هزینه قطعی، منفعت مبهم

حسین باستانی
حسین باستانی

حملات حجت الاسلام مهدی کروبی به تشکل های اصلاح طلب، سرانجام باعث شد تا در روزهای گذشته، برخی چهره های این تشکل ها به واکنش بپردازند. به این ترتیب، در آستانه انتخابات مجلس هشتم، شکافی در میان اصلاح طلبان در حال ایجاد است که از همین حالا، با استقبال هیجان زده رسانه های دولتی مواجه شده است.

آقای کروبی در هفته های اخیر، در جایی جبهه دوم خرداد را متهم کرده اند که با بی برنامگی “همه را از روحانی و دانشجو گرفته تا مردم را به قتلگاه می برد” و در جای دیگر اصلاح طلبان را عده ای ورشکسته و تندروهایی دانسته اند که اگر دوباره پیروز شوند تندروی را شروع خواهند کرد، و تمام اینها در حالی است که ایشان، حتی حاضر به شرکت در برنامه های جمعی سایر اصلاح طلب چون برنامه سالگرد دوم خرداد یا کنگره سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (که در آن، حتی برخی مسوولان احزاب محافظه کار هم شرکت کردند) نشده اند.

تمام این ها، طبیعتا به خودی خود هیچ ایرادی ندارد. در واقع، جبهه موسوم به اصلاحات، در سابقه خود مجموعه ای پر تعداد از اشتباهات را دارد که نقد آنها ضروری است و در همین راستا، این حق مسلم شخصیتی چون آقای کروبی است که به نقد اصلاح طلبان، از هر زاویه که صلاح می دانند، بپردازند. اما رویکرد تهاجمی ایشان در مورد اصلاح طلبان، وقتی نگران کننده می شود که با رویکرد دیگری همزمان می گردد و آن، نزدیک شدن به محافظه کاران است. مثلاً، وقتی حجت الاسلام کروبی در کنار مرزبندی های خود با جبهه دوم خرداد، بر لزوم تعامل با شخصیت های محافظه کار (حتی در حد “امام جمعه” های شهرستان ها) برای تأیید صلاحیت کاندیداهای انتخاباتی مجلس آینده تاکید می کنند و به وضوح نسبت به کاربرد این روش در انتخابات امیدوار به نظر می رسند؛ تا آنجا که با اطمینان پیش بینی می نمایند که “مسلم است که مجلس هشتم مشابه مجلس پنجم و اول خواهد بود”.

البته این که بر مبنای چه تحلیلی می توان امیدوار بود که همچون مجلس اول، که نظارت استصوابی شورای نگهبان وجود نداشت، افرادی در حد اعضای نهضت آزادی امکان ورود به مجلس هشتم را بیابند، پیچیده تر از آن به نظر می رسد که به راحتی قابل درک باشد. اما گذشته از اشاره به مجلس اول، حتی “قطعی” دانستن شباهت ترکیب آینده مجلس هشتم به مجلس پنجم (که فراکسیون اکثریت – محافظه کار – تنها اندکی بیش از نصف کرسی هایش را در اختیار داشت) ناشی از نوعی خوش بینی بدون توضیح نسبت به تسامح نهادهای نظارتی در تأیید صلاحیت کاندیداهای انتخابات آینده است. سوال مشخص این است که نهادهای نظارتی، باید به کدام دلیل در مقطع انتخابات آینده که تنها چند ماه دیگر برگزار خواهد شد، رفتاری متفاوت با آخرین انتخابات مجلس را (که در آن، تقریباً تمام اصلاح طلبان معروف را رد صلاحیت کردند) نشان دهند؟

ظاهراً تنها دلیلی که این تحلیل را در برخی فعالان سیاسی تقویب کرده که در انتخابات آینده محافظه کاران حاکم علاقه مند یا مجبور به انعطاف بیشتر در تأیید صلاحیت کاندیداهای انتخاباتی خواهند بود، “حساسیت شرایط کشور” است. اما، اگر بخواهیم رو دربایستی ها را کنار بگذاریم، در میان عواملی که از سوی برخی تحلیگران نشانه های حساسیت شرایط کشور عنوان می شوند، مهم ترین عامل (که البته در دنیای واقع هم، جنبه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی را در ایران تحت تأثیر قرار داده) بحران هسته ای است. با توجه به این واقعیت، هر نیرویی که فعالیت سیاسی خود را در آینده نزدیک بر این تحلیل استوار کند که فشار وارده بر محافظه کاران حاکم بر ایران بر سر پرونده هسته ای باعث نرمش مسوولان در داخل برای مقابله با تهدیدات خارجی خواهد شد، باید پیش از هر چیز امکان توضیح نکته ای اولیه را داشته باشد: این که فشارهای بین المللی دقیقاً به کدام علت و به چه شیوه ممکن است بر بازشدن فضای انتخاباتی مؤثر باشند؟ یا اجازه دهید سوال را از زاویه مقابل مطرح کنیم: کوتاه آمدن محافظه کاران حاکم در سخت گیری بر کاندیداهای انتخاباتی مخالف یا رقیب، چگونه ممکن است بر کاهش فشار بین المللی بر تهران تأثیر بگذارد؟

