این نسل سومی ها را جدی بگیریم

بیژن صف سری
بیژن صف سری

یکی از مزایای آوارگی درغربت، توفیق اجباری آشنایی و دیدن افراد صاحب نام وسر شناسی است که در زمان های نه چندان دور، نام و آوازه آنها در عرصه های سیاسی فرهنگی و ورزشی شنیده ایم و اکنون در غربت، فراموش شدگانند.دیدنو گفتگو با این شخصیت هاضمن فوران حس نوستالوژیک، یاد آورخاطرات تلخ و شیرینی می شود که پیش از این در باره آنها خوانده و یا شنیده اید. جالب تراز این شخصیت های فراموش شده، فرزندان و نوادگان آنها هستند که برخی با اینکه حتی وطن و زادگاه پدران خود را هرگزندیده اند ویا دست کم در طی سی و چهار سال گذشته امکان بازگشت به زادگاهشان را نداشته اند، اما پر از دغدغه و دلواپسی از وضعیت ایران امروز هستند؛ این ها همان نسل سومی ها ی خارج از وطن هستند.

 بنا برآخرین آمارمنتشر شده، جمعیت مهاجرین ایرانی مقیم در ایالات متحده امریکا بالغ بریک میلیون و چهار صد هزار نفر است، که بجز گروه اندکی که ظرف ده سال گذشته به دلایل تنگنا های رژیم از کشور خارج شدند و یا اززمره رانده شدگان دایره قدرت هستند، تعداد بسیاری از این غربت نشینان کسانی هستند که با وقوع اتفاق سال ۵۷ و استقرار نظام فعلی از ترس کشته شدن به دست انقلابیون تن به غربت سپرده اند.خاصه که فرزندان بسیاری از این گریختگان درفرهنگ بیگانه رشد یافته و با هضم باور ها و تفکرات غربی، به ایرانی آمریکایی هایی مبدل شده اند که جز خاطره ای محو از دوران کودکی خود از زادگاهشان چیزی بیاد ندارند.به دیگر سخن نه ایران قبل از انقلاب را به درستی درک کرده اند و نه با مصائب زندگی درایران پس از انقلابآشنایی دارند اما با این همه در بسیاری از این نسل سومی هائیکه درغربت رشد و نمو داشته اند، نوعی ازعرق وطن پرستی دیده می شود که غرور بر انگیز است.

این گروه از ایرانیان که به نظر نگارنده باید آنها را نسلآوارهخواند، نسبت به تحولات وترسیم آینده زادگاه ندیده خود دارای دید گاه های قابل تعمقی هستند که در برخی از آن ها وجه اشتراکی با نظر و آرای نسل سوم داخل کشور دیده می شود؛ نقطه نظراتی که کمتر مورد اعتنای کنشگران و فعالین سیاسی امروز و اساسا کسانیکه سعی در تغیر وضعیت موجود را دارند، قرار گرفته است.

درفرصت گفتگویی که براینگارنده با چند تن از این گروه ایرانیان نسل آواره پیش آمد، خاستگاه و رویای این نسل را متفاوت از خاستگاه گروه ها وتشکل های فعال در عرصه سیاسی امروز دیدم که در حال حاضردر دستجات گو ناگون اما با هدف واحد در پی آزادی و بنای حکومت جایگزین نظام کنونی هستند.این نوع ازنسل سومی ها بر این باورند که ساختارو اساس نظام آینده ایران باید منفک از عقاید و آرای سیاسی حاکم بر کشور در پیش از انقلاب و همچنین دوران پس از انقلاب پایه ریزی شود.بعبارتی این نسل معتقد است: هر بنای کهنه کابادان کنند / باید اول کهنه را ویران کنند

یکی از نسل سومی هائیکه نقطه نظراتش نسبت به وضعیت موجود و آینده سر زمین آبا اجدایش می تواند نمونه ای از نوع تفکرهم نسلان او در خارج از کشور و شاید هم در داخل کشور باشد، “جمشید” یکی از نوادگان صاحب منصبان دوران پیش از انقلاب،در دهه ی۳۰ الی چهل است. ۱۲ ساله بود که با خانواده سیاسی خود به آمریکا آمده است و به رغم ۳۴سال اقامت در ینگه دنیا و طی مدارج عالی تحصیلی بر خلاف کسانی که با دو سال اقامت، بدون استفاده از واژگان فرنگی نمی توانند حرف بزنند و تظاهر به فراموشی زبان مادری خود می کنند، او مسلط به زبان فارسی است.گویی همین دیروز از فرودگاه امام خمینی به ینگه دنیا آمده است، اما ایرانی که زبان انگلیسی راهم با لهجه غلیظ امریکایی حرف می زند. جمشید با اینکه در خانواده سیاسی متولد و رشد یافته است هیچ تعلق خاطری به مسائل سیاسی ندارد اما لاجرم به دلیل دلواپسی هایش نسبت به اوضاع آشفته زادگاهش همواره در حال رصد اخبار مربوط به ایران است و نظاره می کند. او به هیچ یک از گروه ها و تشکل هائیکه بنام اپوزیسیون درداخل و خارج از کشوروجود دارند وابسته نیست و نظام کنونی را صراحتا نتیجه جهل فرهنگی نسل انقلاب می داند

جمشید بازگشت به نظام پیش از انقلاب را که هنوز رویای بسیاری از وابستگانش، خاص آرزوی پدردر حال مرگ او است، یک توهم می خواند و به رغم همه تلاش ها، ایده های متمدنانه ای را که امروزاز سوی باورمندان به نظام برچیده شده قبل از انقلاب در قالب تئوری های خوش آیند، ارائه می گردد، رویای کاذب یک خواب نیمروزی می داند. هم چنان که پیروی از افراد بریده از انقلاب ویا رمیده ازنظام کنونی را هم، با همه ارج نهادن به سابقه سال ها زندانی بودن و مصائبی که برای آگاهی ملت کشیده اند، تن دادن به تکرار وضعیت مشابه می داند؛به گمانش نبایدبه راهکار های این افراد که هم اکنونبا بیرون آمدن از کشور در نقش دایه بهتر ازمادرفرو رفته اند و برای برون رفت از وضعیت موجود نسخه می پیچند دلخوش کرد، زیرا در دنیای آزاد بیان عقاید از هر نوع و با هر سلیقه ای آزاد است اما الزاما باور پذیرنمی تواند باشد وبرای دلیل چنین ادعاییآن ضرب المثل معروف فارسی را بیاد می آورد و می گوید: “گزیدن از یک سوراخ آن هم برای دوبار، دیوانگی محض است”.

جمشید و جمشید های نسل سومی خارج از وطن، آنچنانکه من دیدم برای برون رفت از وضعیت موجود راه سومی را در ذهن می پرورانند که برای اجرایی شدن آن هنوز به راهکار، قابل ارائه ای دست نیافته اند، ولی سخت بر این باورند که با تلنگر آگاهی بر ملت می توان راه سوم را، ابتدا همچون کورسویی نشانه کرد وسپس با حذف گروه هایی که به دلیل غیبت اندیشه برتر، درمیدان بدون رقیب در حال ترکتازی بوده و دریک مدار بسته بدون هیچ عیب وعاری درهمه زمینه های تخصصی اظهار نظر می کنند و متکلم الوحده هستند، حذف نمود تا راه صلاح، چون روز پیش پای ملت قرار گیرد. آن گاه کافی است باور کنیم صلاح ما درتن دادن به گذشته پدرانمان نیست و وقت آن است چون سدی محکم در مقابل تسلسل تاریخ بایستیم.