ملاک ارزیابی موفقیت یا عدم موفقیت محمود احمدی نژاد در سفر خود به مجمع عمومی سازمان ملل، در شرایطی که کشور هم از نظرامنیتی با بحران مواجه است و هم از نظر اقتصادی اندکاندک با بحرانی جدی دست و پنجه نرم میکند، چیست؟ آیا جز این است که رئیس جمهور یک کشور باید در عرصه جهانی حافظ منافع مردمش باشد که سه عنصر اقتصاد، امنیت و عزت وآبرو جزو مهمترینهایش هستند؟
طی هشت سفر آقای احمدینژاد به نیویورک، ماجراجوییهای شخصی و طرح مباحثی که در بهبود و تقویت سه عنصری که در بالا آمد نقشی نداشته، عملا سفرهای او را به عاملی برای تقویت روایت کشورهای غربی بر علیه ایران در موضوعاتی همچون برنامه هستهای، موضوع اسرائیل و دیگر مسائل منطقهای و جهانی تبدیل کرده است.
تصورش را بکنید که شب و روز سخن از احتمال حمله نظامی به ایران و یا گستردهتر کردن ابعاد تحریم علیه کشور یا طرح خطر ایران برای امنیت منطقهای و جهانی است ـــ و هر کدام از این موضوعات میتواند کشور را به پرتگاههای خطرناکی ببرد ـــ و آنگاه بار دیگر احمدی نژاد به نیویورک میآید و در مصاحبههای متعددی که صبح تا شب وقتش را پر میکند از اینکه چرا نمیشود اعداد و ارقام مربوط به هولوکاست را مورد پرسش قرار داد سخن میگوید. یا اینکه بحث فلسفی تاریخی میکند با فریدزکریای شبکه سی. ان. ان که مثلا چرا میگوید صهیونیستها]که افکار عمومی و رسانههای غربی آن را دولت اسرائیل میخوانند[ ریشه درتاریخ ندارند. یا اهمیت تحریمها را نادیده میگیرد و آن را برای مردم مفید میخواند و اینکه مثلا میگوید ایران به این شرایط خو کرده است. ]نقل به مضمون[
محموداحمدی نژاد دائما یا فراموش میکند، یا قدرت تمیز این موضوع را ندارد که او در هر لحظه و هر زمان و مکان باید دیدگاههای شخصیاش را در مورد مسائل مختلف کنار بگذارد و هر آنچه میکند در جهت افزایش بهبود وضعیت اقتصادی کشور، افزایش امنیت و در نهایت ارتقاء آبرو و عزت ایران در عرصه جهانی باشد.
واقعا مساله هولوکاست مساله چند نفر از مردم ایران است؟ چند نفر از مردم ایران صبح که از خواب بلند میشوند مثلا میگویند بالاخره معلوم نشد در این هولوکاست چندنفر جان خود را از دست دادند؟ یا اینکه چرا کشورهای غربی نمیگذارند ما به حقیقت این ماجرا دست پیدا کنیم؟ واقعا چند نفر؟ چند نفر از مردم ایران مساله اصلیشان این است که آیا بالاخره در اثر جبر تاریخی - یا هرچیز دیگری که در مخیله آقای احمدی نژاد است- اسرائیل روزی از صحنه روزگار محو خواهد شد؟ چند نفر از مردم ایران فکر میکنند که تحریمهای چندگانه که در حال خرد کردن ستون فقرات اقتصاد و ضعیف کردن بنیهها و ظرفیتهای کشور در حوزههای مختلف است، برای کشور خوب است و باعث رشد و شکوفایی میشود؟ چند نفر؟
واگر این موضوعات جزو مسائل اصلی کشور نیستند و حتی جواب یافتن برای آنها هیچ کمکی به حل بحرانهای جاری ملی نمیکند، طرح چنین موضوعاتی، آن هم با اصرار در تکرار و در هر سفری که ایشان انجام میدهد ،یا در مصاحبه با خبرنگاران خارجی در تهران و دیگر مناسبتهای گاه و بیگاه، در پاسخ به چه نیازی است؟ و مهمتر اینکه هزینه گزاف اظهارنظرهایی که عملا به ارائه چهرهای پرخاشگر و تهدیدکننده از ایران کمک میکند و این بهانه را به دست کشورهایی که هم در حوزه امنیت و هم در حوزه اقتصاد پایشان را روی گلوی کشور گذاشتهاند، از جیب چه کسی میرود؟
رئیسجمهورهای کشورهای دیگر چه میکنند؟ جز اینکه به دنبال فرصتهای جدید اقتصادی، رفع موانع در جهت بهبود روابط با دیگرکشورهای جهان و بالا بردن ضریب امنیت برای مردم کشورشان هستند؟ آیا آقای احمدی نژاد تخم دو زردهای است که از جهت هوش و نبوغ آنچنان مشعشع است که کسی دیگری ذهنش نمیرسد در مورد برخی از مسائل چالش برانگیز تاریخی و فلسفی و….در منطقه و جهان طرح مساله و ایجاد جنجال کند؟ یا آنکه روسای جمهوری کشورهای دیگر میکوشند آنچه میگویند و میکنند متضمن منافع مردمشان باشد تا چالشهای ذهنی و شخصیشان، صرف نظراز اینکه هر صبح با چه افکار مریض یا درخشانی از خواب بلند می شوند؟
