در روزگار فاجعه زندگی می کنیم. دست کم برای تعدادی از ما که زندگی ها مان را بیش از هر نیک و بدی، سیاست و فراز و فرودهایش نقش می زند، روزگار فاجعه باری ست. خبر اعتصاب غذای زندانی سیاسی خود بخود دلگزاست؛ جانباختن او را نیز شنیدن، در همین حالی که حسرت رفتن سحابی و جانبازی هاله در دلهاست، و این همه درکنارجای خالی یاراناسیرما و عزیزان پار و پیرار که به قید خاک آزاد شدند، صبری و توانی را طلب می کند که آسان، و جز با کاهیدن جان به دست نمی آید.
اما در همین فضای سنگین، و با چنین کشش و کوششی در درون، بازخبرهای خوشی هست که عطرش از حصارهای زندانها و از طبقات خاک عبور می کند…
خبر خوش اینکه پس از دوسال صعب و سنگین که بر جنبش سبز گذشت، همین دیروزحکومت ایران رسماً شهادت داد کههنوز جنبش سبز آنچنان رشید و پرتوان است که برای مقابله فقط با نام و نشان اوبه هزاران هزار نیروی نظامی نیازست. همین دیروز آنها در خیابان های کشورمان صف کشیدند و گویاتر از میلیونها تظاهر کننده و صدها مراسم راهپیمایی بر حضور جنبش سبز گواهی دادند.
چه سندی روشن تر از این می خواهند راویان پرسش تکراری “جنبش سبز کجاست؟” دیروز بار دیگر در قلب گرفته و بزرگ پایتخت، در سراسر ایران همگان او را، جنبش سبز را، دیدند و شاهد بودند که چگونه یونیفورم پوشان مسلحو مأموران لباس شخصی از هر سو به استقبالش آمده اند. برای همه آنهایی که با نیت نیک، موافق یا مخالف این فراخوان بودند، این قطعی ترین دستاورد دیروز بود و به ویژه پس از آنهمه هزینه که جنبش سبز با جان و خان و مانرزمندگانش پرداخته بود، پاسخ قاطعی بود به سئوال بی معنا و گاه با سوء نیتی که گفتم.
پیغام خوشی نیز در این میان هست و آن اینکه، علیرغم اصرار خشونت طلبان، چه حکومت کنندگان وچه حکومت شوندگان، چه در میان اپوزیسیون و چه در میان خلق خدا، جنبش سبز ایران در هر قیام و قعودی نشان می دهد که نه تنها رویه و قصد خشونت ندارد؛ بلکه به جد از آن پرهیز می کند، مردم را از آن پرهیز می دهدو همچنان می کوشد تا سبزترین و گشاده ترین راهها را بر بیشترین شمار مردم، بگشاید؛ وبا این تعریف از مردم که آنها عبارت نیستند فقط از هواداران امروزین جنبش سبز یا گروههایی که اندیشمندانه به ضرورت اصلاح و تغییر رسیده اند. مردم همچنانکه قوانین حقوق بشری و حقوق بین الملل می گوید، همه آنهایی هستند که حق رأی دارند و در مقام مخالف یا موافق باید رأی شان خوانده و سنجیده شود.
با عنایت به این مسئله است که باید با گله های دوستانی که گمان می کنند باید جنبش سریعتر و صریحتراز این حرکت کند، روبرو شد. به ویژه که بسیاری از استدلال ها، از این منظرطرح می شود که حرکات اعتراضی در دیگر کشورهای منطقه که ظاهراً تحت تأثیر جنبش سبز نیز بوده، دیرتر آغاز شده و زودتر ثمر داده است.
اما این قیاس خود زاویه غلطی از نگریستن به پدیده تحول سیاسی اجتماعی را چه در کل و چه به طور مشخص در مورد جنبش سبز نشان می دهد.
جنبش سبز را نه در شکل و شیوه، و نه در مضمون و محتوی نباید مشابه حرکتی فرض کرد که اینک در سرزمین های پیرامون جریان دارد. اتفاقاًبه قیاس که بر بیایی مهمترین نتایج تفاوت های تعیین کننده میان آنهاست و شباهت ها رنگ می بازند.جنبش سبز، جنبش خیابان نیست. حاصل تجربه های سنگین تاریخی است و میرود تا دستاوردی در تاریخ سیاسی ما شود. تغییر را نه تنها در ساختار قدرت سیاسی که در ساختار اندیشه سیاسی و تفکر اجتماعی جامعه دنبال می کند.
به همین خاطر است که در آن مناطق با گسترش خشونت و سرکوب، حرکات اعتراضی وسعت و اوج می گیرد و در ایران بلافاصله در شکل خیابانی عقب می نشیند در عین حالی که حکومت همچنان در حالت آماده باش به سر می برد؛ آماده باشی که برای یک حکومت در مقابل مردم خود همیشه فرساینده و مشکل آفرین است.
