بیائید پای وزن‌کشی

نویسنده
سها سیفی

‏”پرسپکتیو ما” در خصوص این اظهارنظر خاتمی‌که اگر مردم بخواهند او خواهد آمد، نامه ای خطاب به او نوشته ‏و آورده است:‏

جناب آقای خاتمی‌. با عرض سلام. اگر اشتباه نکنم “انتخابات” برگزار می‌شود تا معلوم شود “مردم” چه کسی را ‏می‌خواهند. حالا شما آمدن‌تان را موکول کرده‌اید به اینکه “مردم” شما را بخواهند یا نه؟ اینکه می‌شود انتخابات از ‏آن سر قضیه، انتخاباتی با نتیجه معلوم. معمولا کاندیداها “می‌آیند” و در انتخابات “وزن‌آزمائی” می‌کنند تا دست ‏آخر معلوم شود که مردم دل‌شان با که است. اینکه نمی‌شود اول شما را بخواهند بعد شما بیائید به وسط میدان ‏رقابت. دیگر آن موقع چه انتخاباتی؟

حالا این حرف‌ها به کنار، لطفا بفرمائید که “مردم” چگونه و با چه مکانیسمی‌می‌توانند این “خواستن” خویش را به ‏حضور شما اعلام کنند؟ آیا باید به شما نامه بنویسند یا ایمیل بزنند؟ آیا مردم می‌توانند در یک انتخابات مقدماتی ‏غیررسمی‌شرکت کنند تا از این طریق به شما بگویند که “می‌خواهند” شما کاندیدا بشوید؟ آیا حزب محکم و درست ‏و حسابی‌ و همه‌گیری در مملکت وجود دارد تا از آن طریق بتوان به نظر چند میلیون نفر از مردم کشور پی‌برد؟

ما نه می‌دانیم “مردم” یعنی چند نفر و نه می‌دانیم چگونه می‌توان از نظرات‌شان مطلع شد آنوقت چگونه می‌توانیم ‏بگوئیم که اگر “مردم” بخواهند من‌ به میدان خواهم آمد؟حالا گیریم که مردم به یک طریقی توانستند به شما بگویند ‏که “بیائید”. اگر از رئوس دیگر هرم‌های قدرت پیغام‌های چپ و راست خدمت شما ارسال شد که “نیائید چون آمدن ‏شما «به مصلحت» نظام (یا مردم) نیست” آنوقت شما چه خواهید کرد؟ آیا خواسته مردم برای‌تان ارجحیت دارد یا ‏رعایت نصیحت‌(های) رسیده؟

‎ ‎حرف اصلی خاتمی‌‏‎ ‎

‏”سیاه مشق” از حضور رسانه‌ای اخیر خاتمی‌چنین نتیجه گرفته است که او تنها قصد ابراز سخنانی را دارد که در ‏شرایط دیگر گفتن آن ناممکن بود:‏

به نظرم با وجود اینکه برنامه خیلی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، ‌بیان نقدها و بلافاصله بعد از آن ‏ضرورت حضور خودشان برای اصلاح امور است، ‌سید محمد خاتمی‌برنامه دیگه‌ای داره و می‌خواد از این ‏فرصت استفاده کند تا فقط بیان کند با این شرایط اصلا نمی‌شود کار کرد و نمی‌شود سر مردم را با این حرف‌ها و ‏شعارها گول زد!‌ ‏

نمونه‌اش هم همین صحبت روز گذشته که گفته بود: “هر فردی اختیارات فعلی رئیس‌جمهور را کافی می‌داند وارد ‏صحنه شود.“خوب اگر خاتمی‌از همین حالا اعلام کند که نمی‌خواهد در انتخابات آینده کاندیدا شود، ‌مسلما تریبون ‏انتخابات را هم از دست خواهد داد و چه بهتر که از این فرصت برای دور بعدی یا اصولا آینده استفاده کند.‏

