از زمانی آدمکش بودیم

مهدی سحرخیز
مهدی سحرخیز

روح الله حسینیان درخواست استعفای خود را تسلیم مجلس کرد؛ البته وجود آقای حسینیان در مجلس نعمت بزرگی برای مردم ایران بود. ایشان که از تعلل موجود در سیستم اداری ایران به تنگ آمده بودند و نیاز به خدمت رسانی سریعتر به ایرانیان را با گوشت و پوست درک می کردند تصمیم گرفتند به شیوه و روحیه خودشان دست به تسریع روال کارها بزنند و در نتیجه  سرسختانه خواستار تصویب قانونی شده اند که زمان اعدام « محارب» را از بیست روز به پنج روز کاهش می دهد تا به این شیوه، مردم از کم کاری حکومتی که جز توزیع مرگ و مصیبت و بدنامی و بی آبرویی و شکنجه و فساد و فقر هنر دیگری ندارد، ناراضی نباشند. تنها مشکل کار آقای حسینیان اینست که متاسفانه به علت درک و فهم بالا و زندگی در عوالم بالا درک درستی از واژگان زمینی مانند خدمت، محارب، اخلاق، شرافت، انسانیت و… ندارند. همانطور که بزرگی فرمودند ایشان تنها قسمتی از دروس حوزوی را مطالعه فرموده اند که مربوط به حد و تعزیر و قصاص و حرب و جهاد  می شود و بقیه را به کسان دیگری واگذار کرده اند. ایشان را به حق می توان از مدافعان اسلام طالبانی در مقابل اسلام آمریکایی دانست. گرچه فکر کنم که طرفداران اسلام طالبانی به آنچه می گفته اند لااقل التزام قلبی داشته اند ولی ایشان فقط التزام عملی دارند و حکمهای اعدام صادر شده توسط ایشان را گواهی بر التزام عملیشان می دانیم.
ایشان می فرمایند: “اینجانب نزدیک به دوازده سال است کم و بیش در حال مبارزه با جریان انحرافی به اصطلاح‌ اصلاح‌طلبان هستیم. خداوند خود می‌داند که چه ظلم ها، فشارها، تهمت‌ها، توهین‌ها و تحقیرها را از این جماعت شنیدم و دیدم. در این میان نصحیت‌ها و زخم‌ زبان‌های دوستان را با همه تلخی‌هایش به جان خریدیم؛ اما به یاری خداوند که همه انگیزه‌ام او بوده هرگز احساس ضعف و ناتوانی نکردم؛  اما امروز بیش از هر زمانی احساس دلشکستگی و سرخوردگی می‌کنم. امروز خود را ناتوان‌تر از همیشه می‌یابم. هر اقدامی آغاز کردیم با رقابت پیچیده پارلمان تاریست‌های حرفه‌ای نقش بر آب می شود.”

از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد، ما که چیزی از حرفهای ایشان نفهمیدیم. اگر شما فهمیدید ما را هم خبر کنید. به نظر می رسد ایشان به زبان دیگری صحبت می کنند و حرفهایشان نیاز به رمزگشایی دارد. در زبان ما وقتی که خودمان و دوستانمان را به زور شورای نگهبان و چماق و ساندیس و شناسنامه جعلی و رای بادآورده وارد مجلس کرده اند و به عبارت دیگر مجلس شده کودکستانی که هر روز عده ای  به خاله بازی و شعار دادن و یورتمه رفتن در صحنی که قرار است نماینده شعور و فرهنگ جامعه باشد می پردازند دیگر نمی گوییم رقابت کرده اند. می گوییم رفاقت کرده اند تا دستی دستی ریشه ایران و ایرانی را از جای برکنند. به هر روی خوشحالیم که ایشان امروز احساس سرخوردگی و ضعف می کنند. برایشان خوب است. چاقوی را اگر از دست یک جانی هم بگیرید برای خودش هم خوب است و از دردسرهای اخروی و دنیوی بیشتر در امان می ماند. البته خدای نکرده فکر نکنید که ما از روی غرض شخصی و کینه نسبت جانی به ایشان می دهیم. ایشان خودشان در زمان قتلهای زنجیری با دیدن خون چنان مشعوف شده بودند که این جمله معروف را از خودشان صادر فرمودند: “ما خودمان زمانی آدمکش بودیم ” به هر حال سرخوردگی و ضعف ایشان را به خودشان و ملت شریف تبریک می گوییم که:
ظالمی را خفته دیدم نیم روز / گفتم این فتنه است خوابش برده به

وانکه خوابش بهترازبیداری است / آن چنان بد زندگانی، مرده به
نامه استعفای ایشان پر از مطالبی حکیمانه و صادقانه است. ایشان می فرمایند: “بسیاری از تصمیمات را نمی‌فهمم، بسیاری از رفتارها را سوراخ کردن کشتی انقلاب می‌دانم.”

