نگاه ماه

حامد احمدی
حامد احمدی

نگاهی به فیلم های خارجی در باره جمهوری اسلامی

گروگان‌های ایرانی، گروگان‌های آمریکایی

دست‌گاه سانسور و نظارت وزارت اسلامی در حوزه‌ی سینما، از ابتدا با ساختن فضای گل‌خانه‌ای و مصنوعی، امکان بازتاب دادن اتفاقات مهم سیاسی‌ اجتماعی تاریخی را ایجاد نکرد. مهم‌ترین رخ‌دادها در هاله‌ی محوی از تقدس یا انکار باقی ماندند و ورود به‌ محدوده‌ی‌شان دشوار بود. از نشان دادن تصویر واقعی جنگ و انقلاب بگیرید تا پرداختن به دوران صدر اسلام یا زنده‌گی روحانیون که همواره با محدودیت‌هایی روبه‌رو بوده و بعضا فقط عده‌ی خاصی از تهیه‌کننده‌گان و کارگردان‌ها اجازه‌ی مانور در این حیطه‌ها را داشته‌اند. همین موضوع در کنار زیر ذره‌بین بودن ایران و نظام اسلامی‌اش، باعث شده که سینمای کشورهای دیگر، از هالیوود تا سینمای اروپا، به نمایش این حوادث و ماجراهای ندید مانده و کاراکترهای خاموش‌ش، علاقه نشان بدهند. از همین آخرین محصول سینمای آمریکا “آرگو” بگیرید تا سال‌های ابتدایی دهه‌ی ۹۰ میلادی و فیلم مشهور “بدون دخترم هرگز”.

 

The Delta Force

 

با این‌که عملیات نظامی آمریکا برای نجات دادن گروگان‌های‌ش و شکست‌ش در صحرای طبس، توسط دست‌گاه‌های تبلیغاتی نظام اسلامی به خشم خداوند و امداد غیبی تعبیر شده اما در عرصه‌ی سینمای ایران این معجزه نمایش و بازتابی نداشت. اما در سال 1986 Menahem Golan کارگردان آمریکایی در بخشی از فیلم The Delta Force به عملیات نظامی آمریکا در طبس اشاره‌ای گذرا کرد. فیلم بیش‌تر به عملیات‌ تروریستی علیه آمریکا و مقابله‌ی نظامیان این کشور با تروریست‌های مسلمان می‌پردازد و آن را در قالب یک اکشن جنگی هالیوودی عرضه می‌کند.اما همین فیلم، باعث شد جمهوری‌اسلامی بعد از یک خواب ۱۶ ساله و در سال ۱۳۷۵ فیلمی به نام طوفان شن بسازد. فیلمی به کارگردانی معاونت سینمایی فعلی جواد شمقدری که در قالبی ضعیف و با کارگردانی‌ای مبتدیانه طوفان طبس را منعکس کرد. فیلمی که حتی با اعتراض منتقدان رسمی و دولتی مواجه شد و در اکران هم با بی‌توجهی مخاطبان در گیشه شکست خورد.

 

بدون دخترم هرگز

 

فیلم در سال ۱۹۹۱و توسط برایان دیلبرت کارگردان آمریکایی بر مبنای کتابی ساخته شد که برگرفته از خاطرات بتی محمودی بود. زنی که ادعا داشت در ایران توسط شوهر و خانواده‌اش به نوعی گروگان گرفته شده بوده. فیلم روایت‌ش از کشور آمریکا و وضع وخیم ایرانیان بعد از گروگان‌گیری سفارت آمریکا آغاز و با بازگشت دکتر محمودی و هم‌سرش بتی به ایران ادامه پیدا می‌کند. تصویری که از ایران سال‌های اول انقلاب نمایش داده می‌شود، هرچند مورد حمله‌ی رسانه‌های جمهوری‌اسلامی و بعضا ایرانیان جدا از حکومت قرار گرفت، اما اوضاع کوچه خیابان‌های شهر تهران و رفتار خانواده‌ی سنتی دکتر خیلی با واقعیت فاصله ندارد. شاید بازی‌های غلو شده بیش‌تر از هر چیزی به ارائه‌ی تصویری صادقانه و واقعی ضربه زده‌اند. نشان دادن تقدس حجاب اسلامی، تغییر ناگهانی آدم‌ها با ظهور انقلاب، تصاویر آیت‌الله خمینی بر در و دیوار شهر و شکل سنتی یک خانواده‌ی مردسالار خیلی از واقعیت ایران آن زمان دور نیست. تفاوت فرهنگی‌ای که بین بتی آمریکایی و خانواده‌ی اسلامی دکتر است و میل به تغییر دادن فرهنگ‌های دیگر، چیزی بود که از ابتدای تشکیل حکومت اسلامی توسط انقلابیون تبلیغ می‌شد. فیلم البته در ارائه داستان و شخصیت‌پردازی قدرت زیادی ندارد اما با حاشیه‌های‌ش یکی از شناخته‌شده‌ترین فیلم‌هایی است که درباره‌ی ایران بعد از انقلاب ساخته شده. بعدها مستندسازهای داخل ایران فیلمی مستند درباره‌ی دکتر محمودی ساختند و ادعاهای بتی را زیر سوال بردند. جالب اما این‌که سال‌ها بعد تصویری مشابه از خانواده‌ی سنتی دکتر در فیلمی به نام کتاب قانون ساخته‌ی مازیار میری و با مجوز وزارت ارشاد نمایش داده شد اما جای بتی آمریکایی را دختری لبنانی گرفته بود.