‎ ‎کنار برو اما به این زودی اعلام نکن!‏‎ ‎

جعفر گلابی در “نیز هم” منتقد اعلام زودهنگام کناره گیری خاتمی‌از انتخابات است:‏

با اینکه روشن است که جناب آقای خاتمی‌حتی اگر نخواهد وارد کارزار انتخاباتی شود به هیچ روی هوشیاری ‏سیاسی اجازه نمی‌دهد که این تصمیم را به این زودی اعلام نماید ولی ظاهرا فشارها برای اعلام این انصراف بر ‏وی شدت یافته که تصمیم احتمالی خود را هرچه زودتر بیان نماید. فشارهایی که از درون جبهه اصلاحات صورت ‏می‌گیرد و اتفاقا ودر نهایت نفع خود آنان را هم در بر ندارد.خاتمی‌با عدم اعلام انصراف زود هنگام خود توجه ‏وتقاضا نسبت به کل اصلاح طلبان را بالا می‌برد واز سوی دیگر امکان برنامه ریزی رقیب روی انتخابات بدون ‏خاتمی‌را به تعویق می‌اندازد. البته اگر اتفاق خاصی در تقاضای بسیار گسترده از سوی جامعه صورت نگیرد ‏آخرین سخنان آقای خاتمی‌حکایت از میل ایشان برای عدم کاندیداتوری دارد.‏

‎ ‎کدام دولتمرد از پول نفت چشم پوشی می‌کند؟‎ ‎

‏”آزادنویس” روز نخست گزارش هفتگی اخیرش را به مسئله کاهش بهای نفت اختصاص داده و نوشته:‏

هر بار که قیمت نفت بالا رفته یک باره زمامداران ایران هوس کرده‌اند دنیا را فتح کنند و دوباره‌ تا قیمت پایین ‏آمده کاسبی رمال‌ها و فالگیرها رونق پیدا می‌کند. همینطوری غیر آماری که حساب می‌کنید انگار همین وضعیت ‏در حال و روز ما مردم هم پدید آمده و هی خوشحال و بدحال شده‌ایم. انگار در این بالا و پایین رفتن‌های قیمت نفت ‏و طبیعتأ جزر و مدهای اجتماعی در ایران می‌شود یک رابطه‌ی مستقیم پیدا کرد. حالا اگر بنا باشد این رابطه‌ی ‏مستقیم به هر نحوی که شده غیر مستقیم بشود ناگزیر باید به دنبال آدمی‌باشیم که اصل اعتقادش بر چشم پوشی از ‏نفت و درآمدش و بها دادن به رویکردهای دیگر تولید و پول درآوردن باشد. ‏

منظورم این است که آدمی‌که به خودش و تیمش بگوید این همه جوان ایرانی را با آموزش‌های نیمه تخصصی وارد ‏بازار غیر نفتی کنیم که با همین دانش نیمه تخصصی‌شان پول دربیاورند و پول نفت را بزنیم به سرمایه گذاری‌های ‏کلیدی. چنین آدمی‌می‌تواند مثلأ در دراز مدت جامعه‌ی ایرانی را برساند به حد قابل قبولی از رفاه اجتماعی و البته ‏بدو بدو برای پول درآوردن. حالا البته قسمت اولش در ایران نیست ولی بدو بدو‌یش هست. این راهی که منتهی ‏می‌شود به ثروت اجتماعی و اقتصادی راهی‌ست که مثلأ هندی‌ها و چینی‌ها رفته‌اند. هندی‌ها در کامپیوتر و چینی‌ها ‏در نساجی. این است که باید بگردیم ببینیم چه کسی برای این ارتقاء اقتصادی مناسب‌تر از همه است که مثلأ در ‏انتخابات به او رأی بدهیم.‏

