”پرسپکتیو ما” در خصوص این اظهارنظر خاتمیکه اگر مردم بخواهند او خواهد آمد، نامه ای خطاب به او نوشته و آورده است:
جناب آقای خاتمی. با عرض سلام. اگر اشتباه نکنم “انتخابات” برگزار میشود تا معلوم شود “مردم” چه کسی را میخواهند. حالا شما آمدنتان را موکول کردهاید به اینکه “مردم” شما را بخواهند یا نه؟ اینکه میشود انتخابات از آن سر قضیه، انتخاباتی با نتیجه معلوم. معمولا کاندیداها “میآیند” و در انتخابات “وزنآزمائی” میکنند تا دست آخر معلوم شود که مردم دلشان با که است. اینکه نمیشود اول شما را بخواهند بعد شما بیائید به وسط میدان رقابت. دیگر آن موقع چه انتخاباتی؟
حالا این حرفها به کنار، لطفا بفرمائید که “مردم” چگونه و با چه مکانیسمیمیتوانند این “خواستن” خویش را به حضور شما اعلام کنند؟ آیا باید به شما نامه بنویسند یا ایمیل بزنند؟ آیا مردم میتوانند در یک انتخابات مقدماتی غیررسمیشرکت کنند تا از این طریق به شما بگویند که “میخواهند” شما کاندیدا بشوید؟ آیا حزب محکم و درست و حسابی و همهگیری در مملکت وجود دارد تا از آن طریق بتوان به نظر چند میلیون نفر از مردم کشور پیبرد؟
ما نه میدانیم “مردم” یعنی چند نفر و نه میدانیم چگونه میتوان از نظراتشان مطلع شد آنوقت چگونه میتوانیم بگوئیم که اگر “مردم” بخواهند من به میدان خواهم آمد؟حالا گیریم که مردم به یک طریقی توانستند به شما بگویند که “بیائید”. اگر از رئوس دیگر هرمهای قدرت پیغامهای چپ و راست خدمت شما ارسال شد که “نیائید چون آمدن شما «به مصلحت» نظام (یا مردم) نیست” آنوقت شما چه خواهید کرد؟ آیا خواسته مردم برایتان ارجحیت دارد یا رعایت نصیحت(های) رسیده؟
حرف اصلی خاتمی
”سیاه مشق” از حضور رسانهای اخیر خاتمیچنین نتیجه گرفته است که او تنها قصد ابراز سخنانی را دارد که در شرایط دیگر گفتن آن ناممکن بود:
به نظرم با وجود اینکه برنامه خیلی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، بیان نقدها و بلافاصله بعد از آن ضرورت حضور خودشان برای اصلاح امور است، سید محمد خاتمیبرنامه دیگهای داره و میخواد از این فرصت استفاده کند تا فقط بیان کند با این شرایط اصلا نمیشود کار کرد و نمیشود سر مردم را با این حرفها و شعارها گول زد!
نمونهاش هم همین صحبت روز گذشته که گفته بود: “هر فردی اختیارات فعلی رئیسجمهور را کافی میداند وارد صحنه شود.“خوب اگر خاتمیاز همین حالا اعلام کند که نمیخواهد در انتخابات آینده کاندیدا شود، مسلما تریبون انتخابات را هم از دست خواهد داد و چه بهتر که از این فرصت برای دور بعدی یا اصولا آینده استفاده کند.
کنار برو اما به این زودی اعلام نکن!
جعفر گلابی در “نیز هم” منتقد اعلام زودهنگام کناره گیری خاتمیاز انتخابات است:
با اینکه روشن است که جناب آقای خاتمیحتی اگر نخواهد وارد کارزار انتخاباتی شود به هیچ روی هوشیاری سیاسی اجازه نمیدهد که این تصمیم را به این زودی اعلام نماید ولی ظاهرا فشارها برای اعلام این انصراف بر وی شدت یافته که تصمیم احتمالی خود را هرچه زودتر بیان نماید. فشارهایی که از درون جبهه اصلاحات صورت میگیرد و اتفاقا ودر نهایت نفع خود آنان را هم در بر ندارد.خاتمیبا عدم اعلام انصراف زود هنگام خود توجه وتقاضا نسبت به کل اصلاح طلبان را بالا میبرد واز سوی دیگر امکان برنامه ریزی رقیب روی انتخابات بدون خاتمیرا به تعویق میاندازد. البته اگر اتفاق خاصی در تقاضای بسیار گسترده از سوی جامعه صورت نگیرد آخرین سخنان آقای خاتمیحکایت از میل ایشان برای عدم کاندیداتوری دارد.