 

خانه‌ای از مه و شن

 

اولین ساخته‌ی وادیم پرلمن کارگردانی با اصلیت اوکراینی در سال ۲۰۰۳ جلو دوربین رفت. حضور بازی‌گران مشهوری مثل بن کنیگزلی و جنیفر کانلی کمک کرد فیلم بیش‌تر دیده بشود و بازی‌گر ایرانی فیلم شهره آغداشلو شانس کاندیدا شدن در اسکار را پیدا بکند. فیلم بازتاب‌دهنده‌ی تصویر زنده‌گی یک خانواده‌ی ایرانی در آمریکاست. این‌جا دیگر خبری از بازسازی ایران انقلاب‌زده نیست. فیلم در کشور آمریکا روایت می‌شود و داستان هم به طور مشخص مربوط به سرهنگی متعلق به حکومت پیشین ایران و خانواده‌اش است. مکث فیلم که براساس کتابی نوشته‌ی آندره دوباس ساخته شده است روی دوگانه‌گی زنده‌گی ایرانیان بین قبل از و بعد از انقلاب است. مردی که در رژیم پیشین سرهنگ بوده، حالا بعد از تبعید غیررسمی به آمریکا، مجبور به کارگری و تلاش برای پول در آوردن و خانه خریدن است. شاید نگاه محدود فیلم به یک قشر خاص و دوری‌اش از تصویر ایران آشوب‌زده‌ی آن سال‌ها، باعث شد رسانه‌های حکومتی ایران به فیلم کم‌تر بپردازند و زیاد مورد حمله و هجمه قرارش ندهند.

 

اسکندر

 

کارگردان مشهور هالیوود اولیور استون با هم‌راهی سوپراستاری در اندازه‌های آنجلینا جولی بیش‌تر از این‌که فیلمی درباره‌ی ایران و ایرانی‌ها ساخته باشد، به شخصیت تاریخی اسکندر مقدونی پرداخته است. اما چیزی که برای ایرانی‌ها فیلم اسکندر را تبدیل به موضوعی حساسیت‌برانگیز کرد، سکانس‌های مرتبط به جنگ اسکندر با سپاه ایرانی‌ها در زمان داریوش سوم است. جایی که تصویر پادشاه ایرانی با تصور تاریخی ثبت‌شده مطابقت ندارد و ایرانیان بیش‌تر از هر چیزی شبیه به اعراب تصویر شده‌اند. ایرانی‌ها نه فقط به تصویر خودشان و پیشینیان‌ش که به تصویر ارائه شده از اسکندر هم معترض بودند. اسکندر فیلم استون در تیتراژ از میان نشان ایرانی فروهر ظهور می‌کند و برعکس کتاب‌های تاریخی مورد تایید ایرانی‌ها نه تنها خون‌خوار و بی‌رحم نیست که کاراکتری مثبت و مهربان و شجاع دارد. استون چند سال بعد از این فیلم، تمایل خودش را بارها برای ساختن فیلمی درباره‌ی محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور وقت ایران نشان داد. اتفاقی که تا به امروز نیفتاده است اما باعث شد که رسانه‌های دولتی ایران بارها از استون به عنوان کارگردانی ضد دولت آمریکا یاد کنند و به ستایش از او بپردازند. ستایش‌های‌ در نهایت منجر به سفر پسر استون به ایران و مصاحبه‌های‌ش با خبرگزاری فارس و روی آوردن به دین اسلام شد!

