علی اردشیر لاریجانی در اولین روزهای سومین سال ریاست خود بر قوه مقننه جمهوری
اسلامی در کنفرانسی رسانه ای در پاسخ به سئوالی درباره اعتراض رهبران جنبش سبز نسبت به اعدام ناگهانی پنج ایرانی کرد واکنشی خشمگینانه نشان داد و گفت: “معنی ندارد کسی که صحنهگردان سیاسی است از یک مشت تروریست دفاع کند”.
به عقیده من می توان این جمله آقای لاریجانی را به این صورت توضیح داد که “معنای اعتراض رهبران جنبش سبز به اعدام های اخیر چیست؟” هر چند لاریجانی در این سخنان جنبش سبز را به این صراحت مورد خطاب قرار نداد و رهبری جنبش را “صحنه گردان سیاسی” خواند و اعدامی های اخیر را هم “مشتی تروریست” نامید. در چرایی این واژه ها بحثی نیست. جنبش سبز و رهبران آن حضور عینی دارند و “وجدان جمعی” مردم ایران هم اعدامهای چند هفته پیش را نه مجازات عادلانه “مشتی تروریست” بلکه “اعدام هایی سیاسی” پنداشته اند. اما واقعا معنای این اعتراض چه بود؟
شاید حسین شریعتمداری، نماینده ولی فقیه خیلی زودتر از رییس مجلس به معنا و به طبع آن نتایج آن پی برده باشد. شریعتمداری “ابراز همبستگی” رهبران احزاب، سازمان هاو مخالفین دولت ایران با جنبش سبز یا به تعبیر خود فتنه سبز را یکی از مهمترین نتایج این اعتراض دانست.
آقای شریعتمداری به درستی نقطه مشترک این گرایشهای سیاسی و فکری را مد نظر قرار داده و دست بر روی یکی از نقاط قوت جنبش سبز گذاشته است. اگر از ادبیات رهبر جمهوری اسلامی وام بگیریم، جنبش سبز توانایی “جذب حداکثری و دفع حداقلی” دارد. به بیان دیگر کمتر گروه سیاسی و فکری را می توان نام برد که در راه سبز امید قرار نگیرد. به باور من جنبش سبز مردم ایران به عنوان جنبشی دموکراتیک، خط قرمز نهایی خود را یکپارچگی سرزمین کشور و منع خشونت در نظر گرفته است و در این شرایط است که داریوش همایون، از مخالفین سلطنت طلب و ملی گرا در این سو قرار می گیرد و در آن سو عبدالله مهتدی به عنوان دبیر کل حزب کومله کردستان ایران می ایستد. محسن کدیور و حمید دهباشی با دو اندیشه متفاوت در کنار یکدیگر حرکت می کنند. اصلاح طلب، هویت طلب، روشنفکر دینی، عرفی، مرکزگرا، فدرالیست و… همه و همه در چهارچوب جنبش سبز ایران قرار می گیرند و تنها و تنها آنانی که هنوز دل در گرو تجزیه طلبی دارند و هنوز سلاح های آغشته به خون خود را وقیحانه به رخ می کشند، نمی توانند به نام ایران و دموکراسی حرکت کنند.
تمام آنچه در این مدت کوتاه رخ داد به ما نشان می دهد که عقلای ایران و دانایان جمع این توان را دارند که با گفتگو درباره اختلاف نظر ها این مسائل را به حداقل برسانند و نتیجه های مطلوبی هم اخذ کنند. دلیل این مدعا گفتگویی بود که به صورت غیر مستقیم میان این افراد شکل گرفت که اگر چه هزینه آن خون انسان هاغ بود اما عملا دستاوردهایی عینی به همراه داشت.
اما جدا از نتیجه این اعتراض ها، معنای مهم دیگری هم آشکار شد که میر حسین موسوی در دیداری با اسرای آزاد شده و خانواده های آنان بیان کرد. او در رد نگاه ایدئولوژیک درباره حقوق شهروندان گفت: “ما بدون نگاه به ایدئولوژی افراد و بدون توجه به طرز فکر آدمها و حتی وابستگیِ جمعیتی و حزبیِ آنها، باید از حقشان دفاع کنیم و روبروی ظلم و ستم ایستادگی نماییم و لزوما هم نباید همفکر و هم عقیده او باشیم. و اگر این مسئله در جامعۀ ما نهادینه شود، ما گامی بسیار بزرگ به جلو برداشته ایم.”
شاید این جملات تحقق شعار “ایران برای همه ایرانیان” باشد که روزگاری نه چندان دور، زبان مشترک اصلاح طلبان ایرانی بود. آری معنای اعتراض رهبران سبز به اعدام شهروندان ایرانی، دفاع از حقوق آنان، بدون در نظر گرفتن طرز فکر و قومیت و امثال اینها است. معنایی که مسلما برای علی لاریجانی و سایر همفکران او قابل تصور نیست اما تکلیف و وظیفه رهبران جنبش سبز اقتضا می کند که حقا و اخلاقا از مظلوم در برابر ظالم دفاع کنند فارغ از اینکه مظلوم کیست و چه می اندیشد.