حیوان درندهیی چون گرگ یا ببر و پلنگ و شیر وقتی احساس گرسنگی میکند، برای اینکه طعمهیی مثل غزال یا بز کوهی و گاو وحشی به چنگ بیاورد و حریصانه پیکر شکارش را بدرد، باید روزها یا شاید هفتهها، در بیابانهای تفتیده و سوزان بدود، یا از صخرهها و پرتگاهها بالا برود و مدتها کمین کند تا حیوانی را شکار کند و گاهی ممکن است در جدال با حیوانی کشته شود، شاخ گاوی در جدال و کشمکش، شکمش را بدرد، یا از صخرهیی به پرتگاه سقوط کند یا احتمالا در جستوجوی بیحاصل از گرسنگی بمیرد. اما وحشیها و درندهخوهای شهری نیاز به عبور از چنین هفت خوان پرحادثهیی برای ارضای پلیدیهای درون ندارند. کافی است سوار بر اتومبیلی شوند و بدون احساس خطر و ترس از دستگیری، به بهانه مسافرکشی در خیابانها به راه بیفتند. آنگاه با سوار شدن زن یا دختر جوانی، به طعمه خود میرسند و در تاریکی شب پس از رسیدن به بیابان با تهدید و ارعاب و شکنجه و بدون توجه به التماسها و گریههای طعمه بیپناهشان، وحشیانه به جانش میافتند. بعد این درمانده بیپناه را با تن و روانی زخمخورده در تاریکی شب در بیابان رهایش میکنند. تکرار اعمال وحشیانه درندهخوهای شهری نشان میدهد که اقدامی جدی و پیشگیرانه در مبارزه قاطعانه با اینگونه تبهکاران نمیشود و حتی برای شناسایی و حذف مسافرکشهای دامگستر از خیابانهای شهر کاری انجام نمیشود، چراکه دیده شده برخی از آنان طی سالها به ربودن چندین زن و دختر میپردازند و در بیشتر موارد اگر زنی یا دختری که ربوده شده بدون ترس از آبرو به پلیس شکایتی بکند، میتوان به شناسایی و دستگیری مسافرکش تبهکار امیدوار بود.
به عنوان مثال یکی از این تبهکاران معروف به “عقرب سیاه” که هفته گذشته در نظامآباد تهران به چوبه دار سپرده شد، بر اساس پرونده اتهامیاش، از نیمه سال ۸۶ به عنوان مسافرکش در خیابانهای شهر به راه میافتاد، هر زن یا دختری را که سوار اتومبیلش میکرد در راه با استفاده از اتر یا مواد سمی بیهوش میکرد و پس از کشاندن شکارش به بیابان، با شوک برقی به شکنجهاش میپرداخت و بعد از آزار و شکنجه و تعرض، شبانه در بیابان تاریک رهایش میکرد. این جنایتکار طی پنج سال بیش از ۳۰ زن و دختر جوان را به همین شیوه به بیابان کشانده بود تا اینکه زن جوانی به عنوان آخرین شکار او، تصمیم گرفت به پلیس شکایت کند و به این ترتیب شکارچی بیرحم شناسایی شد و سرانجام سحرگاه روز سهشنبه هفته پیش او را در چهارراه نظامآباد تهران در برابر تماشاگران از یک جرثقیل بالا کشیدند.
همان روزی که گزارش اعدام این مرد در روزنامهها چاپ شد،خبری هم درباره مرد جوانی خواندیم که در دادگاه کیفری تهران به جرم ربودن دختران جوان به عنوان مسافرکش به اعدام محکومش کرده بودند. با نگاهی به صفحات حوادث روزنامهها شاهدیم که هر هفته چند تبهکار مسافرکش پس از ربودن زنان و دختران دستگیر میشوند و همزمان با این دستگیریها چند رباینده دیگر در دادگاهها به اعدام محکوم میشوند یا به پای چوبه دار میروند و این دور باطل همچنان ادامه دارد بیآنکه چارهیی اساسی برای جلوگیری از چنین فجایعی اندیشیده شود. آمار نشان میدهد که از آغاز سال جاری تاکنون تقریبا در مقابل هر چند تبهکار مسافرکش که به جرم ربودن دختران و زنان جوان در دادگاهها محاکمه شده یا به چوبه دار سپرده شدهاند به همان تعداد خبر از دستگیری این گونه جنایتکاران در صفحات حوادث به چاپ رسیده است و این روند به خوبی نشان میدهد که صرفا مجازات اعدام نمیتواند از تکرار این فاجعه انسانی جلوگیری کند.
این گونه فجایع معمولا وقتی افشا میشود که دختران و زنان ربودهشدهیی بدون واهمه از افشای رازشان تصمیم به طرح شکایت بگیرند و شیطانصفتان متعرض به خودشان را به پلیس معرفی کنند و مسلما زنان و دختران بسیاری هم هستند که از ترس آبرو حاضر به معرفی خود و عاملان تعرض نمیشوند و آنچه را که در شب و در بیابانی تاریک و بدون هیچ فریادرسی بر سرشان میآید، در سینههای دردمندشان پنهان میکنند و با روان زخمخوردهشان به انزوا پناه میبرند و کابوس آن شب وحشتناک هرگز تا پایان عمر رهایشان نمیکند. دخترانی هم هستند که تاب تحمل چنین راز دردناکی را ندارند و برای رهایی از چنین عذاب درونی تن به مرگ میسپارند.
به هر حال آمارها نشان میدهد تنها دستگیری و زندان و اعدام تبهکاران مسافرکش چاره کار نیست و پلیس باید در مبارزهیی قاطعانه برای جلوگیری از فعالیت دزدان نوامیس با صدور پروانه کار و فعالیت به شناسایی رانندگان مسافرکش اقدام کند و هرگز فرصت آدمربایی به تبهکاران ندهد.
منبع: اعتماد، 27 شهریور