پاسخ به این سوال، در درجه اول بستگی به این دارد که چه تصویری از ماهیت فشار بین المللی بر تهران در شرایط موجود داشته باشیم. اینجاست بسیار غریب خواهد بود اگر این تردیدی در این واقعیت داشته باشیم که زاویه اصلی فشار جامعه بین المللی بر تهران نه دموکراسی و انتخابات آزاد، که مسائل استراتژیک است (در درجه اول پرونده هسته ای، و در درجه بعد نقش آفرینی جمهوری اسلامی در منطقه خاور میانه).

در چنین شرایطی، هم برای قدرت های جهانی و هم برای حکومت ایران روشن است که تهران باید در کدام موضوعات مشخص انعطاف نشان بدهد تا مشکل خود را با جامعه بین المللی حل کند. مسوولان ایران به خوبی می دانند که اگر در خصوص موضوعات استراتژیک، چون غنی سازی اورانیوم، امتیازات لازم را به غرب بدهند، هرگز کسی از آنها - به طور جدی - سوالی در مورد نحوه برگزاری انتخابات نخواهد کرد. همان طور که اگر در خصوص موضوعات استراتژیک مشکلات خود را با جامعه بین المللی حل نکنند، غرب کماکان بخش جدی فشار خود بر تهران را بر حل و فصل همین مسائل متمرکز خواهد نمود.

درحقیقت تصمیم گیران حکومت جمهوری اسلامی به خوبی می دانند که اگر روزی فشار جامعه بین المللی غیر قابل تحمل بشود، در کدام نقاط مشخص است که اگر امتیاز بدهند، فشارها کنترل خواهد شد، و به خوبی می دانند که هیچ کدام از این نقاط برگزاری انتخابات آزاد یا حتی برگزاری انتخابات “کمتر بسته” نخواهد بود.

آقای کروبی، که به درستی در اظهارات اخیر خود بر لزوم آسیب شناسی جبهه دوم خرداد و نقد گذشته تاکید کرده و در این ارتباط “تندروی” های انجام شده در زمان انتخابات مجلس در سال 82 را مثال زده اند، شایسته است در خاطر داشته باشند که یکی از مهمترین آسیب های جریان اصلاحات در گذشته، امیدآفرینی های واهی و عدم تناسب شعارها و قابلیت های این جریان برای تحقق آن شعارها بوده است. هم مسوولان وزارت کشوردولت اصلاحات که در جریان انتخابات مجلس هفتم تهدید به عدم برگزاری انتخابات غیررقابتی کردند (و یک روز بعد از تشر رهبری کار خود را از سر گرفتند) و هم خود آقای کروبی که در جریان انتخابات ریاست جمهوری تهدید به افشای تقلب در انتخابات کردند (و ایضا با تشر آیت الله خامنه ای آرام گرفتند) به یک اندازه به خاطر تخمین نادرست از تناسب ظرفیت های خود با واقعیات سیستم سیاسی کشور مقصر بوده اند.

حجت الاسلام کروبی اکنون، مجددا با ارزیابی نادرست از قدرت چانه زنی خود با مقام های محافظه کار، در حال تکرار همان رفتارهای ناموفقی هستند که به تاکید ایشان باید در معرض نقد و آسیب شناسی قرار گیرند.

ظاهرا به واسطه امید بستن به نتایج همین چانه زنی هاست که ایشان از هم اکنون، به مرزبندی های خبرساز با سایر اصلاح طلبان پرداخته اند. آقای کروبی، بدین ترتیب، رویکردی را آغاز کرده اند که اگرچه هزینه اش “نقد” و”قطعی” است (ایجاد شکاف در میان اصلاح طلبان در آستانه انتخابات مجلس هشتم)، نتیجه آن”نسیه” و به شدت “مبهم” به نظر می رسد (تغییر سیاست انتخاباتی محافظه کاران حاکم): به راستی، آیا سیاستمدار باسابقه ای چون حجت الاسلام کروبی، بعد از تجربیات دست اولی که ازمقاطعی چون انتخابات مجالس چهارم و هفتم و ریاست جمهوری هشتم داشته اند، صحنه سیاسی ایران را این طور فهمیده اند که سیاست های انتخاباتی در کشور ما، چنان که گفته اند، ممکن است با پادرمیانی کسانی در حد امام جمعه های شهرستان ها – تازه با فرض اینکه حاضر به پادرمیانی باشند - تغییر کنند؟