پاتریک بری
بحث در مورد سیاست های برخورد با ایران این هفته بر اثر مقاله ای ازجفری گولدبرگ، در شماره ماه جاری مجله آتلانتیک، دور تازه ای از عکس العمل ها را به دنبال داشت. وی در این مقاله به این نتیجه گیری نگران کننده رسیده است که احتمال حمله اسرائیل به ایران در طول سال آینده، بیش از 50 درصد است. علیرغم نتیجه گیری های بحث انگیز این مقاله، سخن گفتن از احتمال یک حمله نظامی اکنون بسیار زود است.
مقاله گولدبرگ عمدا یا غیر تعمدی با موضع جنگ طلبان آمریکایی و نومحافظه کاران همراهی می کند؛ موضعی که ساز حمله آمریکا و اگر نشد، حمله اسرائیل علیه ایران را کوک می کند. رائول مارک گرشت ماه گذشته نوشت حمله اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران، سبب تحرک نیروهای دموکراسی خواه در ایران خواهد شد، و رژیمی را که دچار اندیشه وسواسی (و البته انتحاری) نابودی اسرائیل است، مورد تهدید قرار خواهد داد. الیوت آبرامز مقام سابق دولت بوش نیز چنین اظهار نظر کرد که کشورهای عربی از حمله اسرائیل پشتیبانی خواهند کرد.
علیرغم آنکه سر و صداهای به پا شده بر روی اسرائیل متمرکز است، اما کسی نمی خواهد حمله به ایران را در دستور کار رهبران تل آویو قرار دهد. همانطور که گولدبرگ می نویسد، برخی از مسؤولان فعلی و سابق اسرائیل با این نظر موافقند. اما آنچه به دفعات ثابت شده، این است که این ماجرا بر روی ایالات متحده متمرکز شده و معنای آن در کوتاه مدت، تغییر لحن محافظه کاران آمریکایی به سوی شیوه ای افراطی تردرخصوص ایران است.
البته این نباید مایه تعجب باشد. اظهارات وزیر دفاع و رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا علیه حمله نظامی ، لطمه زیادی به موضوع “جنگ علیه ایران” وارد کرده است. اما حامیان حمله نظامی، با عوض کردن صورت قضیه به ترتیبی که گزینه نظامی نه تنها لازم بلکه منطقی باشد، می توانند دولت اوباما را مجبور به پذیرش تاکتیک “باقی ماندن همه گزینه ها بر روی میز” کنند.
خوشبختانه راهی برای خروج از این وضعیت بغرنج وجود دارد. اول اینکه دولت آمریکا می تواند به تشنگان جنگ یادآوری کند آخرین باری که جنگ طلبی به عنوان ابزار مورد استفاده آمریکا قرار گرفت، تنها کشوری که از آن نفع برد ایران بود. گزارش سال 2008 مؤسسه بروکینگز، دستاوردهای سیاست دولت قبلی را چنین خلاصه می کند: “اکنون تهران ابزار لازم برای اثرگذاری بر تمامی معضلات امنیتی منطقه را بدست آورده است و به نظر نمی رسد که هیچکدام از بحران های جهان عرب، از بی ثباتی مستمر در عراق و لبنان گرفته تا امنیت خلیج فارس، بدون همیاری یا رضایت ایران قابل حل و فصل باشد.”
البته این اصلاً نتیجه خوبی برای متحدان آمریکا در خاورمیانه نبوده است.
کاخ سفید از این موضوع اطلاع دارد. ایالات متحده در عین حال توانسته است از سال 2008 به این سو، بر سر راه جاه طلبی های ایران در تبدیل شدن به وزنه جدید منطقه ای وقفه های قابل تأملی ایجاد کند. قطعنامه جدید شورای امنیت سازمان ملل که عده کمی به تصویب آن خوش بین بودند، ایران را در سطح بین المللی منزوی کرده است. تهران، به لطف تجدید رویکرد روس ها، باید از این نگران باشد که برای “قدرت بزرگ پشتیبان” خود، بیشتر عامل مزاحمت است تا یک سرمایه.
علاوه بر آن، آمریکا توانسته است از طریق تدارک بزرگترین مجموعه کمک های نظامی برای اسرائیل به عنوان شریک منطقه ای خود، هم ایران و هم نمایندگان آن را مهار کند. سرانجام اینکه دولت ایران اکنون درگیر مهار مخالفت های بی سابقه داخلی است. دلیل بوجود آمدن برخی از جریان های داخلی این است که ایرانی ها متوجه امکان برقراری ارتباط جدید با آمریکا و جهان شده اند.
مقابله با خطر بالقوه ایران مجهز به تسلیحات هسته ای، آسان نخواهد بود. دستیابی به نتیجه موفقیت آمیز، قطعی نیست. پیشرفت های مستمر ایران در برنامه هسته ای و فضای مبهم موجود درباره تمایل یا بی میلی این کشور برای مذاکره، دلیلی بر این ادعاست. اما این ایده که حمله نظامی سبب بهبود امنیت خاورمیانه می شود و نسبت به سایر گزینه ها از اهمیت بیشتری برای اسرائیل برخوردار است، ارزش و اعتباری ندارد. حمله نظامی دارای عواقب فاجعه باری است و تهدیدات لفظی نیز به نتیجه ای نرسیده است.
منبع: گاردین- 17 اوت 2010