کدام دولتمرد از پول نفت چشم پوشی میکند؟
”آزادنویس” روز نخست گزارش هفتگی اخیرش را به مسئله کاهش بهای نفت اختصاص داده و نوشته:
هر بار که قیمت نفت بالا رفته یک باره زمامداران ایران هوس کردهاند دنیا را فتح کنند و دوباره تا قیمت پایین آمده کاسبی رمالها و فالگیرها رونق پیدا میکند. همینطوری غیر آماری که حساب میکنید انگار همین وضعیت در حال و روز ما مردم هم پدید آمده و هی خوشحال و بدحال شدهایم. انگار در این بالا و پایین رفتنهای قیمت نفت و طبیعتأ جزر و مدهای اجتماعی در ایران میشود یک رابطهی مستقیم پیدا کرد. حالا اگر بنا باشد این رابطهی مستقیم به هر نحوی که شده غیر مستقیم بشود ناگزیر باید به دنبال آدمیباشیم که اصل اعتقادش بر چشم پوشی از نفت و درآمدش و بها دادن به رویکردهای دیگر تولید و پول درآوردن باشد.
منظورم این است که آدمیکه به خودش و تیمش بگوید این همه جوان ایرانی را با آموزشهای نیمه تخصصی وارد بازار غیر نفتی کنیم که با همین دانش نیمه تخصصیشان پول دربیاورند و پول نفت را بزنیم به سرمایه گذاریهای کلیدی. چنین آدمیمیتواند مثلأ در دراز مدت جامعهی ایرانی را برساند به حد قابل قبولی از رفاه اجتماعی و البته بدو بدو برای پول درآوردن. حالا البته قسمت اولش در ایران نیست ولی بدو بدویش هست. این راهی که منتهی میشود به ثروت اجتماعی و اقتصادی راهیست که مثلأ هندیها و چینیها رفتهاند. هندیها در کامپیوتر و چینیها در نساجی. این است که باید بگردیم ببینیم چه کسی برای این ارتقاء اقتصادی مناسبتر از همه است که مثلأ در انتخابات به او رأی بدهیم.
رسائی دیروز؛ رسائی امروز
”سکوت صدا” که خبرنگار پارلمانی ست، این بار اظهارات تازه حمید رسائی نماینده تهران در خصوص یکصدمیلیون تومان وام بلاعوض نمایندگان را دستمایه پست تازه اش کرده است:
جناب آقای حمید رسایی نماینده محترم تهران که به صراحت در صحن علنی مجلس خود را وکیل الدوله معرفی کرد و گفت جزء افتخاراتش این وکیل الدوله بودن دولت نهم است، توضیحاتی را درباره لزوم دریافت صد میلیون تومان از مجلس و ضرورت پرداخت این پول از سوی هیات رییسه در وبلاگ شخصی شان نوشتند. یک نکته جالب در یادداشت ایشان این است که “نماینده یا باید جیبش باز باشد یا دهانش “و گفتند که نماینده ای که این پول را دریافت نکند از حقوق ملت دفاع نمیکند و سکوت پیشه میکند که احتمالا به گفته ایشان آن وقت جیب نماینده باز میشود!
من نمیخوام در این نوشته وارد بررسی اظهارات آقای رسایی یا اینکه دریافت صد میلیون از سوی نمایندگان کار درستی است یا نه صحبت کنم آنچه برام جالب بود معرفی رسایی توسط خبرنگار اصولگرای فارس است. فارس یوسف اسدی رسایی را به خوبی معرفی کرده است
حکایت یکی از نمایندگان صدمیلیونی
اما “خبرنگار روستایی” که همان خبرنگار اصولگرای فارس در مطلب قبلی ست، مگر چه نوشته بود؟ لینک را پی بگیرید و بخوانید تا به نکات جالبی بربخورید:
حمید رسایی نماینده تهران در مجلس هشتم قبل از آنکه به عنوان نماینده تهران شناخته شود بسیاری از مردم و حتی سیاستمداران وی را به خاطر نقدی که بر عملکرد مجلس ششم به خصوص ویژهخواریهای مجلس ششم میکرد، میشناسند. وی مدیر دفتر جریان شناسی تاریخ معاصر بود که کارنامه مجلس ششم را به چاپ رساند. پس از قضیه درج خبر صد میلیون مجلس به نمایندگان، رسایی جزء معترضترین نماینده به درج این خبر بود و تلاش کرد تا از تریبون مجلس و رسانههای مختلف ضمن دفاع از پرداخت این صد میلیون به نمایندگان، به نوعی آن را توجیه کند.