 والله خدا خیرت بدهد؛ ما هم شش ماه است که در خیابان فریاد می زنیم که همین را بگوییم. ما هم نمی فهمیم که چرا در انتخابات باید تقلب کرد, آن هم نه یکی دو درصد که سی چهل درصد. ما هم نمی فهمیم که چرا مردمی را که بر طبق قانون در خیابان جمع شده اند و ساکت هستند باید به گلوله بست، با ماشین از رویشان رد شد، زندانی کرد، در زندان شکنجه و تجاوز کرد، پول مملکت را خرج پر کردن جیب سران مفتخور سپاه و بسیج و کلفت کردن گردن حزب الله و حماس کرد، … والله ما هم که همین حرف را می زنیم که چرا کشتی انقلابی که به دنبال جمهوری اسلامی بود را سوراخ می کنند و یک دیکتاتوری عریان ضداسلامی سر کار می آورند. ما هم نمی فهمیم که چرا باید حقوق اقلیتها را ضایع کرد، آنها را از زبان مادریشان محروم کرد، دانشجویان بی دفاع را در خوابگاهشان کشت، …
در جایی دیگر هم ایشان خود را با حضرت موسی مقایسه می کنند و خامنه ای را با خضر: “بسیاری از شخصیت‌کشی‌ها را قتل بی‌گناهان می‌دانم. اعتراف می‌کنم که اشکال از من و بی‌عمقی من است به همین جهت این حق را به خضر نبی می‌دهم که مرا از خود براند.”

 البته که شباهتها و تفاوتهایی در این بین وجود دارد.  اینکه ایشان آدم عمیقی نیستند را که همگان و از جمله خودشان اعتراف کرده اند. اینکه جوانان را کشته اند و کشتی مستمندان را تخریب کرده اند و به کارهای عبث پرداخته اند و شباهت ایشان و داستان خضر می باشد را هم همه ما قبول داریم و بر منکرش لعنت می فرستیم. تنها تفاوت در اینجاست که خضر بر اساس دلیلی موجه این کارها را کرد ولی آقای خامنه ای برای حفظ دیکتاتوری و کینه گشایی شخصی؛ و بسیاری از همین اشتباهات از اینجا ناشی می شود که مسوولان در نامگذاری دچار اشتباه می شوند و یزید زمان را با امام حسین(ع) مقایسه می کنند و معاویه زمان را سعی  می کنند با  امام علی (َع) شبیه نشان دهند.
در جایی دیگر می گوید که: “مطمئن هستم که با مرگ سیاسی یا جسمانی حقیری مانند من نه بر دامن کبریایی ولایت گردی خواهد نشست.” که این هم البته از صداقت ایشان است. انسانهای بی گناه بسیاری کشته شدند که در انسانیت به مراتب بالاتر از آقای حسینیان بودند و مقام ولایت دچار هیچگونه جریحه دار شدنی نشد. از مرگ آقای سعید امامی که دستبوس همیشگی بود هم کسی از مقامات نه تنها ناراحت نشد که هر یک در ربودن گوی این افتخار سر و دست بقیه را می شکستند. پس فکر می کنید اگر شتری که ساربانش یزید زمان است و روزی در خانه سعید امامی نشست امروز بر در خانه ایشان بنشیند کسی ناراحت خواهد شد؟‌
و در پایان به صادقانه ترین اعتراف او گوش فرا می دهیم که “در پایان از امت حزب‌الله و به خصوص مردم تهران که به اینجانب رأی داده بودند عذرخواهی می‌کنم. من قول داده بودم که به شما خدمت کنم و حال خود را ناتوان از خدمت می‌دانم. امید است که در دو سال آینده فردی انتخاب شود که بتواند خدمتگزار شما ملت خدایی باشد.”

امیدوارم که دیگر مقامات مملکتی همانطور که در گذشته آقای حسینیان را به عنوان الگوی آدمکشی قبول می کردند این توصیه ایشان را هم جدی بگیرند.