مهار دوجانبه یا Dual Containment عنوان پروژه ای است که وزارت خارجه آمریکا در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان آن را طراحی کرد تا جنگ بین دو کشور ایران و عراق کنترل و مدیریت شود. هدف از مهار دوجانبه این بود که مانع پیروزی یا شکست یکی علیه دیگری شود. تا جایی که هر دو کشورایران و عراق با جنگ چنان توان اقتصادی و نظامی و نیروی انسانی خود را از دست بدهند تا دیگر تهدیدی برای منافع آمریکا درمنطقه نباشند. پنج سال پس از پایان جنگ در ۱۹۹۳ مارتین ایندایک سفیر سابق آمریکا در اسراییل این سیاست را رسما استراتژی آمریکا در برخورد با ایران و عراق اعلام کرد تا دو کشور هیچکدام فرصت نقس کشیدن اضافه نداشته باشند. در مورد عراق این سیاست منجر به سرنگونی صدام و تغییر رژیم شد.
اما در مورد ایران بیش از یک میلیون جوان ایرانی در جریان جنگی اسیر مفقود شیمیایی و نیز کشته شدند که ما مدعی هستیم در راه خدا بوده و به بهشت رفته اند.اما اسناد وزارت خارجه آمریکا می گوید که همه سربازان ( دلیر) ایرانی و همه نظامیان عراقی بر اساس جنگی که قرار نبود پیروز داشته باشد کشته شدند، در حالی که در طول جنگ کسی در ایران متوجه این نبود که ما در تورکنترل شده امریکایی ها داریم می جنگیم و دقیقا در وسط همان تور یک در میان عملیات ها را می بریم یا می بازیم.
بر اساس استراتژی مهار دو جانبه “آمریکا هر چند وقت یک بار به یک طرف اطلاعات و تسلیحات اضافه می رساند” و در نهایت عملیات های نظامی هر دو کشورآن قدر کش امد و دو کشور ایران و عراق آنقدر تلفات دادند که به نقطه توان صفر رسیدند و قطعنامه ۵۱۲ پذیرفته شد. این در حالی است که ایران حداقل نه ماه قبل و پیش از آخرین دور کشتار سربازان ایرانی در مجنون نیز می توانست همان قطعنامه را بپذیرد.
بی تردید حمله ارتش عراق به ایران به منظور کنترل انرژی انقلاب ایران و با سکوت رضایت آمیزغرب آغاز شد، اما وقتی آغاز شد کنترل آن دیگر نه در دست دولت ایران بود و نه عراق. ایرانی ها در خیال و رویای آزادی قدس از راه کربلا بودند و همه سرمایه های خود را صرف آن کردند. صدام حسین نیز که برای سالیانی سنگردار و خط شکن اعراب علیه ایران بود دهها میلیاردها دلار سرمایه اعراب را خرج جنگ با کشوری کرد که توان شکست دادن آن را نداشت.
ذهنیت ایرانی فتح قدس از راه کربلا هزار میلیارد سرمایه تاریخ تولید نفت ایران را بر باد داد.اما ذهنیت جنون آمیزصدام حسین و رویای جنگ قادسیه حتی با پایان جنگ با ایران به پایان نرسید و به جنگ کویت و نابودی قطعی صدام و نهایت اعدام او منجر شد.
اگر جمهوری اسلامی در دوران جنگ با یک نگاه استراتژیک مبتنی بر حفظ منافع یک کشور غیر عرب در میان انبوهی از کشورهای عربی با رهبرانی ابله و خود فروخته مدیریت شده بود ــ نه بر مبناهای موهوم ایدیولوژیک ــ حداقل سفر رابرت مک فارلین به ایران را جدی می گرفت که در آن شرایط حساس، یک طیف در وزارتخارجه آمریکا تصمیم گرفته بودند صدام حسین را قربانی برقراری رابطه با ایران کنند. اگر و فقط اگر رهبران ایران در آن زمان چنین دوراندیشی حیرت انگیزی داشتند، با کنار آمدن با مک فارلین و تنش زدایی با آمریکا، جان صد ها هزار جوان ایرانی هدر نمی رفت، جنگ شهرها آغاز نمی شد هزاران سرباز ایرانی شیمیایی و اسیر نمی شدند و در نهایت هواپیمای مسافر بری ایرباس ایرانی در خلیج فارس هدف قرار نمی گرفت. در آن صورت صدام حسن مجبور به ترک مخاصمه با ایران می شد و آمریکا در کنار ایران قرار می گرفت. به احتمال قابل توجه خاورمیانه هم شکل دیگری می یافت.
