بریتانیا مستعمره داشت و جواهری چون هند، زیر نگین اش بود و ثروت انبوه مستعمرات به لندن سرازیر، جمهوری اسلامی هم به عنوان یک عقب مانده ی تاریخی، مستعمره دارد و آن هم سوریه است. جنگ، ایران و سوریه را با هم برادر کرد، برادر تنی حزب بعث سوریه، صدام حسین حمله ای کرد و ایران، هشت سال نبرد را ادامه داد و در این سالهایِ سخت، سوریه نفت می برد و در میان اعراب، نفاق می انداخت و دستِ ایران را تا بیروت پیش می برد.
مستعمره ی جمهوری اسلامی، نفع مادی برای عمامه داران نداشت. نزاعی ایدئولوژیک با اسرایئل و آمریکا که از ناکجا می آمد و به هیچستان می رفت، بعثی های سوری را مدد می رساند تا به نوایی برسند و نفتِ مفت، همان بلایی را بر سر سوریه آورد که بر سر ایران، صد سالی رفته بود.
دیکتاتوری تجهیز شده که به مردم تکیه نداشت و با کمک های مالی ایران که بعد فروپاشی شوروی، قطب علویان حاکم سوریه شده بود، نظام سرکوب جان می گرفت و در عوض، جمهوری اسلامی از این مستعمره به عنوان خاکریز استراتژیکی سود می برد که در کنار لبنانِ حزب الله، می توانست اسرائیل و غرب را همواره در هراس نگاه دارد.
اما آنچه عمامه داران و سرداران فربه سپاه برای سوریه پیش بینی می کردند، از جنس حمله نظامی اسرائیل از بلندی های جولان بود و احیانا حملات محدود هوایی آمریکا به پادگانهای دمشق.
این آتش که از خرمن مردم به جان بشار اسد افتاد، آنقدر نامنتظره بود که حالا باید نقشه تازه ای را در بیت رهبری پهن کنند تا حدود ممالک محروسه از نو تعیین شود.
اما از آنجا که در بیت معظم، منافع ملت بینوای ایران غایب است و سرِ سید علی خامنه ای و شرکا، پُر از توهمات است و چشمها را بسته اند و نه خون مردم سوریه را می بینند و نه ناو آمریکا، پس باید بدترین قصه را نوشت.
می توان گفت رهبر جمهوری اسلامی، همان نسخه ای را برای بشار اسد پیچیده که اگر خودش نیز بود همین می کرد: مقاومت در برابر مردم به هر قیمتی و با این بشارت که به زودی ایران، برادر بزرگتر سوریه هم آستین ها را بالا خواهد زد و به میدان می آید.
احمد خاتمی در نماز جمعه، قدری از تخیلات آقا را بیان کرد و گفت که سوریه، تاوانِ حمایتش از ایران را می دهد و روزنامه جمهوری اسلامی، مدعی شد که ارتش سوریه، ۵۰۰تروریست را در دمشق نابود کرده و یک آن هم فکر نکرد که تروریست ها نهایتا دسته های ده، دوازده نفره هستند و نه ۵۰۰ نفر که خودش گروهانی است.
با این کورنگی که سران نظام دارند، بیم آن می رود پیش از آنکه آمریکا بخواهد پس از انتخابات ریاست جمهوری و اثر گذاری تحریم ها به ایران حمله کند، جمهوری اسلامی پیش دستی کند و جبهه ی جنگ منطقه ای را رو در روی غرب بگشاید.
نقشه جنگ چندان هم پیچیده نیست. حزب الله لبنان می تواند چند سرباز اسرائیلی را اسیر بگیرد، یا چند موشکی به اورشلیم حواله دهد. تحریک اسرائیل ساده است و قوم سرگردان، کوچکترین تهدیدی را بزرگنمایی می کنند و این به نظر آقا خوب است.
با آغاز چنین جنگی، افکار عمومی جهان اسلام نیز از سوریه به اسرائیل منحرف می شود و فرصتی است تا برادر بزرگتر بتواند به یاری بشار اسد، بشتابد که سخت دلتنگ است. با پایداری کشورهای دوست و برادر روسیه و چین در شورای امنیت و عقیم ماندن قطعنامه های سازمان ملل، آمریکا باید راسا وارد عمل شود و برای یک رییس جمهور دموکرات که انتخابات پیش رو دارد، دشوار است تا به سرعت فرمان آتش دهد.
جنگ می تواند تا مرزهای ترکیه کشانده شود، کردها به معیت سوریه و ایران، جانی بگیرند و ارتفاعات شرقی ترکیه نا امن شود. ضامن بمب را هم می توان در بازارهای دوبی و بیخ گوش شیخ نشین ها کشید تا قدری از خواب در آیند. اما اگر غرب واکنشی سریع نشان داد و جنگی تمام عیار در گرفت، بشار اسد که چیزی برای از دست دادن ندارد و جمهوری اسلامی همین الان هم اقتصادی جنگ زده دارد.
سید علی خامنه ای نیازمند یک جنگ است، برای تغییر دادن شاکله ی کلی حکومت و از بین بردن هر گونه انتخابات در شرایط اظطراری و حتی در خیالی کابوس وار، کشتن مخالفان و زندانیان در هیاهوی جنگ.
در توهمات رهبری این می گذرد که غربی ها توان ورود به حوزه ای این چنین خطرناک را ندارند، ممکن است در گیر و دار جنگی چنین نزدیک به اسرائیل، امتیازاتی به ایران و روسیه داده شود و پشت بندش تا اطلاع ثانوی و زیر بیرق روسیه که ضرب شصتی نشان داده، تضمین های امنیتی برای جمهوری اسلامی اخذ شود.
جنگ می تواند یک بلوک اقتصادی –نظامی تازه بیافریند که یک سرش چین است و سر دیگر روسیه و ایران هم یک کشور تحت الحمایه. تحریم ها ناگزیر به فروپاشی اقتصادی و عاقبت جنگ ختم می شود، اگر که مردم ایران ناظر این ماجرای تلخ باشند. شاید این روزها در ذهن پریشان رهبری می گذرد که چرا ابتکار عمل در جنگ را به دست نگیرد و بقای مُحتمل را بر فنای مَحتوم ترجیح ندهد.
آن وقت بشار اسد اگر زنده باشد و به ایران هم بیاید و در محضر مقام عظمی بنشیند، هر دو می دانند که هر چه از دستشان بر آمده، کرده اند و جای حسرت نیست.