تاریخ خدا نیست

محمدعلی همایون کاتوزیان
محمدعلی همایون کاتوزیان

“تاریخ چیست؟” نزدیک به دو قرن است که این پرسش، مورد بحث، گفت‌وگو و اختلاف نظر در میان مورخان، تاریخ‌نگاران، جامعه‌شناسان و فلاسفه غربی بوده است.
برای نمونه، ای‌اچ‌ کار مورخ نامدار قرن بیستم در دانشگاه کمبریج که رشته‌اش به ویژه تاریخ شوروی بود، کتابی به این عنوان دارد که به فارسی ترجمه شده است. این کتاب پاسخ‌گونه‌ای به نقد آیزایا برلین (فیلسوف نامدار و معاصر او در دانشگاه آکسفورد) از نظریات مبتنی بر جبر تاریخ در مقاله‌ای به عنوان “الزام تاریخی” و کتابش به عنوان جوجه تیغی و روباه (نقد بینش تاریخی لئون تولستوی) ارائه شده است. تازه اینها نمونه‌هایی از تحلیل‌ها و اختلاف نظرهای علمی ‌و حکیمانه در مورد این موضوع خاص (موضوعی که در آن زمان‌ها خیلی داغ و حساس بود) است وگرنه در همین یک موضوع میلیون‌ها ورق کاغذ به جنگ و دعوا- و حتی فحش و ناسزا و تهمت و افترا- سیاه شده است. این گونه اختلافات فلسفی، جامعه‌شناختی و روش‌شناختی حتی در نفس اینکه اصلاً تاریخ چیست هنوز هم ادامه دارد اما خوشبختانه تا اندازه زیادی مبانی ایدئولوژیکی آنها فروکشیده و صرف بحث و استدلال علمی‌ دست بالا را یافته است.
باری این رشته سر دراز دارد و می‌توان درباره آن، نه یک سینه که صدسینه سخن گفت و جایش در اینجا و این حدود نیست. فقط یک نکته مهم و اساسی وجود دارد که باید به آن اشاره شود. از اوایل قرن نوزدهم، بیشتر از طریق عقاید هگل، بین جمع بزرگی از نظریه‌پردازان و فعالان اجتماعی، تاریخ جانشین خدا شد، یعنی نه فقط “جبر تاریخ”، ویژگی‌های جامعه و حرکت آن را در هر دوره از زمان تعیین می‌کرد (به طوری که – از نظر اصحاب این طرز اندیشه- براساس آن تئوری‌ها می‌شد تا روز قیامت را پیش‌بینی کرد) بلکه – خیلی مهم‌تر از آن- “تاریخ” قاضی‌القضات و داور نهایی خیر و شر و نیک و بد و درستی و نادرستی و حقانیت و عدم حقانیت اعمال و رفتار افراد و جماعات بشر بود. نمونه‌های این را حتی در جملات و عباراتی مانند “تاریخ نشان خواهد داد”، “تاریخ قضاوت خواهد کرد”، “تاریخ تبرئه خواهد کرد» می‌توان مشاهده کرد. این تاریخ یا بهتر بگوییم “خداتاریخ” البته مفهومی‌کاملاً مجرد و انتزاعی بود؛ نه آنچه در کتاب‌های تاریخ می‌توان خواند، که در هرحال همه‌شان یک حرف را نمی‌گویند. این استنباط تاریخ‌خدایانه را بهتر از هر عبارت دیگر می‌توان در عبارات “پیشگاه تاریخ” و “در پیشگاه تاریخ” یافت. بگذریم. تاریخ، خدا نیست، جبار نیست و به هیچ معنای دقیق، وسیع و مسلمی ‌نیز نمی‌توان آن را پیش‌بینی کرد. “داوری” آن نیز الزاماً ثابت و تغییرناپذیر نیست، چنان که از زمانی به زمان دیگر و از جایی به جای دیگر داوری‌های گوناگونی درباره پدیده‌های تاریخی وجود دارند، و این داوری نیز داوری‌های هیچ “تاریخ خدا”ی نادیده و ناشناخته‌ای نیست، بلکه نظرات مورخان و جامعه‌شناسان و سیاست‌اندیشان و دست آخر روشنفکران و فعالان سیاسی و عموم مردم است. باری تاریخ، خدا نیست، بلکه یکی از رشته‌های مهم علوم انسانی است و چون از زمره علوم طبیعی نیست پژوهش در قلمرو آن کار مشکل‌تری است و نتایج حاصل از آن به نسبت کمتر قابل اتکاست و نیاز بیشتری به بازجویی، بازخوانی و تجدید نظر دارد. اما با این وصف تاریخ یک علم است، یعنی