دو راه پیداست

نویسنده
حمید مافی

رفتار سیاسی سید محمد خاتمی و بخشی از اصلاح طلبان برای حضور یا عدم حضور در انتخابات ریاست ‏جمهوری دهم می تواند یک الگو باشد برای بررسی شیوه های تصمیم گیری و اثر گذاری نیروهای سیاسی بر ‏مردم در ایران. در حالی که بیش از شش ماه است که اصلاح طلبان بر این هستند که خاتمی بیاید و شعار‎ ‎یا او ‏یا هیچ کس سر داده اند، آقای خاتمی خود در دیدارهای متعددی که داشته است هر بار نوعی امید به حاضران ‏داده و یا از محدودیت ها سخن گفته و در نهایت به کار را به آنجا رسانده است که از میان او و میرحسین یکی ‏به کارزار انتخابات خواهند آمد.‏

اما حال در فاصله چند ساعت دو تصمیم متفاوت از سوی خاتمی رسانه ای می شود. اولی آن که سید نمی آید و ‏میرحسین گزینه اصلی آن هایی است که بر گرد خاتمی آمده بودند و از او می خواستند که بیاید. و دقایقی بعد ‏گویا فشار همین ها که بر در خانه او نشسته اند و جز آمدن او راهی برای برون رفت از این وضع متصور ‏نیستند کارگر می افتد که خبر می رسد خاتمی در روزهای آینده حضور رسمی اش را اعلام می کند.‏

چنین است که آنانی که از دور تر بازی را می بینند می خندند از این که توان تصمیم گیری در این جبهه نیست ‏و تمام آن چه که حول محور ائتلاف بیان شده بود تنها در صورتی امکان تحقق دارد که خاتمی به میدان بیاید و ‏اگر او نیاید حداقل حلقه نزدیک به او- آن گونه که می توان از اظهارات موسوی لاری نتیجه گرفت- چندان ‏راضی به میر حسین نیست و چه بسا که توان خود را برای حمایت از او به کار نگیرد.‏

خاتمی تردید دارد و نمی تواند به یک جمع بندی قاطع برسد و گویا هر کجا که می رود و با هر کس بر سر ‏میز می نشیند و سخن می شنود بر تردیدش افزوده می شود. او نمی تواند محاسباتی عمل کند و به نتیجه ای ‏مشخص برسد و بگوید که اگر بیاید برای چه و با کدام برنامه به میدان خواهد آمد و راه پیروزی اش چگونه ‏ترسیم شده است. چشم دوخته است به دیگران و این همه حلقه پیرامونی که هر بار به بهانه ای فشاری بر او ‏وارد می سازند که بیا یا نیا.‏

حال از دل تمام این رفتارهای نامطمئن گویا تنها چیزی که عاید این بخش از اصلاح طلبان و هواداران خاتمی ‏شده است، دلسردی آنان و البته مضحک شدن بازی است. در حالی که رقیب عنصر زمان را به بهترین شکل ‏ممکن به کار گرفته و بی توجه به تمام هیاهو های مبتنی بر اختلاف در اردوگاه اصول گرایی راه خود را می ‏رود و چشم به وحدت عمودی دارد، این سو اصلاح طلبان و مدعیان تحول خواهی عنصر زمان را قربانی ‏خواست های خود و ناتوانی در تصمیم گیری کرده اند و نمی توانند به یک نتیجه مشخص دست یابند.‏

زمان را بیش از این قربانی دغدغه های فردی خود کردن و فرصت را از دیگران گرفتن  به نفع هیچ کس ‏نیست. چنانچه قصد خاتمی آن است  که به میدان بیاید و دوباره راه رفته را بیازماید این همه تردید روا نیست ‏که چون روز روشن است فردا در پی هر نتواستنی خواهد گفت: من که نخواستم شما اصرار کردید. وقت آن ‏است که تصمیم بگیرد بی آن که هراس شکست و یا متهم شدن به فرار را به دل راه دهد. چه اگر قرار بر ‏سنجش اوضاع بود و مشاوره گرفتن، بعید می دانم کسی مانده باشد از شمار روشنفکران و نویسندگان و اهل ‏فکر و اندیشه که حرف های خود را به او نگفته و یا نرسانده باشد.‏

حال او ست وزمان تصمیم گیری قاطع که بر این همه سرگردانی نقطه پایانی باشد و دیگران هم بدانند چه کاره ‏اند. در واقع تنها دو راه باقی مانده است یا آری یا خیر. این همه بازی با زمان و هر دم به لحنی سخن گفتن، ‏البته که شایسته نیست.‏