 

پرسپولیس

 

این فیلم انیمیشین که در سال ۲۰۰۷ توسط کشور فرانسه تولید شده است هم براساس یک کتاب مصور کاری از مرجان ساتراپی ساخته شده. پرسپولیس اما بازتاب دهنده‌ی تفاوت فرهنگی ایرانیان با حکومت سر کار آمده است. این‌بار مصائب دختر تازه بالغ ایرانی را می‌بینیم که خودش و خانواده‌اش زیستی کاملا متفاوت با شهروند مورد پذیرش جمهوی‌اسلامی دارند. باز البته پای فرهنگ آمریکایی در میان است. شهروندان ایرانی به خاطر لباسی با عکس مایکل جکسون به دردسر می‌افتند و شرکت در پارتی‌هایی یک‌سره خلاف آموزه‌ها و قوانین اسلامی‌ست که فاجعه‌آفرین می‌شود. پرسپولیس از حیث پرداخت حرفه‌ای و هنرمندانه جلوتر از فیلم‌های پیشینی‌ست که درباره‌ی ایران اسلامی ساخته شده و خاطرات مرجان ساتراپی هم با واقعیت‌های جامعه‌ی دهه‌ی شصت ایران مطابقت بیش‌تر دارد. جامعه‌ی تیره و خفه‌ی ایران آن دهه، برای شهروندان متفاوت‌ش راهی جز مهاجرت و اقامت در سرزمینی دیگر باز نمی‌گذارد.

 

۳۰۰

 

در ۳۰۰ دیگری خبری از دوران حکومت آیت‌الله‌ها نیست. روایت تاریخی به زمان امپراطوری هخامنشی و خشایارشا برمی‌گردد و جنگ لشکر ایران با لشکر سی‌صد نفرهٔ یونان. لشکری کم و اندک که سپاه عظیم ایران را زمین‌گیر می‌کند و فقط به خاطر خیانت یکی از سربازهای خودی شکست می‌خورد. فیلم در سال ۲۰۰۷توسط زاک اسنایدر و براساس کتاب مصور یکی از معروف‌ترین کمیک‌کارها یعنی فرانک میلر ساخته شد. تفاوت سی‌صد با فیلم‌های قبلی که به ایران پرداخته بودند، نه فقط روایت تاریخی‌ و قدیمی‌اش که هم‌آهنگی ایرانی‌ها برای تحریم فیلم بود. این‌بار نه فقط رسانه‌های رسمی و مسئولان دولتی که عامه‌ی مردم نسبت به فیلم حساس شدند و توسط ابزارهای اینترنت مثل بمب گوگلی و کمپین‌های اینترنتی به فیلم حمله کردند. سی‌صد به جز جعل کردن تاریخ به خصوص در پرداختن به شخصیت خشایارشا، سربازان ایرانی را خشن و بی‌رحم تصویر کرده بود و در مقایسه‌ با سپاه یونانی نگاه متعادلی به آن‌ها نداشت. ایرانی‌ها زشت‌چهره و قسی‌القلب و بعضا سیاه‌پوست تصویر شده بودند و در مقابل یونانی‌ها علی‌رغم این‌که در جنگ شکست می‌خورند اما تبدیل به قهرمانان فیلم می‌شوند.

 

سنگ‌سار ثریا میم

فیلم در سال ۲۰۰۸توسط سیروس نورسته و باز با اقتباس از یک کتاب به همین نام، نوشته‌ی فریدون صاحب‌جم، ساخته شده. فیلم مستقیما به یکی از احکام اسلامی می‌پردازد که توسط حکومت اسلامی ایران تبدیل به قانون لازم‌الاجرا شده است به این ترتیب که زن شوهردار صاحب فاسق مستحق سنگ‌سار است. فیلم از نگاه یک خبرنگار فرانسوی که به طور اتفاقی وارد روستایی شده و پای صحبت‌های یک زن نشسته است، روایت می‌شود. زنی که داستان چه‌گونه متهم شدن و سنگ‌سار و مرگ خواهرش را تعریف می‌کند که چه‌طور توسط اهالی ده به زنا متهم و سنگ‌ساز می‌شود. این‌بار از شهر مشخصی مثل تهران و نشانه‌های زمانی مشخص‌اش خبری نیست به جز تصاویر آیت‌الله خمینی بر دیوار خانه‌های روستایی. سنگ‌سار ثریا میم به حکمی اسلامی می‌پردازد که حکومت فعلی ایران از معدود کشورهای اجراکننده‌ی آن است. فیلم طبق عادت، توسط رسانه‌های دولتی ایران به ضدایرانی بودن متهم شد بدون این‌که توضیحی درباره‌ی حکم غیرانسانی سنگ‌سار واجرای‌ش در ایران داده بشود.