‎ ‎رسائی دیروز؛ رسائی امروز‎ ‎

‏”سکوت صدا” که خبرنگار پارلمانی ست، این بار اظهارات تازه حمید رسائی نماینده تهران در خصوص ‏یکصدمیلیون تومان وام بلاعوض نمایندگان را دستمایه پست تازه اش کرده است:‏

جناب آقای حمید رسایی نماینده محترم تهران که به صراحت در صحن علنی مجلس خود را وکیل الدوله معرفی ‏کرد و گفت جزء افتخاراتش این وکیل الدوله بودن دولت نهم است، توضیحاتی را درباره لزوم دریافت صد میلیون ‏تومان از مجلس و ضرورت پرداخت این پول از سوی هیات رییسه در وبلاگ شخصی شان نوشتند. یک نکته جالب ‏در یادداشت ایشان این است که “نماینده یا باید جیبش باز باشد یا دهانش “و گفتند که نماینده ای که این پول را ‏دریافت نکند از حقوق ملت دفاع نمی‌کند و سکوت پیشه می‌کند که احتمالا به گفته ایشان آن وقت جیب نماینده باز ‏می‌شود!‏

من نمی‌خوام در این نوشته وارد بررسی اظهارات آقای رسایی یا اینکه دریافت صد میلیون از سوی نمایندگان کار ‏درستی است یا نه صحبت کنم آنچه برام جالب بود معرفی رسایی توسط خبرنگار اصولگرای فارس است. فارس ‏یوسف اسدی رسایی را به خوبی معرفی کرده است ‏

‎ ‎حکایت یکی از نمایندگان صدمیلیونی‎ ‎

اما “خبرنگار روستایی” که همان خبرنگار اصولگرای فارس در مطلب قبلی ست، مگر چه نوشته بود؟ لینک را ‏پی بگیرید و بخوانید تا به نکات جالبی بربخورید:‏

حمید رسایی نماینده تهران در مجلس هشتم قبل از آنکه به عنوان نماینده تهران شناخته شود بسیاری از مردم و حتی ‏سیاستمداران وی را به خاطر نقدی که بر عملکرد مجلس ششم به خصوص ویژه‌خواری‌های مجلس ششم می‌کرد، ‏می‌شناسند. وی مدیر دفتر جریان شناسی تاریخ معاصر بود که کارنامه مجلس ششم را به چاپ رساند. پس از ‏قضیه درج خبر صد میلیون مجلس به نمایندگان، رسایی جزء معترض‌ترین نماینده به درج این خبر بود و تلاش ‏کرد تا از تریبون مجلس و رسانه‌های مختلف ضمن دفاع از پرداخت این صد میلیون به نمایندگان، به نوعی آن را ‏توجیه کند.‏

اگرچه این مدیر کل ارشاد سابق قم در مصاحبه‌های رسمی و علنی خود و حتی در تذکرات صحن مجلس و ‏همچنین در یادداشت خود تحت عنوان “ارزیابی خبری که صد میلیون می‌ارزید”، هیچگاه عنوان نکرده است که ‏صد میلیون را گرفته است اما نواری از وی موجود است که اعتراف می‌کند این مبلغ را دریافت کرده است و از ‏خبرنگار مصاحبه کننده می‌خواهد تا مصاحبه اول چک و بعد درج شود؛ در نهایت این قسمت سانسور می‌شود.‏

‎ ‎جاهلانی که سرور شدستند و نعیم‎ ‎

‏”حرفه خبرنگار” از رانده شدن خود از روزنامه اعتماد ملی، در پی تغییر و تحول های اخیر در این روزنامه خبر ‏داده است:‏

