بیچاره مرتضوی!

نوشابه امیری
نوشابه امیری

بالاخره یکی از چند کمیته “ ویژه” مجلس، تخم دو زرده گذاشت و “متهم اول” زندانی “غیراستاندارد” را معرفی کرد. تازه حالا اگر قوه قضاییه ـ که می رود تا آخرین راه های تنفسی اش هم زیر پای ستاره داران جناح کودتا بسته شود ـ التفاتی به این گزارش بکند و پرونده را نبنددبا یک “ریش تراش دزد”. اما فرض کنیم چنین نشود؛ گیریم در اثر منازعات درون جناحی، سعید مرتضوی را هم بگیرند و ببندند و بعد سرو صدای داستانش را بخوابانند؛ یا با داروی نظافت یا با گلوله هایی که به اسم منافقین شلیک می کنند؛ سئوال اصلی امااینجاست:مرتضوی که “ضابط” است؛ “متهم اصلی” کیست؟

مرتضوی، دیگر بیچاره است. دوره اش سپری شده، مثل لاجوردی، مثل سعید امامی، مثل همه دیگر چاقوهایی که روزگاری باید کشیده می شدند و حالا زمان غلاف کردن شان رسیده. لازم باشد از همسر او هم همان ها خواهند پرسیدکه روزگاری از همسر سعید امامی…. اما این پرونده ها با غلاف کردن این چاقوهای تیز، این مامورانی که سر می برند به جای بردن آدم ها، بسته نمی شود.

با متهم “اول” معرفی کردن ماموری که تا دیروز “مدیرنمونه” و “تنهاجوان حزب اللهی” بوده که “وظیفه اش را خوب انجام می داده… ” پرونده آمرانی که گاه قربانی کردن، از پدران خویش نیز نمی گذرند، بسته نمی شود. این پرونده را روزگاری ـ که دیر نیست ـ کمیته ویژه ملت بازگشایی خواهد کرد؛ آن روزکسی نخواهد گفت: “شاه خوب بود؛ اطرافیانش بد بودند.”

فروشگاه های فروش اسلحه را دیده اید؟ هفت تیر کش می رود، بسته به نوع هدف، انتخاب می کند. یکی برای کشتن یک پرنده، یکی برای دروکردن مردمان یک شهر. یکی می خواهد فقط زخمی کند، یکی می خواهد بکشد، یکی می خواهد گلوله اش چنان باشد که در تن قربانی بچرخد و بدرد… فرق می کنند اینها؛ تفاوت دارند هفت تیرکش ها. سعید مرتضوی البته، بهترین اسلحه هفت تیرکشانی بود که می خواستند ـ می خواهند  هنوز ـ فشنگ شان در تن ملت ایران، بچرخد وبدرد و هراس بیافریند.

همان اسلحه فروشان و هفت تیرکشانی که در درآمدن چشم دانشجویی، اشگ تمساح ریختند و در خلوت، بر مرتبت مرتضوی افزودند. همان ها که روزنامه های میهن مارا به مرتضوی سپردند تا “چشم فتنه” را کور، “پایگاه تهاجم فرهنگی” رازیرو رو و “ماموران ناتوی فرهنگی” راممنوع القلم و ممنوع التصویر و ممنوع الحیات کند. نام این متهمان در کجای این گزارش هاست؟

آقا!آقایان!ما شاهد داریم. نوار گفته های شما هست؛ عملکردتان ثبت است؛ اسامی مجرمینی که از زندان ها به در کشیده و به مقامات شان گمارده اید، همه جا هست. ما شاهد داریم که در کهریزک و کهریزک ها، در همین عشرت آباد که کهریزک دیگرش کرده اید، در همین 209 و 350 و… که دست می شکنید و قفسه سینه، در زیرزمین وزارت کشور، دراداره منکرات، با جوانان این مرز و بوم چه کرده اید. ما هنوز صدای جوانانی را داریم که گفته اند: رادان که می آمد از همه خشن تر بود؛ نقدی روی همه را سفید کرده بود؛ …

آقا!آقایان!ما شاهد داریم که در حالیکه در طول چند ماه گذشته، حتی در کلام، یک بار به مادران عزا نگفته اید “در سوگ تان شریکیم” به هزار زبان حرکت مسالمت آمیزفرزندان این مادران را “فتنه” خوانده اید؛ گفته هایتان ثبت است که چاقوی بسیج بالا برده اید و کفن پوشانده اید بر مزدبگیران تان. ما گوش مان پرشده است از “محارب، محارب” گفتن محارم هایتان. ما شنیده ایم؛ دیده ایم. کجای کارید شما!

آری؛ مرتضوی، بیچاره شد. بیچاره تر هم می شود. ماقلندریم و بیدارمانی شب ها را تجربه کرده ایم؛ مرتضوی های دیگر نیز باید بدانند که سرنوشتی مشابه پیش رو دارند. دیر نیست که یکی بگوید “حسین شریعتمداری” ایران را به آشوب کشید؛ دیر نیست آن دم که بازجویانی که شبانه روز در کار اعتراف گیری اند تا چوبه های دار مورد نظر اسلحه فروشان و هفت تیرکشان را برپادارند، دچار “سوانح” منجر به مرگ شوند. سقف هر خانه ای می تواند بریزد؛ هر مرگی می تواند شب هنگام شتری شود برای خوابیدن پشت در خانه همه مرتضوی ها… اما متهم اول پرونده این جنایات، مرتضوی ولاجوردی وحداد و صلواتی و… نیستند. متهم اول ـ متهمین اول ـ مارا ابله نگیرند و دل خوش ندارند که این پرونده ـ این پرونده ها ـ با حذف کوچک مردان پلیدی چون مرتضوی، بسته می شود. این تازه آغازبازگشایی پرونده هاست. متهم اول ـ متهمین اول ـ هم این را می دانند؛ که اگر نمی دانستند، نیازشان به “بیعت” گرفتن های روزه مره نبود.