آقای محمود احمدی نژاد در بغداد به خبرنگاران گفته است: “دیدار از عراق بدون دیکتاتور، برایم بسیار مسرت بخش است.” سخنی به حق که یک “تکمله” کم دارد: همه جا بدون دیکتاتور، “مسرت بخش” است؛ به ویژه ایران امروز.
به هر روی حالا که محمود احمدی نژاد ـ به هر علت و انگیزه ـ دچار”مسرت” شده، کاش او نیز از فرصت بودن در کشوری “بدون دیکتاتور”، بهره ببرد و اندکی بیاموزد. از که؟ از یک دیکتاتور. از صدام. از سرنوشت صدام. هم او که روزگاری مست باده قدرت، در انتخاباتی “تک کاندیدایی” همه آرای مردم عراق را به نام خود اعلام کرد؛ و هم او که چندی بعد، با موهایی ژولیده در چاهکی به دست نیروهای “دشمن” افتاد و سپس در دادگاهی به پاسخگویی نشست و البته بر دار شد.
فرض کنیم صدام می گفت: من دانشجویان کشورم را به جرم آنکه استبداد من برنتابیده بودند؛ به حیله و ترفند به بند کشیدم. شکنجه. شلاق. اعتراف. توبه. خودکشی. مرگ.
یا: نان از سفره کارگران کشور، یک به یک ربودم؛ به زور و با بریدن زبان.زنان کشور را به زندان و شلاق میهمان کردم. نویسندگان را به جرم نوشتن، به میهمانی چوبه اعدام فراخواندم.مطبوعات کشور را با هزار آیین نامه امنیتی وغیر امنیتی واداشتم به سکوت. انتخابات شورای شهری “معطل” نگاهداشتم تا نام “صبیه” در صدر قرار گیرد. “داشم” را به نظارت ویژه گماشتم بر بیدادگری ها. “باجناق” و “والده عیال” کارشان شد برقراری “نظم” به تعریفی که “ما” را پسند است.
و یا:هر که زبان به تحسین از ما نگشود، دشمن شد و دشمن را عقوبت در انتظار. هر که پرسش کرد در باب میلیون ها و میلیاردهای بر باد رفته، خائن شد به اشارت دست. هر که شاگردی را، دانستن آموخت، شد رابط اجانب. هر که از ”انتخابات” سخن گفت، انتصابات را بدو آموختیم به زور قاضی شهر و عمله “رایحه خوش خدمت”.
و هنوز هم هست: هر روز برطبل جنگی کوبیدم که از آغاز، انتهایش، روشن بود. با هر سخن، هماوردی طلبیدم برای ویرانگری. به ریا، جشن هسته ای گرفتم؛ آنگاه که دشمن از هر زمان به میهن نزدیک تر بود. آن فرصت که دشمن، نازم می خرید هزار هزار، به ناکاردانی، به روزگاری بدلش کردم که “داش” ها و “باجناق”ها میلیون میلیون در کیف، به “خرید” یار می روند؛ به باج دهی؛ به فروش داشته ها و نداشته ها؛ به حراج سرزمین، به مزایده حیثیت.و درست همان گاه که زنان میهن، دسته دسته برده می شوند به روسپیگری در سرزمین باج گیرندگان.
و…..
صدام به عقوبت گرفتار آمد؛ با وی اما ملتی نیز به خون شدند.
اما آقای احمدی نژاد و همه دیگرانی که می فهمند “مسرت” بی دیکتاتوری را، هنوز فرصت دارند. فرصت برگزاری یک انتخابات آزاد. فرصت آزادی همه زندانیان سیاسی؛ فرصت مقابله با غارت بیت المال. فرصت بازگرداندن همه ”صبیه”ها و”داش”ها و”باجناق”ها و… به آنجا که قانون، رواشان داشته است. فرصت باز پس گیری “لوس بازی ها”.
این فرصت ها اما بی پایان نیست. قبل از برگزاری انتخاباتی که تکلیف دوسوم صندلی های آن به صراحت و روشنی، و تکلیف بقیه صندلی ها نیز به اجبار، از پیش روشن است. قبل از آنکه صدای همه کارگران یکی شود، کمپین زنان، نه یک میلیون، که میلیون میلیون شود، آه همه بردار شدگان پیش از لحظه اعدام، طوفان شود. پیش از رفتن به چاهک؛ پیش از آنکه موها به سرشانه ها برسد؛ پیش از آنکه “اجنبی” دم موش بگیرد. “مسرت” آن است که خود به خودی بسپاریم؛ به صاحبان خانه.