سینما در زندان….
از کجا شروع کردن برای مطلبی که عنوان صفحه ی “حرف اول” را بر پیشانی خود دارد، آنهم در روزگاری که همه چیز اش درهم و بر هم است، خود شاید دشوارترین کار ممکن در امر نوشتن صفحه ای اینچنین باشد.
آخر، اخبار را که دنبال می کنی، می بینی هزاران سوژه است که همه حرف روز است و این یکی بر آن دیگری برتری خبری چندانی ندارد. همین است که نمی دانی کدامشان را سوژه ی حرف اولت کنی و تکیه ی مطلب را بر کدام حرف و کدام حدیث بگذاری.
…، و من البته از میان اخبار و احوال آشفته ی اهل هنر، حکایت محاکمه ی “جعفر پناهی” و “محمد رسول اف ” را برای نقل در صفحه ی “ حرف اول ” برگزیدم که در ساعات میانی دوشنبه و در آخرین ساعاتی که صفحات هنر روز برای چاپ آماده می شد، به صدر اخبار آمد.
شش سال حبس تعریزی برای جعفر پناهی و محمد رسولف دو فیلمساز برجسته ی نسل امروز سینمای مستقل ایران و بعد هم بیست سال محرومیت از فیلمسازی و “سفر خارج از کشور” برای خالق آثاری چون “دایره”، “طلای سرخ” و “آفساید”. همین. کل خبر به همین جا ختم می شود و البته شرمندگی برای سیستم جزا تازه از همین انتهای خبر آغازیدن می گیرد.
جرم این هر دو، بسان دیگرانی که در این سالها بی بهانه مجازات شده اند، باز هم همان “اقدام علیه امنیت ملی” عنوان شده و البته بر این پای ثابت همیشگی، این بار “تبانی” و “تبلیغ علیه نظام” نیز افزون گشته است.
و سوال همیشگی باز هم چنان پیش باقی است که حرف این سیستم جزا و این قوه ی قضا، کدام “ امنیت ملی ” است. امنیتی که با عتراض یک فیلمساز آن هم به زبان سینما و تصویر و ایهام و اشاره به سوی ناامنی میل کند، اساساً کجای مفهوم و معنای واقعی “امنیت” ایستاده است؟
نظامی که شهروندانش را در خیابان به گلوله می بندد و وزیر امور خارجه اش را در ماموریت کاری خارج از کشور، اخراج می کند، اساساً چه تعریفی از امنیت و اعتبار دارد که حالا به بهانه ی به خطر افتادن همان امنیت و اعتبار گلهای سر سبد فرهنگ و هنرش را به بند می کشد و فیلمها و آثاری را در نطفه خفه می کند که همه برای فرهنگ و هنر ایران عین آبرو و اعتبار بودند.
امثال پناهی و رسولف، سرمایه های ملی و حتی بین المللی هستند. هم اینها بودند که به سالهای فعالیتشان برای نام ایران اعتبار خریدند و نام ایران و سینمایش را در محافل بین المللی، طنین انداز کردند. اگر روال کار، عادی و معمول می بود، چرخ فرهنگی نظام می بایست که این افراد را تحت حمایت خود قرار می داد تا آثاری با ارزش از زاویه ی دید اینها بر نوار دوربین ثبت شود و سینمای ایران نقاط عطفی تازه را تجربه کند. اما افسوس و صد افسوس که در روزگاری زندگی می کنیم که انگار بی مزد و منت ترین کار روزگار فعالیت فرهنگی است و مخدومانی بی عنایت شده اند که می بایست مورد توجه بیشینه قرار می گرفتند.
افسوس که سیستم حاکم آنچنان بر بقایش بیمناک گشته که حالا حتی تحمل ندارد یکی بگوید آقایان بالای چشم شما “هم” ابروست. و این ترس البته از همین مجازات ناعادلانه و طول و طویل کاملاً مشخص است. شش سال زندان. بیست سال ممنوعیت از فعالیت فرهنگی و بعد هم ده سال ممنوعیت از سفر خارج از کشور که البته تمامش عین توهین به آزادی و اختیار انسان است و باز هم نمایانگر ترس حکومت از جملگی صداهای مخالف.