتاه، دریغ است خلاقیت های هنری را که تفسیر و تعبیر لایه های مختلف آن خود برانگیزاننده خلاقیت های عمیق می گردد و نقاطی بس ژرف را در درک آدمی حساس میکنند، به حوزه های دیگری تقلیل دهیم که می توانند تنها بارقه ای از کل اثر هنری باشند و نه هویت آن.