 

کشتی‌گیر

آرنوفسکی کارگردان ضدجریان هالیوود که فیلم‌های درخشانی نظیر مرثیه‌ای برای یک رویا و قوی سیاه را در کارنامه‌اش دارد، سال ۲۰۰۸ فیلمی به نام کشتی‌گیر ساخت که به شکلی شاید تصادفی به نام ایران پیوند خورد. فیلم در روایت و داستان مطلقا ارتباطی با ایران و حکومت‌ش ندارد و قصه‌ی کشتی‌گیری را تعریف می‌کند که بازنشسته و دچار درگیری‌های روحی می‌شود. اما سکانسی که جنجال زیادی درست کرد و باعث شد کشتی‌گیر در لیست ارتش سایبری جمهوری‌اسلامی به عنوان فیلمی ضد ایرانی جای بگیرد مربوط می‌شود به مبارزه‌ی قهرمان کشتی‌کچ با رقیب‌ش که نام‌ش آیت‌الله است که لباسی با طرح پرچم ایران به تن دارد و سعی می‌کند با چوبه‌ی پرچم، حریف‌ش را زمین بزند اما چوبه توسط رقیب‌ش شکسته می‌شود. این تصویر بیش از هرچیز، به خصوص تصور توطئه‌گونه‌ای که رسانه‌ی جمهوری‌اسلامی دارند، شاید مربوط بشود به نگاه بعضا کاریکاتورگونه‌ای که هالیوود نسبت به ملل و نژادهای دیگر دارد. زمانی این‌طور تصاویر متعلق به چینی‌ها بود، بعدها به عرب‌ها رسید و در فیلم کشتی‌گیر هم کاراکتری فرعی با نام عجیب آیت‌الله و پرچم جمهوری‌اسلامی تصویر شده است.

 

آرگو

 

اما آخرین دست‌آورد هالیوود تا امروز فیلم آرگو به کارگردانی بن‌افلک است که فیلم‌نامه‌اش توسط جورج کلونی نوشته شده. یعنی همان بازی‌گری که در میان ایرانیان محبوبیت بسیاری دارد و در همین روزها زمزمه‌های حضورش برای بازی در یک فیلم ایران به اسم “لاله” به گوش می‌رسد. فیلم به ماجرای تسخیر سفارت آمریکا و گروگان‌گیری می‌پردازد و بخش‌هایی از حال و هوای آن روزها را بازسازی کرده و نمایش می‌دهد. اما داستان اصلی فیلم از جایی آغاز می‌شود که 6 آمریکایی که به دست گروگان‌گیرها یا همان دانش‌جویان خط امام نیفتاده‌اند در سفارت کانادا در تهران پنهان می‌شوند و یک مامور زبده‌ی سی‌آی‌ای با بازی بن‌افلک برای نجات و رد کردن‌شان از مرز وارد ایران می‌شود. جالب این‌که اکران این فیلم که به جز ایران و آمریکا با کشور کانادا هم مرتبط است در روزهایی اتفاق می‌افتد که سفارت کانادا در ایران بسته شده و این کشور روابط دیپلماتیک‌ش را با ایران متوقف کرده است. موضوعی که می‌تواند نقدهای دولتی را داغ‌تر و دست تئوریسن‌هایی نظیر دکتر عباسی را برای تحلیل‌های اعجاب‌آور بازتر بکند. با توجه به این‌که اکران فیلم تازه آغاز شده. هنوز بازخورد خاصی را در مطبوعات و اینترنت شاهد نیستیم. البته به جز رسانه‌های جمهوری‌اسلامی که به پیش‌وار فیلم رفته‌اند و از آن با عنوانی مثل ضد ایرانی و عبارت طعنه‌آمیز علمی‌تخیلی یاد می‌کنند.

شاید بعد از آیت‌الله خمینی، این محمود احمدی‌نژاد بود که با اظهارات تند و افراطی خود دوباره ایران را در کانون توجه مراکزی نظیر هالیوود قرار داد تا باز به سراغ داستان‌های قدیمی از تقابل کشورشان با ایران و حکومت فعلی‌اش بروند و البته یک ‌سره دربارهٔ اتفاقاتی مثل جنبش سال ۱۳۸۸ سکوت کنند و علاقه‌ای به نمایش سینمایی‌اش نشان ندهند. بعد از نزدیک به ۳۳ سال هالیوود گروگان‌گیری شهروندان دیپلمات‌ش در ایران را نمایش می‌دهد و هنوز هم تمایلی برای نمایش روزگار ۷۰ میلیون گروگان ایرانی در دست آیت‌الله‌ها ندارند.