اگرچه این مدیر کل ارشاد سابق قم در مصاحبههای رسمی و علنی خود و حتی در تذکرات صحن مجلس و همچنین در یادداشت خود تحت عنوان “ارزیابی خبری که صد میلیون میارزید”، هیچگاه عنوان نکرده است که صد میلیون را گرفته است اما نواری از وی موجود است که اعتراف میکند این مبلغ را دریافت کرده است و از خبرنگار مصاحبه کننده میخواهد تا مصاحبه اول چک و بعد درج شود؛ در نهایت این قسمت سانسور میشود.
جاهلانی که سرور شدستند و نعیم
”حرفه خبرنگار” از رانده شدن خود از روزنامه اعتماد ملی، در پی تغییر و تحول های اخیر در این روزنامه خبر داده است:
درباره “رانده شدن” از جریده فخیمه “اعتماد ملی” خیلی حرفها هست که باید بگویم و خواهم گفت اما پیش از آن، این پست همکار عزیز “محسن فرجی” را خواندم که درباره همین “رانده شدن” هاست. محسن فرجی البته درباره من لطف به خرج داده اما نوشتهاش را میفهمم و میدانم که درد مشترک است در جامعهای که اساسا به ”کوتولهپروری” و “تنگنظری” آنچنان خو کرده که انتظار دیگری از آن نمیتوان داشت. به نظر من این راندهشدنها به “هرز رفتن” قطعی استعدادها نمیانجامد و شاید فرصتی باشد برای عمیقتر شدن، بیشتر خواندن، بیشتر دیدن و بررسی مجدد همه چیز.فرصتی برای انجام کارهای جدیتر و فراتر از حد “جاهلانی که سرور شدستند و نعیم”.
این فهرست، بسیار طولانی تر است
مطلبی که فهمیه خضر به آن ارجاع داده، توسط محسن فرجی در “غزالداستان” نوشته شده که بخشی از آن را میخوانیم:
در این فهرست بلند بالا، از اولین کسانی که به خاطرم میآید، فهیمه خضر حیدری است. اما او با همه ی این قابلیت های غیر قابل انکارش، از روزنامه ی اعتماد ملی رانده شده. این البته جای تاسف دارد برای مدیریت روزنامه ای که قدر چنین خبرنگاری را نداند، اما جز آن، آسیبی هم به روزنامه نگاری امروز ماست که یکی از توانمند ترین چهره هایش، از عرصه خارج شده باشد.
دوستم یوسف علیخانی نمونه ی دیگری است که در این سال ها یکی از پرکارترین و با انگیزه ترین روزنامه نگاران بوده و حتا در بدترین شرایط، دست از کار و تلاش نکشیده.اما حالا عذر او هم از روزنامه ی جام جم خواسته شده و با آن همه انرژِی و توان، روزهای کشدار و کسالت بار بیکاری را طی میکند.کیوان کثیریان یکی دیگر از چهره ای توانمند در عرصه ی روزنامه نگاری ماست که حالا خودش خسته از این شرایط، عطای روزنامه نگاری را به لقایش بخشیده است.هوشنگ صدفی خبرنگار سابق همشهری هم رسماً بیکار است و در هیچ جا مشغول به کار نیست. میتوان فقط کمیبه ذهن فشار آورد و این فهرست بلندبالا را مطول تر کرد. اما تا همین جا هم به گمانم میتواند بیانگر عمق فاجعه باشد.
اقدام عجیب لندن
”پله برقی” در حاشیه بحران اخیر مالی که به شکل برجسته تر و آشکارتری خود را در کشور کوچک ایسلند نشان داد نوشته است:
حتما بیاد دارید که در ماجرای توقیف فلهای مطبوعات، قوه قضائیه و قاضی مرتضوی برای دور زدن قانون و کمکردن تشریفات قانونی و … روزنامهها را به استناد ماده دوم قانون اقدامات تأمینی و تربیتی مصوب دهه سی، توقیف موقت کردند. هر چقدر هم که حقوقدانان استدلال کردند که این قانون برای مقاصد دیگر وضع شده و به هیچ وجه نمیتواند شامل مطبوعات شود، در گوش آقایان فرو نرفت. حال دولت بریتانیا هم اموال بانک ایسلندی را بر اساس قانون مبارزه با تروریسم مصوب دو هزار و یک مسدود کرده است. بله درست است یک کشور عضو پیمان ناتو، داراییهای بانکی از کشور دیگر عضو ناتو را با توسل به قانون مبارزه با تروریسم مسدود کرده است.
میگویند مهم نیست در قانون چه نوشته شده، مهم آنست که شما از آن چه استفادهای میتوانید بکنید.