متاسفانه نگاه ایدیولوژیک و سطحی رهبران ایران به مسایل جهانی ونیز ارزان بودن جان جوانان ایرانی مانع بهره مندی از این فرصت استثنایی شد و آینده چند دهه بعد کشور ایران به منویات حزب الله لبنان و علویان سوریه وحوثی های یمن و شیعیان فلاکت زده عراقی گره خورد. هیچیک از رهبران ایران ظرافت و قاعده بازی یک کشور غیر عرب در میان ۱۳ کشور عرب همسایه ایران را در نیافتند. بخصوص که این کشورها یا سنی و خواهان خون ایرانیان هستند و یا شیعه اند و پول نفت ایران را می طلبند.
در هر حال، هر چه بود ایران پرده اول مهار دو جانبه را باخت و نه تنها از عراق غرامتی نگرفت که امروز هنوزاز طرف مرزهای عراق تهدید می شود.
پرده دوم مهار دو جانبه
سکوت آمریکا در برابر پیشروی داعش در دیاله و استان الانبار و نیز فقدان هر گونه عکس العمل در ماههایی که داعش در حال فربه شدن بود آثاری از یک نقشه مهار دو جانبه دیگری را به ذهن متبادر می سازد. در جریان اشغال انبار از سوی داعش، نیروهای آمریکایی مستقر درعراق به قول قاسم سلیمانی نه تنها مانع پیشروی کاروان داعش نشدند بلکه حتی کاروان تجهیزات داعش از چند کیلومتری پایگاه آمریکا عبور کرد و آمریکایی ها فقط اوضاع را نظاره کردند.
معنای پرده دوم مهار دوجانبه در این شرایط حساس نگه داشتن یک اهرم فشار در نزدیکی مرزهای ایران است برای آینده. به عبارت دیگر دولت آمریکا احتمالا بر اساس اینکه آینده روابط با ایران و نیز پرونده مذاکرات ایران و ۵+۱ چگونه پیش می رود درجه فشار منطقه ای داعش بر مرزهای ایران را یا کنترل و سرکوب می کند یا آنها را آزاد می گذارد تا با اعصاب رژیم ایران حسابی بازی کند.
یعنی به میزانی که روابط و مذاکرات با ایران به نحو مطلوبی پیش رود داعش مهار می شود و یه میزانی که روابط ایران و آمریکا و نیز توافق های هسته ای دچار مشکل می شود پیشروی و بازی داعش در عراق با سکوت رضایت آمیزی فقط نظاره می شود.
بر این اساس می توان پیش بینی کرد که با ترکیب پیچیده ای در آینده، آمریکا اگر نتواند تحولات منطقه خاورمیانه را کنترل کند، حداقل این توانایی را دارد که با مدیریت بسیار حساب شده ای هم لجاجت ایرانی ها را در پرونده هسته ای با رها کردن داعش تلافی کند و هم از سوی دیگر، با درگیری فرسایشی داعش با ایران زمان خریداری کند تا تکلیف رژیم سوریه نیز معلوم شود.
به این ترتیب شاید بتوان گفت دوباره ایران در گیر پروژه مهار دو جانبه شده است و ممکن است مجبور شود همه توانایی خود را درمرزهای غربی و جنوبی به کار گیرد. با این تفاوت که نامه نگاری های مکررباراک اوباما ریس جمهور آمریکا به رهبر ایران و مذاکرات مفصل جان کری وزیر خارجه آمریکا به جواد ظریف در جریان پرونده هسته ای، فرصتی مانند و مشابه سفر رابرت مک فارلین به ایران را فراهم آورده است که نباید سبک سرانه از کنار آن گذشت.
در چنین شرایط حساس ملی و خطرناک منطقه ای، مخالفان توافق هسته ای و تنش زدایی خارجی ــ حتی اگر خطوط مشکوکی مانند روزنامه کیهان نداشته باشند ــ دقیقا دارند همان پروژه انتهاری راه قدس از کربلا زمان جنگ را پیگیری می کنند. یعنی همان سیاستی که بعد از ۲۵ سال، هنوز مردم ایران دارند با تشیع گروههای ۱۷۵ نفری شهدای جنگ تاوان ندانم کاری های بزرگ و خطاهای نظامی آنان را می پردازند.