این بحثها البته تکراری و کهنه هستند اما از یک طرف چون هرسال و هر روز تکرار میشوند باید از او و دیگر سیاستمداران ایرانی که چوب حراج به اقتصاد و امنیت کشور زدهاند این پرسش را پرسید که سهم مردم در چنین ماجراجوییهای پرهزینهای چیست؟ چرا حکومت ایران اجازه بحث در خصوص اقدامات و عملکرد و مباحثی که رئیسجمهوری ایران و دیگر مقامات ایرانی مطرح میکنند را در رسانههای کشور نمی دهند؟ اگر به حقانیت خود در طرح این مباحث آگاهند چرا اجازه نمیدهند که مردم ایران، از روزنامهنگاران گرفته تا صاحب نظران عرصههای یاد شده،سیاستهای اقتصادی، برنامههسته ای، موضوع هولوکاست و اسرائیل و سیاست خارجی را به نقد و بررسی بگذارند؟
ریاکاری و فریبکاری آیا بیشتر از این میشود که آقای احمدی نژاد به آمریکا میآید و با رسانههای غربی صحبت میکند ــــ که خودش برای دیگر شهروندان ایرانی جرم است ــــــ و مثلا انتقاد میکند که چرا در مورد موضوع هولوکاست نمیشود تحقیق و یا سئوال کرد، بعد در ایران از طرف شورای امنیت ملی، که خود رئیس آن است بخشنامه صادر میشود که فلان و بهمان موضوع نمیتواند در رسانهها به چالش کشیده شود، چه برنامه هستهای چه تحریم ها و چه سیاست خارجی از جمله رابطه با آمریکا! و روزنامه نگارانی که خیلی سئوالات پیش پا افتاده ای را هم در این زمینهها مطرح میکنند روانه زندان میشوند؟ چرا راه دور برویم. یک نفر میتواند در مورد قتلهای زنجیره ای سال ۷۶ تحقیق کند؟ آن هم پیشکش. هزینه برنامه هسته ای چطور؟ میزان کمکهای خارجی به گروههایی همچون حزب الله و حماس چطور؟
به همه اینها اضافه کنیم توهم محبوبیت نزد آقای رئیسجمهور که در مصاحبه با فرید زکریا کرکری میخواند که برویم درخیابان با مردم مصاحبه کنیم که محبوبیتش چقدر است. درست در همان زمانی که روی نشریات محلی نیویورک عکسی با بدترین الفاظ علیه او مورد استفاده قرار میگیرد. چه کسی واقعا فکر میکند که حضور هر ساله ایشان در نیویورک باعث شده است که جایگاه و عزت بینالمللی ایران در عرصه جهانی افزایش یابد؟ حتی اگر به خاطر حرفهای جنجال برانگیز بیربط به منافع کشور هم بخشهایی از مردم کشورهای منطقه در کوچه و خیابان برایش هورا بکشند، چه منفعتی برای مردم ایران دارد؟
چگونه آقای احمدی نژاد میتواند از سلامت روان و درایت خود دفاع کند با طرح موضوع مدیریت جهانی و داشتن راه حل برای مسائل عمده جهان در حالیکه ارزش پول کشور در زمان هشت سال دولت او بیش از سه مرتبه تنزل پیدا کرده، بیکاری بیداد میکند، تورم از مرزهای ۳۰ درصد گذشته، گروه گروه از مردم ــ یعنی آنان که میتوانند - پول و تحصیلات خود را برمیدارند و از کشور خارج میشوند و مهمتر آنکه دو کاندیدای رقیبش از زمانی که او برای بار دوم وارد کاخ ریاست جمهوری شد نه تنها آب خوش از گلویشان پایین نرفته بلکه بیش از دو سال است که در حبس خانگی هستند؟ بگذریم از سانسور فرهنگی کشنده، رواج خرده فرهنگهای فرقهای و تحدیدآزادیهای مشروع از آزادی بیان تا آزادی اجتماعات. آیا این است نسخه مدیریت جهانی؟
یکی نیست خدمتی کند به آقای احمدی نژاد و بگوید، برادر با چنین کارنامهای، خود را مضحکه دوست و دشمن نکنید با طرح مدیریت جهانی. یکی نیست به او بگوید که نمیتوانی از اهمیت پرسشگری در مورد هولوکاست بگویی - صرف نظر از ای که هیچ نقشی در منافع ملی ایرانیان ندارد- و آن زمان پرسشگری از هر نوعش و در مورد هر موضوعی که به سیاستهای نادرست مسوولان کشور بر میگردد با زندان و شکنجه و اعترافات اجباری مواجه شود.