درباره “رانده شدن” از جریده فخیمه “اعتماد ملی” خیلی حرف‌ها هست که باید بگویم و خواهم گفت اما پیش از ‏آن، این پست همکار عزیز “محسن فرجی” را خواندم که درباره همین “رانده شدن” هاست. محسن فرجی البته ‏درباره من لطف به خرج داده اما نوشته‌اش را می‌فهمم و می‌دانم که درد مشترک است در جامعه‌‌ای که اساسا به ‏‏”کوتوله‌پروری” و “تنگ‌نظری” آنچنان خو کرده که انتظار دیگری از آن نمی‌توان داشت. به نظر من این ‏رانده‌شدن‌ها به “هرز رفتن” قطعی استعدادها نمی‌انجامد و شاید فرصتی باشد برای عمیق‌تر شدن، بیشتر خواندن، ‏بیشتر دیدن و بررسی مجدد همه چیز.فرصتی برای انجام کارهای جدی‌تر و فراتر از حد “جاهلانی که سرور ‏شدستند و نعیم”.‏

‎ ‎این فهرست، بسیار طولانی تر است‏‎ ‎

مطلبی که فهمیه خضر به آن ارجاع داده، توسط محسن فرجی در “غزالداستان” نوشته شده که بخشی از آن را ‏می‌خوانیم:‏

در این فهرست بلند بالا، از اولین کسانی که به خاطرم می‌آید، فهیمه خضر حیدری است. اما او با همه ی این ‏قابلیت های غیر قابل انکارش، از روزنامه ی اعتماد ملی رانده شده. این البته جای تاسف دارد برای مدیریت ‏روزنامه ای که قدر چنین خبرنگاری را نداند، اما جز آن، آسیبی هم به روزنامه نگاری امروز ماست که یکی از ‏توانمند ترین چهره هایش، از عرصه خارج شده باشد.‏

دوستم یوسف علیخانی نمونه ی دیگری است که در این سال ها یکی از پرکارترین و با انگیزه ترین روزنامه ‏نگاران بوده و حتا در بدترین شرایط، دست از کار و تلاش نکشیده.اما حالا عذر او هم از روزنامه ی جام جم ‏خواسته شده و با آن همه انرژِی و توان، روزهای کشدار و کسالت بار بیکاری را طی می‌کند.کیوان کثیریان یکی ‏دیگر از چهره ای توانمند در عرصه ی روزنامه نگاری ماست که حالا خودش خسته از این شرایط، عطای ‏روزنامه نگاری را به لقایش بخشیده است.هوشنگ صدفی خبرنگار سابق همشهری هم رسماً بیکار است و در هیچ ‏جا مشغول به کار نیست. می‌توان فقط کمی‌به ذهن فشار آورد و این فهرست بلندبالا را مطول تر کرد. اما تا همین ‏جا هم به گمانم می‌تواند بیانگر عمق فاجعه باشد.‏

‎ ‎اقدام عجیب لندن‎ ‎

‏”پله برقی” در حاشیه بحران اخیر مالی که به شکل برجسته تر و آشکارتری خود را در کشور کوچک ایسلند نشان ‏داد نوشته است:‏

حتما بیاد دارید که در ماجرای توقیف فله‌ای مطبوعات، قوه قضائیه و قاضی مرتضوی برای دور زدن قانون و ‏کم‌کردن تشریفات قانونی و … روزنامه‌ها را به استناد ماده دوم قانون اقدامات تأمینی و تربیتی مصوب دهه سی، ‏توقیف موقت کردند. هر چقدر هم که حقوق‌دانان استدلال کردند که این قانون برای مقاصد دیگر وضع شده و به ‏هیچ وجه نمی‌تواند شامل مطبوعات شود، در گوش آقایان فرو نرفت. حال دولت بریتانیا هم اموال بانک ایسلندی را ‏بر اساس قانون مبارزه با تروریسم مصوب دو هزار و یک مسدود کرده است. بله درست است یک کشور عضو ‏پیمان ناتو، دارایی‌های بانکی از کشور دیگر عضو ناتو را با توسل به قانون مبارزه با تروریسم مسدود کرده است.‏

می‌گویند مهم نیست در قانون چه نوشته شده، مهم آنست که شما از آن چه استفاده‌ای می‌توانید بکنید.‏