می‌توان روش‌های تحقیق، تشریح و تحلیل علمی‌ را – به طور متناسب با موضوع – در آن به کار برد و از آن نتیجه‌های علمی‌گرفت، ولی نتایجی که شاید بیشتر از علوم طبیعی باید با کشف شیوه‌ها و تکنیک‌ها و شواهد جدید بازنگری شوند. پژوهش تاریخی کاری به تمام معنای کلمه علمی ‌است و در نتیجه کار هر آدم صاحب‌ذوقی که کم و بیش بر قلمش استوار باشد، نیست. در جوامعی مانند ایران، تاریخ‌نگاری در خیلی (اما نه همه) موارد ارائه بی‌نظم و ترتیب مقداری اطلاعات از اینجا و آنجا دستچین‌شده‌ای است که به هم چسبانده شده‌اند. یکی از ابتدایی‌ترین ملزومات تاریخ‌نگاری رعایت حداقلی از نظم و ترتیب در ارائه مطالب است که غالباً در تاریخ‌نگاری ایرانی رعایت نمی‌شود. یعنی مثلاً چون نویسنده از یک نکته کوچک در ارتباط با موضوع اطلاعات نسبتاً زیادی دارد در آن مورد داد سخن می‌دهد و صفحه پشت صفحه سیاه می‌کند. اما در موضوع مهمی‌که اطلاعاتش کم است و دسترسی به آن وقت و زحمت می‌برد به همان چندجمله‌ای که می‌داند قناعت می‌کند و می‌گذرد. این یک نکته تقریباً بدیهی برای شرح و تحلیل یک موضوع تاریخی است. “روده‌درازی” از سویی و غفلت یا شرح کوتاه و سرسری وجوه مهم نگارش درباره یک موضوع تاریخی از سوی دیگر، هنوز یکی از ابتدایی‌ترین مسائل تاریخ‌نگاری (البته در بیشتر موارد، نه همه موارد) در ایران است. این گونه موارد غالباً ناشی از تنبلی و سهل‌انگاری “تاریخ‌نگار” و به ویژه آن دسته “تاریخ‌نگارانی” است که در واقع تاریخ‌نگار نیستند و تفننی می‌نویسند. اما در بعضی موارد نیز ممکن است ناشی از تعصبات نویسنده باشد که می‌خواهد یک موضوع کم‌اهمیت را بزرگ و یک نکته مهم را کوچک وانمود کند.
“روش” یا در واقع “روش‌های” تاریخ‌نگاری چنان نیست که در مجال یک یادداشت کوتاه بتوان حق آن را ادا کرد. اما می‌کوشم در ادامه سرخط نکات اصلی را بیان کنم.
برای مثال گفته می‌شود مساله عینیت در تاریخ یکی از مهم‌ترین چالش‌های پیش روی تاریخ‌نگار است و این پرسش طرح می‌شود که آیا یک مورخ باید به طور محض به احیای گذشته و بازنمایی کامل آن بپردازد یا با کنشی فکری در رخدادهای عینی به توصیف و تحلیل آنها می‌پردازد؟ موضوع “عینیت”، بی‌تعصبی یا به زبان دیگر عدم تعهد در تحقیق تاریخی است. “تعهد” در شاعری، نویسندگی و فعالیت سیاسی مقولاتی دیگرند، زیرا این کارها علمی‌ نیست و شاعر اگر بخواهد می‌تواند به دین، یا کمونیسم یا آزادیخواهی یا هر ایدئولوژی و برنامه فکری و اجتماعی دیگری متعهد باشد. اما “تعهد” در تاریخ‌نگاری دست آخر نتیجه‌اش این خواهد بود که مورخ، تاریخ را آنچنان که با آرا و عقاید و سلایق شخصی و گروهی‌اش می‌خواند، ارائه کند. این در واقع نوعی تبلیغات سیاسی است و اگر به همین عنوان عرضه شود هیچ مانعی ندارد. اما تاریخ علم چیستی، چگونگی و چرایی رویدادهای گذشته است که – اگر دقیق و صادقانه دنبال شود می‌تواند به درک درست‌تری از شرایط جاری کمک کند و از این طریق بر تکوین حوادث آینده تاثیر گذارد. گفتم “چیستی و چگونگی و چرایی”، یعنی اگر چه شرح دقیق و بی‌تعصب حوادث گذشته به خودی خود مفید است، اما تحلیل آنها نقش عمده‌ای در درک چگونگی پیشامدها و اسباب و علل آن خواهد داشت و این کار اگر درست و عالمانه و غیرمغرضانه انجام شود در آموختن دروس مفیدی از تاریخ موثر خواهد بود.
