همه جا بی دیکتاتورمسرت بخش است

نوشابه امیری
نوشابه امیری

آقای محمود احمدی نژاد در بغداد به خبرنگاران گفته است: “دیدار از عراق بدون دیکتاتور، برایم بسیار مسرت بخش ‏است.” سخنی به حق که یک “تکمله” کم دارد: همه جا بدون دیکتاتور، “مسرت بخش” است؛ به ویژه ایران امروز.‏

به هر روی حالا که محمود احمدی نژاد ـ به هر علت و انگیزه ـ دچار”مسرت” شده، کاش او نیز از فرصت بودن در ‏کشوری “بدون دیکتاتور”، بهره ببرد و اندکی بیاموزد. از که؟ از یک دیکتاتور. از صدام. از سرنوشت صدام. هم او که ‏روزگاری مست باده قدرت، در انتخاباتی “تک کاندیدایی” همه آرای مردم عراق را به نام خود اعلام کرد؛ و هم او که ‏چندی بعد، با موهایی ژولیده در چاهکی به دست نیروهای “دشمن” افتاد و سپس در دادگاهی به پاسخگویی نشست و ‏البته بر دار شد.‏

فرض کنیم صدام می گفت: من دانشجویان کشورم را به جرم آنکه استبداد من برنتابیده بودند؛ به حیله و ترفند به بند ‏کشیدم. شکنجه. شلاق. اعتراف. توبه. خودکشی. مرگ. ‏

یا: نان از سفره کارگران کشور، یک به یک ربودم؛ به زور و با بریدن زبان.زنان کشور را به زندان و شلاق میهمان ‏کردم. نویسندگان را به جرم نوشتن، به میهمانی چوبه اعدام فراخواندم.مطبوعات کشور را با هزار آیین نامه امنیتی ‏وغیر امنیتی واداشتم به سکوت. انتخابات شورای شهری “معطل” نگاهداشتم تا نام “صبیه” در صدر قرار گیرد. “داشم” ‏را به نظارت ویژه گماشتم بر بیدادگری ها. “باجناق” و “والده عیال” کارشان شد برقراری “نظم” به تعریفی که “ما” را ‏پسند است. ‏

و یا:هر که زبان به تحسین از ما نگشود، دشمن شد و دشمن را عقوبت در انتظار. هر که پرسش کرد در باب میلیون ها ‏و میلیاردهای بر باد رفته، خائن شد به اشارت دست. هر که شاگردی را، دانستن آموخت، شد رابط اجانب. هر که از ‏‏”انتخابات” سخن گفت، انتصابات را بدو آموختیم به زور قاضی شهر و عمله “رایحه خوش خدمت”. ‏

و هنوز هم هست: هر روز برطبل جنگی کوبیدم که از آغاز، انتهایش، روشن بود. با هر سخن، هماوردی طلبیدم برای ‏ویرانگری. به ریا، جشن هسته ای گرفتم؛ آنگاه که دشمن از هر زمان به میهن نزدیک تر بود. آن فرصت که دشمن، ‏نازم می خرید هزار هزار، به ناکاردانی، به روزگاری بدلش کردم که “داش” ها و “باجناق”ها میلیون میلیون در کیف، ‏به “خرید” یار می روند؛ به باج دهی؛ به فروش داشته ها و نداشته ها؛ به حراج سرزمین، به مزایده حیثیت.و درست ‏همان گاه که زنان میهن، دسته دسته برده می شوند به روسپیگری در سرزمین باج گیرندگان. ‏

و…..‏

صدام به عقوبت گرفتار آمد؛ با وی اما ملتی نیز به خون شدند.‏

اما آقای احمدی نژاد و همه دیگرانی که می فهمند “مسرت” بی دیکتاتوری را، هنوز فرصت دارند. فرصت برگزاری ‏یک انتخابات آزاد. فرصت آزادی همه زندانیان سیاسی؛ فرصت مقابله با غارت بیت المال. فرصت بازگرداندن همه ‏‏”صبیه”ها و”داش”ها و”باجناق”ها و… به آنجا که قانون، رواشان داشته است. فرصت باز پس گیری “لوس بازی ها”. ‏

این فرصت ها اما بی پایان نیست. قبل از برگزاری انتخاباتی که تکلیف دوسوم صندلی های آن به صراحت و روشنی، و ‏تکلیف بقیه صندلی ها نیز به اجبار، از پیش روشن است. قبل از آنکه صدای همه کارگران یکی شود، کمپین زنان، نه ‏یک میلیون، که میلیون میلیون شود، آه همه بردار شدگان پیش از لحظه اعدام، طوفان شود. پیش از رفتن به چاهک؛ ‏پیش از آنکه موها به سرشانه ها برسد؛ پیش از آنکه “اجنبی” دم موش بگیرد. “مسرت” آن است که خود به خودی ‏بسپاریم؛ به صاحبان خانه.‏