فیلم

نویسنده
فردین بهاری

معرفی فیلم “اینجا بدون من ” به کارگردانی  “ بهرام توکلی “

در جستجوی خوشبختی

“باغ وحش شیشه ای”، نمایشنامه ای با شخصیت های پیچیده اثر “تنسی ویلیامز” نمایشنامه نویس شهیر امریکایی ست. داستانی که دنیای واقعی را با پیچیدگی آدم هایش بیان می کند  و به رغم این پیچیدگی ها تاثیرات رفتار انسان را بر خلق خوی اطرافیانشان نشان می دهد. شخصیت هایی که سعی دارند در دنیای زمخت و پرتحرک، برای خود آینده ای مادی، ورای آنچه هست را رقم بزنند.

 

 

این آدم ها  دچار سردرگمی و کنش های روانپریشانه هستند. واقعیت و مواجه شدن با آن مهم ترین عنصر هراس انگیر زندگی آنهاست. تنسی ویلیامز اعتقاد دارد باغ وحش شیشه ای، غم انگیز ترین اثر اوست.

بزرگ ترین ضعف  فیلم های سال های اخیر را بر اساس تحلیل بسیاری از سینماگران می توان ضعف فراگیر فیلمنامه دانست. فیلمنامه هایی که عاری از حداقل های قصه، روایت و همچنین منطق داستانی اند.

فیلمنامه هایی با ناتوانی در پرداخت کاراکترها و عدم شناخت فیلمنامه نویس از داستان فیلم و موقعیتی که شخصیت ها در آن قرار می گیرند. تا بدانجا که وجه دراماتیک اثر نزد مخاطب حرفه ای بدل به صحنه هایی کمیک می شود. موقعیتی که خنده های تلخ و از سرعصبانیت تماشاگر، مانع از همذات پنداری و همراه شدن او با شخصیت های فیلم می شود.

یکی از ترفندهایی که می تواند فیلمنامه نویس را از دام تکرار برهاند و متاسفانه در سینمای ما به دلیل سهل ممتنع بودن، جایگاهی چندانی ندارد، “اقتباس” است.

” اینجا بدون من” اقتباسی اصیل، موفق و در عین حال بومی از نمایشنامه فاخر باغ وحش شیشه ای ست.

 

 

مادری دلسوز (فاطمه معتمد آریا) سرپرستی دخترش “یلدا” (نگار جواهریان) و پسرش “ احسان” (صابر ابر) را به عهده دارد. دختر افلیج است و این به ظاهر دلیل اصلی گوشه گیری و خانه نشینی اوست. او مدام حیوانات شیشه ایش را می شورد و ساعت ها در خانه سرگرم بازی با آنهاست. احسان کمک خرج مادر است و علی رغم علاقه باطنی اش به سینما، کارگری می کند. او عاشق سینما و مجله های فیلم است و در ذهن خود به دنبال خوشبختی و فرار از زندگی واقعی ست.

 مادر در کارخانه کنسرو سازی کار می کند و علی رغم نقص عضو دخترش، با نادیده انگاشتن این عیب، تلاش دارد تا خواستگاری پیدا شود و دختر معصومش را شوهر دهد. در این میان یلدا عاشق “رضا” (پارسا پیروزفر)، دوست احسان می شود و این عشق را با مادر در میان می گذارد. مادر از احسان می خواهد رضا را به عنوان مهمان به خانه شان دعوت کند. رضا وارد زندگی آنها می شود و با نشان دادن عکس نامزدش به یلدا، ناخواسته خانواده ای را که در آستانه تزلزل و فروپاشی قرار دارد، ویران می کند…

فیلم بازخوانی رفتارهای نا صحیح روانشناختی و تاثیر آنها بر کیفیت زندگی ست. مادر خانواده یک بیمار روانی ست. بیماری که در رفتارهای عادی اجتماعی، برای نشان دادن وضعیتی جز آنچه در آن قرار دارد، به نزدیک ترین دوست خود دروغ می گوید. به فرزندش دروغ می گوید و هرگز تصور نمی کند کاری جز مصلحت جمعی و دلسوزی انجام می دهد.

دروغ و وارونه سازی حقایق ابزاری ست که مادر سعی می کند با توسل به آن و همچنین خود رایی، آینده دو فرزندش را تامین کند و آنها را از خطرات احتمالی جامعه حفاظت نماید. او نگران است که احسان در دام اعتیاد گرفتار شود. خطری که طبق روایت فیلم به هیچ وجه احسان را تهدید نمی کند. او نگران بی شوهر ماندن یلداست. خطری که هیچ اولویتی برای نگرانی ندارد بلکه خطرات و آسیب های دیگری ست که این خانواده را علی رغم نادیده انگاشتن آن توسط مادر، تهدید می کند. خطر عدم رویارویی با واقعیات زندگی و فرار رو به جلو. فراری که جز یاس و بیگانگی با محیط، پیامد دیگری برای فرزندان این خانواده ندارد.