هر اندازه هم که موضوع تحقیق جزیی و کوچک باشد، تاریخ‌نگار ناچار با پیش‌فرض‌هایی کارش را شروع می‌کند، و این در مورد همه علوم اعم از علوم طبیعی و اجتماعی و انسانی صادق است. اما کار تاریخ‌نگاری به شیوه علمی‌ این نیست که فقط به دنبال دلایل و شواهدی برای اثبات آن پیش‌فرض‌ها بگردد بلکه باید به ویژه در پی آن بود که با کاربرد دلایل و مدارک و شواهدی که کل موضوع را در برمی‌گیرد در آن پیش فرض‌ها تجدید نظر یا به کلی آنها را ابطال کرد و به فرضیات و نظریات و اطلاعات تازه‌ای رسید. منظور این نیست که باید الزاماٌ اطلاعات و فرضیات موجود را ابطال کرد، بلکه این است که نباید الزاماً در اثبات آنها کوشید. البته این موضوع، صرف نظر از وجه فردی آن دارای وجوه اجتماعی و جامعه‌شناختی نیز هست. یعنی ممکن است تاریخ‌نگار (یا عالم به هر علم دیگری) شخصاً به باورهای موجود متعصب و متعهد نباشد ولی حاضر نباشد که به خاطر بیان حقیقت بر سرش بتازند، به او تهمت و افترا بزنند، شغلش را از او بگیرند و از ترفیعش جلوگیری کنند. متاسفانه اینها نکاتی است که نه فقط در جوامعی مانند ایران بلکه حتی در جوامع از نظر علمی ‌پیشرفته نیز- البته به اشکال و درجات متفاوت - می‌تواند مانع کشف حقیقت و پیشرفت علمی‌ باشد. اسناد و مدارک تاریخی، تا آنجایی که در حوزه تحقیق درباره یک موضوع خاص، موجود و در دسترس است یکی از منابع عمده تاریخ‌نگاری علمی‌ است. اما باید توجه داشت سند تاریخی چیزی نیست که هر کس که آن را بخواند بتواند معنا و ارزش و اهمیت نسبی آن را درک کند، بلکه هم در دست آدم بی‌اطلاع و هم در دست تاریخ‌نگار متعصب و متعهد می‌تواند به حربه‌ای ضدعلمی‌– مثلاً برای پیشبرد یک ایدئولوژی خاص سیاسی- بدل شود. ارزش و اهمیت محتوای یک یا چند سند را می‌توان فقط با ایقان به صحت آن و در ارتباط با اسناد و مدارک و شواهد و اقوال مربوط به آن تعیین کرد، و این کار فقط از دست تاریخ‌نگار بی‌تعصب- یعنی آدم بی‌تعصبی که شیوه‌های تاریخ‌نگاری را به کار می‌برد- ساخته است. وگرنه دیده‌ایم که از سویی کسانی که اطلاعی از تاریخ‌نگاری علمی‌ندارند سند یا اسنادی را غالباً به عنوان “اسناد انکارناپذیر” برای اثبات تعصبات خود ارائه می‌دهند، یا از سوی دیگر یک تاریخ‌نگار حرفه‌ای با کنار گذاشتن اسناد یا شواهد و مدارک دیگری که نظرش را تایید نمی‌کنند، یا حتی نادیده انگاشتن بخش یا بخش‌هایی از سند یا اسنادی که به کار می‌برد، و آن بخش‌ها خلاف نظر او را می‌رسانند، به نام تاریخ، اغراض و تبلیغات خود را عرضه می‌کنند.
اگر تحقیق تاریخی، درست و دقیق و منصفانه و غیرمغرضانه باشد بی‌شک هم بازتاب نسبتاً قابل اعتمادی از گذشته خواهد بود و هم به همان دلیل ما را به درک درستی از آنچه در زمان ما می‌گذرد، و آنچه با دخالت عالمانه خود ما می‌تواند در آینده پیش آید، نزدیک می‌سازد. در پایان در این باره که یکی از مشکلات تاریخ‌نگاری در ایران یعنی غرض‌ها و تعصب‌ورزی، گرایش‌های فردی و پیشداوری‌ها و… باید بگویم وقتی نقد علمی ‌وجود نداشته باشد، وقتی که یک حرفه علمی‌ در تاریخ بر آنچه به نام تاریخ می‌گویند و می‌نویسند ناظر نباشد، و وقتی از نظر خوانندگان فقط آنچه احساسات، عواطف و تعصبات شان را بازتاب می‌دهد، محبوب و پذیرفتنی است.
بنده بارها، در ارتباط با تاریخ، سیاست، ادبیات و علوم انسانی و اجتماعی گفته و نوشته‌ام که یکی از بزرگ‌ترین موانع پیشرفت فرهنگی و اجتماعی در بعضی از جوامع که از آنها نام نمی‌برم همان عدم نقد، یعنی نبود ارزیابی و ارزش‌یابی دقیق، منصفانه و علمی ‌است.
منبع: شرق، 26 بهمن