رفتار سیاسی سید محمد خاتمی و بخشی از اصلاح طلبان برای حضور یا عدم حضور در انتخابات ریاست جمهوری دهم می تواند یک الگو باشد برای بررسی شیوه های تصمیم گیری و اثر گذاری نیروهای سیاسی بر مردم در ایران. در حالی که بیش از شش ماه است که اصلاح طلبان بر این هستند که خاتمی بیاید و شعار یا او یا هیچ کس سر داده اند، آقای خاتمی خود در دیدارهای متعددی که داشته است هر بار نوعی امید به حاضران داده و یا از محدودیت ها سخن گفته و در نهایت به کار را به آنجا رسانده است که از میان او و میرحسین یکی به کارزار انتخابات خواهند آمد.
اما حال در فاصله چند ساعت دو تصمیم متفاوت از سوی خاتمی رسانه ای می شود. اولی آن که سید نمی آید و میرحسین گزینه اصلی آن هایی است که بر گرد خاتمی آمده بودند و از او می خواستند که بیاید. و دقایقی بعد گویا فشار همین ها که بر در خانه او نشسته اند و جز آمدن او راهی برای برون رفت از این وضع متصور نیستند کارگر می افتد که خبر می رسد خاتمی در روزهای آینده حضور رسمی اش را اعلام می کند.
چنین است که آنانی که از دور تر بازی را می بینند می خندند از این که توان تصمیم گیری در این جبهه نیست و تمام آن چه که حول محور ائتلاف بیان شده بود تنها در صورتی امکان تحقق دارد که خاتمی به میدان بیاید و اگر او نیاید حداقل حلقه نزدیک به او- آن گونه که می توان از اظهارات موسوی لاری نتیجه گرفت- چندان راضی به میر حسین نیست و چه بسا که توان خود را برای حمایت از او به کار نگیرد.
خاتمی تردید دارد و نمی تواند به یک جمع بندی قاطع برسد و گویا هر کجا که می رود و با هر کس بر سر میز می نشیند و سخن می شنود بر تردیدش افزوده می شود. او نمی تواند محاسباتی عمل کند و به نتیجه ای مشخص برسد و بگوید که اگر بیاید برای چه و با کدام برنامه به میدان خواهد آمد و راه پیروزی اش چگونه ترسیم شده است. چشم دوخته است به دیگران و این همه حلقه پیرامونی که هر بار به بهانه ای فشاری بر او وارد می سازند که بیا یا نیا.
حال از دل تمام این رفتارهای نامطمئن گویا تنها چیزی که عاید این بخش از اصلاح طلبان و هواداران خاتمی شده است، دلسردی آنان و البته مضحک شدن بازی است. در حالی که رقیب عنصر زمان را به بهترین شکل ممکن به کار گرفته و بی توجه به تمام هیاهو های مبتنی بر اختلاف در اردوگاه اصول گرایی راه خود را می رود و چشم به وحدت عمودی دارد، این سو اصلاح طلبان و مدعیان تحول خواهی عنصر زمان را قربانی خواست های خود و ناتوانی در تصمیم گیری کرده اند و نمی توانند به یک نتیجه مشخص دست یابند.
زمان را بیش از این قربانی دغدغه های فردی خود کردن و فرصت را از دیگران گرفتن به نفع هیچ کس نیست. چنانچه قصد خاتمی آن است که به میدان بیاید و دوباره راه رفته را بیازماید این همه تردید روا نیست که چون روز روشن است فردا در پی هر نتواستنی خواهد گفت: من که نخواستم شما اصرار کردید. وقت آن است که تصمیم بگیرد بی آن که هراس شکست و یا متهم شدن به فرار را به دل راه دهد. چه اگر قرار بر سنجش اوضاع بود و مشاوره گرفتن، بعید می دانم کسی مانده باشد از شمار روشنفکران و نویسندگان و اهل فکر و اندیشه که حرف های خود را به او نگفته و یا نرسانده باشد.
حال او ست وزمان تصمیم گیری قاطع که بر این همه سرگردانی نقطه پایانی باشد و دیگران هم بدانند چه کاره اند. در واقع تنها دو راه باقی مانده است یا آری یا خیر. این همه بازی با زمان و هر دم به لحنی سخن گفتن، البته که شایسته نیست.