حرکت سبز در ایران گسترش سطحی و ظاهری ندارد زیرا که نمی خواهد مانند کشورهای همسایه بدون وجود نهادهای سازنده دموکراسی در کشور قدرت را دست به دست کند، زیرا که به آینده دموکراتیک این کشورها در پی سقوط حاکمان پیشین به درستی با تردید می نگرد؛ زیرا که این تجربه را در تاریخ نزدیک خود دارد…..
جنبش سبز ایران بلوغ جنبش های ناآرام و بیقرار منطقه است، طوفانی را که این روزها کشورهای همسایه می نوردد، آزادیخواهان ایران سی و دوسال پیش از این از سر گذرانده اند؛ راه و چاه آن را تجربه کرده اند و امروز می دانند که جز بر بستر ارتقای آگاهی جمعی بنیان آزادی و عدالت را نمی توان پی افکند.
و می دانند برای بنای بنیانی چنین سنگین! باید در لایه های هر چه عمیق تر آگاهی جامعه تأثیر گذار باشند؛ و همچنین دریافته اند که برای تأثیر گذاری در چنین عرصه ای، عرصه آگاهی، توسل به هیچ اقدام جسارت باری کارگشا نیست زیرا که آنجا همان لایه سختی ست که برای راه گشودن در آن تنها باید آهسته و پیوسته پیش رفت و هر چه بیشتر پایه ها را عمق و وسعت داد تا به هر طوفانی نلرزد و فرو نریزد. این را تجربه های تاریخی ما نشان داده اند که تمام رفتارهای شتابزده و خارج از تحمل و انتظار، بیشترین تأثیری که دارند، ایجاد مقاومت در جانب مقابل است، خواه حکومت باشد، خواه مردم. حکومتی که بنا بر مختصات تاریخی و فرهنگی خود خواستار حفظ وضع موجود است؛ یا مردمی که می توانند بنا بر هر دلیل عقلی یا ذهنی و عاطفی در مقابل اندیشه تغییر قرار داشته باشند. امری که در ایران امروز مسئله مورد چالشی در میان اپوزیسیون هست. برخی تحلیل ها اساساً مبتنی است بر اینکه اکثریت نزدیک به تمام جامعه مخالف ولی فقیه و مخالف نظام است.همچنانکه طرف مقابل نیز اصرار دارد که بقبولاند پشتیبانی همگانی را دارد و جنبش سبزی در کار نیست و هر چه هست توهم است.
اپوزیسیون توضیح نمی دهد که با اینهمه امکانات چرا به سرعتی که خود می خواهد پیش نمی رود، همچنانکه حکومت هیچ توضیحی ندارد که چرا صاحبان توهم را زندانی می کند یا چرا در مقابل این توهم، صف آرایی نظامی می کند؟
باری؛ دیروز روز خوبی بود حکومت و مردم هر کدام آنچه در توانشان بود به خیابان آوردند. باشد که از پس اطمینان از حضور و سنجیدن قدرت یکدیگر به تفاهمی برسند. این وضعیت آماده باش خیابانی نه برای حکومت مطلوب و مقدور است و نه جنبش سبز می تواند یا می خواهد که هر روز درس و کار و زندگی مردم را تعطیل کند و آنان را به خیابان بکشاند. صرف نظر از اینکه تا به تفاهم منطقی با حکومت نرسیده است، هر از گاه از این حرکت ناگزیر است.
اما بادا روزی که حکومت به داشتن مخالفان قانونی افتخار کند و اپوزیسیون به جستن راه برای اصلاح امور کشور.
بادا روزگاری که سالگرد بیست و دوم خرداد ها جشن ملی باشد و بیست و سوم و بیست و پنجم خرداد یادمان حوادث عبرت آموز تاریخی. این چنین شرایطی لزوماً با سرنگونی به دست نمی اید زیرا نیاز به همسازی با زمانه ضرورت بقای همه حکومت های جهان است و ما باید بتوانیم به این عرصه مشترکاً در آییم. ملزومات زمان بود که در کشورهایی نظیر اوروگوئه، شیلی، آرژانتین و حتا اسپانیا با آن سابقه تلخ و طولانی استبداد بدون انقلاب تغییرات مثبت و ارزشمندی در ساختار حکومت و به سود دموکراسی ایجاد کرد.
باری؛ به قصد پرداختن به دستاورد با اهمیت روز بست و دوم خرداد آغاز کرده بودم. اما پیوستگی ناگزیر همه عناصر مبارزه در یک جامعه مطلب را به اینجا کشاند و بر این نکته تأکید کرد.
میخته این، دورانی فاجعه بار است