 

دلیل انزوای یلدا  نه تنها نقص جسمانی او نیست بلکه توهم و دوری از واقعیت زندگی او را آسیب پذیر کرده است.

هر کدام از سه شخصیت در رویای خود چیزی را جستجو می کنند که فرسنگ ها با حقیقت فاصله دارد. یلدا با حیوانات شیشه ای حرف می زند. مادر در خیال خود تنها با شنیدن نام رضا، دخترش را در لباس عروسی می بیند و احسان نیز در خیالش سینماگری حرفه ای را می بیند که با مهاجرت به خارج این امر تحقق میابد.

خانواده اگرچه فقیر است اما کارگردان سعی در نشان دادن پیامدهای فقر فرهنگی را دارد. حتی در صحنه هایی از فیلم به صورتی کاملا تعمدی نشان می دهد که مادر خانواده به تغذیه و لباس خانواده خود در حد امکان خود اهمیت می دهد. او فقر فرهنگی این خانواده را به تصویر می کشد. مشکلات مالی مادر عامل تزلزل روحی و روانی خانواده نیست بلکه کمبودهای فرهنگِ واقع بینی و واقع گرایی خانواده را دچار سقوط می کند.

تحلیل روانشناختی شخصیت ها آن قدر واقعی و بدون نقص است که گویی فیلمنامه را یک روانپزشک و یا روانشناس نوشته است. ظرافت  گفتگوها و اعمال و عکس العمل های طبیعی شخصیت ها نشان از این نکته مهم دارد.

 

 

سکانسی که یلدا به یکباره خوب می شود، رضا از او خواستگاری می کند، یلدا با رضا ازدواج می کند و بعد از سال ها بچه به بغل در خانه پر گل و سرسبز در کنار مادر بدون هیچ معلولیتی  شاد وخندان به زندگی مطلوب می پردازد، سکانس کلیدی و وجه تمایز برداشت های مخاطبان از فیلم است.

از سکانس برگشت غیر منتظره یلدا به زندگی عادی( بی هیچ دلیلی ) و خواستگاری رضا از او و…، مخاطب عام با سردرگمی مواجه می شود. او نمی داند دلیل این همه اتفاق خوب تنها در یک سکانس چیست؟ خنده اش می گیرد و لابد در دل  خود قضاوت می کند که همه فیلم های ایرانی باید به عروسی ختم شوند و شاید هم ناراضی از چنین پایانی از سینما بیرون  بیآید.

اما این شگرد فیلمساز است. تکنیک “فاصله گذاری” میان خیال و واقعیت به شکل ملموسی اتفاق می افتد. راوی اکثر داستان فیلم احسان است. او علاقه شدیدی به زندگی مطلوب و دور از دسترس دارد و در جایی که زندگی خانواده آنها رو به پایان است، تصمیم می گیرد روایت تلخ ناکامی ها را پایان ببخشد و داستانش را با بزرگ نمایی سطحی و خنده دار خوشبختی به پایان ببرد…

اکثر نماهای فیلم داخلی ست. فیلمی شبیه به اجرای نمایش. میزانسن ها دقیق و حساب شده است.

بهرام توکلی کارگردان خوش فکری ست که با ساخت سه فیلم “با برهنه در بهشت”، “پرسه در مه” و “ اینجا، بدون من” توانسته فیلمسازی با آتیه و جوان را به سینمای رو به سراشیبی سقوط این سال ها معرفی کند. این اتفاق می تواند امید را در دل تماشاگرانی زنده نماید  که این روزها با سینما قهر کرده اند.

 

شناسنامه فیلم:

فیلمنامه نویس و کارگردان: بهرام توکلی

بازیگران: فاطمه معتمد آریا، نگار جواهریان، صابر ابر، پارسا پیروزفر

فیلمنامه: بهرام توکلی
تهیه کننده: سعید سعدی
مدیر فیلمبرداری: حمید خضوعی ابیانه
تدوینگر: بهرام دهقانی
موسیقی: حامد ثابت
طراح صحنه و لباس: آتوسا قلمفرسایی
چهره پرداز: سعید ملکان
صدابردار: حسین بشاش 
صداگذار: امیرحسین قاسمی
مدیر تولید: سعید سعدی