یک سال از اسیدپاشی اصفهان گذشته. نه عاملان این جنایت دستگیر شدهاند، نه آمران یک قدم از ایدئولوژی خود پا پس کشیدهاند. در گویا همچنان بر پاشنهی سابق، پاشنهی ناجوانمرد سنت و مذهب، میچرخد. پاشنهای که شاید حالا خوابیده باشد اما هر آن و آینه ممکن است دوباره ورکشیده شود، در خیابانها به دنبال شکار بگردد و دوباره زیبایی را هدف بگیرد. انگار که این اسید، شرابیست که متعصبان انداختهاند و سال به سال قدر و قیمت و کیفیتاش بالاتر میرود و به وقتاش آماده میشود برای بدمستی و قربانی گرفتن.
یک سال از اسیدپاشی اصفهان گذشته. امام جمعهی اصفهان، یوسف طباطبایینژاد، باز وارد صحنه میشود تا بگوید: “امروز دختران یک نخ به نام روسری روی سرشان میاندازند و پا برهنه در خیابان حرکت میکنند؛ اینها از نظر من مسلمان نیستند. زنی که پا برهنه حرکت میکند و نخ روی موی سرش میاندازند، مسلمان نیست.” و کیست که نداند در پایتخت اسلام جزای زن نامسلمان چیزی جز توهین و تندی، عطر اسید و سرمهی سرکوب نیست.
یک سال از اسیدپاشی اصفهان گذشته. گشت ارشاد در میان خیابان به کاروان عروسی هم رحم نمیکند. لباس عروسی هم مشمول قوانین سختگیرانهی پوشش قرار میگیرد و عروس به جای حجله به سمت دخمههای تفتیش و توبیخ برده میشود. ماموران چهرهدار که چنین بکنند، تکلیف بیصورتهای در تاریکی، سوار بر مرکب ِ غضب و اسید یک ساله در دست دیگر روشن است.
یک سال از اسیدپاشی اصفهان گذشته. تنها خبر خوش بازگشت بینایی سهیلا جورکش از قربانیان اسیدپاشی سال گذشته است. دختر زیبا، کیلومترها دورتر از مرزهای اسلام، در آغوش اروپا و اسپانیا، دوباره چشم به جهان میگشاید. جهانی که فعلا برایاش ترجمان ترس نیست. اما زادگاه سهیلا و دیگر زنان ایرانی هنوز زیر سایههای مبهم خوف و خطر نفس میکشد.
یک سال از اسیدپاشی اصفهان گذشته. و چه میتوان کرد جز مرور آنچه که گذشته؟ فراموشی، میتواند طغیان دوبارهی آتشفشانی باشد که ظاهرا خفته اما هنوز از لای پلکهای نیمهبستهاش خواب ذوب کردن زیبایی را میبیند.