یکی از افراد هیات ایرانی در مقر سازمان ملل یک بار به من گفت اگر کسی کوچکترین انتقادی از او کند، کارش را از دست میدهد و چنان خودشیفتگی جنون آمیزی دارد که انتظار دارد برای هر حرف و دًر گرانباری که میزند به به و چه چه بشنود. به خاطر دارم در جریان مهیمان افطاری که سال ۲۰۰۸ در نیویورک در جمع ایرانیان مقیم این شهر برگزار کرد گفت که مشکل ایران با کشورهای قدرتمند دنیا در این است که هشت کشور روی نیکمتی نشستهاند و میگویند ما قدرتهای جهانی هستیم. بعد رو به حاضرین کرد و گفت: » حالا ما چی می گیم؟ چی؟ چی؟ می گیم، یک خورده جا باز کنید ما هم میخواهیم بنشینیم.»[نقل به مضمون[شوک آورتر از چنین افکارتوهمباری، واکنش تحسین آمیز اطرافیانش بود که پنداری به سخنان افلاطون گوش میکنند و هنوز جمله آخر از دهانش بیرون نیامده بود که دیدم چند نفری هم از شوق، چند قطره اشکی از صورتشان سرازیر بود.
طی سالهای گذشته که برای گزارشگری در سازمان ملل مشغول بودم، هنگام سخنرانی آقای احمدی نژاد مو بر تنم راست میشد. به خودم میگفتم چه مرد تنهایی باید باشد او. یعنی هیچ کدام از اطرافیان و مشاورانش به او لطفی نمیکند که بگوید آنچه هنگام سفر به خبرنگاران میگوید یا پشت تریبون مجمع عمومی مطرح میکند، چه صدمهای به منافع ملی کشورو اعتبار و آبروی خودش به عنوان رئیس دولت کشور ایران میزند. چه هراس دارند بگویند، چه آنچه ترجیح میدهند تا خرخره برود در آن آشی که نامش روی جلد نشریه نیویورک پست در هنگام حضورش در این شهر خودنمایی میکرد، و او را به جای هاله نور در حباب مصیبت آفرینی قرار داده که پنداری به زمان و جغرافیای مشخصی تعلق ندارد، ایران که جای خودش.
هشت حضور پی در پی محمود احمدی نژاد در نیویورک و مجمع عمومی سازمان ملل به پایان رسید و آنچه ماند ماجراجوییهای سیاستمداری بود که درک ناچیزش از سیاست جهانی و موقعیت خود به عنوان رئیس دولت، منافع ملی کشور را به حاشیه برد و از اقتصاد گرفته تا امنیت کشور را با چالشهای بیشتری مواجه کرد.
آخر آنکه، همیشه فکر میکردم چرا آقای احمدینژاد دائم می خواهد در قالب یک معلم، استاد دانشگاه، یک تاریخدان و یا مهندس صحبت کند و تمایل خیلی کمی دارد که به عنوان رئیس جمهور کشور ایران صحبت کند؟ تنها نتیجه ای که به آن رسیدم این بود که نمیشود برای رفتنت به کاخ ریاست جمهوری این همه خون ریخته شود، صدها نفر به زندان بروند و بسیاری آواره بشوند از سرزمین مادریشان و آن وقت بتوانی در چنین شرایطی باز هم در جامه رئیس جمهوری سخن بگویی. به باورم محمود احمدی نژاد هیچ گاه باور نکرد که رئیس جمهور ایران است و به همین جهت هم در قامت رئیس جمهور نتوانست از منافع مردمش دفاع کند و دائما خودش را در لباس معلم و استاددانشگاه و مهندس وغیره مخفی میکند. بی تعارف بگویم که خیلی خوشحالم که آخرین سال حضوراو در مجمع عمومی بود تا ببینیم رئیس جمهور انتصابی بعدی چه کسی خواهد بود. و مگر بدتر از این خواهد شد؟