همیشه و پس از ترور نیروهای مرتبط با مسائل هسته ای عده ای مقصر شناخته می شوند. جمعی دستگیر می شوند و شکنجه و بعد بالاخره معلوم نمی گردد که چه کسی زد و چه کسی کشت و چرا کشت. آن مرحوم هم تنها به نام شهید در جمهوری اسلامی شناخته می شود و بعد از آن خانواده اش به عنوان خانواده شهید و بعد دیگر هیچ. سئوال اینجاست: چه اتفاقی می افتد؟ چه کسی ایشان را می کشد؟ چرا؟
در روزهای اخیر قتل آقای احمدی روشن (یا احمد روشنی. هر دو اسم در خبرها دیده شده) مسئله ای سئوال برانگیز شده است. چه شد که ایشان به قتل رسید؟ در این مقال به دنبال پیدا کردن قطعی مقصر نیستم، اما با توجه به روایت رسمی جمهوری اسلامی که همواره اسرائیل و یا مجاهدین خلق را مقصرین حوادث می شناسد و با توجه به وضعیت انتخاباتی کشور نکاتی را متذکر می شوم. باشد که مفید افتد.
برای بررسی این قتل سه عامل باید تفکیک شود.
مقتول و مقتولین ـ– وضعیت قاتلینی که جمهوری اسلامی همیشه روی آنها مانور می دهد ـ– وضعیت قتل این یک نفر به شهادت تصاویر و خبرهای منتشره
مقتول کیست؟ بنا به اخبار منتشره مقتول آقای احمدی روشن معاون بازرگانی سایت هسته ای نطنز است. متولد 1358 و فارغ التحصیل 1381. با یک حساب سرانگشتی در بهترین حالت ایشان فوق دارای مدرک فوق لیسانس بودند. محل خدمت ایشان نه در یک پست علمی که در یک پست اقتصادی، بازرگانی بوده که در واقع از قراردادهای آن مرکز با خبر بوده اند. پس ایشان اصولا دانشمند هسته ای نبوده اند. در طی این چند روز پس از قتل ایشان رسان های رسمی با داد و قال فراوان از قتل یک دانشمند هسته ای گفتند. تا جایی که روزنامه سان مالزی در خبر مربوط به این ترور که در روز 12 ژانویه 2012 منتشر شد، اورا یک دانشمند هسته ای معرفی کرد. اما با توجه به پست سازمانی و سن ایشان مسئله قاعدتا منتفی است. ممکن است ایشان بر روی مسائل علمی این رشته کار کرده باشد. اما عنوان دانشمند هسته ای با ایشان فاصله ای نجومی دارد.
مابقی مقتولین چه کسانی بودند؟ دکتر علی محمدی که سبز بود و از اساتید سبز دانشگاه تهران و هوادار مهندس موسوی و ناسازگار شدید با حکومت که در سر کلاسهایش نیز بی پروا از نظریاتش صحبت می کرد. آن دو استاد دانشگاه نیز که بنا به اخبار منتشره در آن زمان در حال رفتن به دوبی برای یک اجلاس هسته ای بودند و ظاهرا قرار بوده از آنجا به جای دیگری بروند و در واقع بحث خروج دائمی شان مطرح بوده است. این اخبار در آن زمان البته تائید یا تکذیب نشد و در حد گمانه زنی باقی ماند. داریوش رضایی نژاد نیز دانشجوی کارشناسی ارشد برق دانشگاه خواجه نصیر بوده است که تابستان سال گذشته مقابل در منزلش کشته شد. در مورد این فرد باید گفت که با توجه به اینکه احمدی روشن معاونت بازرگانی را در محل پر اهمیتی مانند مرکز اتمی نطنز بر عهده داشته، با خبر از قراردادهای این مرکز نیز بوده است. این اطلاعات خود در جای خود برای پیگیری دلیل قتل او می تواند نقش موثری داشته باشد.
اما قاتلین کیانند؟ مجاهدین که از سال 2003 و حمله به عراق رسما هیچ عملیاتی نداشته اند و خودشان هم ادعای عملیات نظامی ندارند و اصولا توان عملیاتی در این سطح را با توجه به وضعیت شهر اشرف و حملاتی که به آن شده و جابجایی ای که باید انجام بشود و کلیت مسئله ندارند؛ البته این امری است که در ظاهرا امر مشخص است و با توجه به سابقه عملیاتی این سازمان شاید به طور قطع نتوان از چنین مسئله سخن گفت. گرچه با توجه به وضعیت گفته شده و زیر ضرب بودن نیروهای سازمان این مسئله بسیار بعید به نظر می رسد.اما اسرائیل. اسرائیل در طول این 4 یا 5 دهه اهداف بسیار مهمی را شکار کرده است. از ابو ایاد صلاح خلف رئیس سازمان اطلاعات و امنیت ساف بگیرید تا شیخ یاسین و رنتیسی و فرماندهان حزب الله و فرماندهان نظامی جنبش های الاقصی و حماس. در واقع کماندوهای اسرائیلی همیشه اهداف کلیدی را می زنند نه هر کسی در هر جایی را. در وضعیت فعلی اسرائیل با مشکلات زیادی همراه است. از پس از سال 2006 و خروج از نوار غزه در زمان شارون و پس از ان تشکیل حزب کادیما که در واقع سکولارهای اسرائیلی را نمایندگی می کند و درگیری آن با بنیادگراهایی ماند احزاب شاس و لیکود و حضور حزب کارگر، اینقدر درگیری در داخل اسرائیل زیاد است که توان سازمانهای امنیتی آن کشور را می گیرد. همین حالا اسرائیل بر سر شهرک سازی در داخل خود با شهروندانش دچار مشکلات اساسی است. همچنین با روحانیت صهیونیست داخل اسرائیل و امثال عوادیا یوسف هم همینطور. اسرائیل بعید است خود و اعتبار جهانی خود را صرف کشتن یک نیروی اقتصادی و نه فنی و علمی هسته ای بکند. البته رژیم اسرائیل از روشهای دیگری نیز در این سالها برای خرابکاری در ایران استفاده کرده که هم منطقی تر و هم کم دردسر تر است مانند خرابکاری در غنی کردن اورانیوم، حمله ویروسی به نیروگاه بوشهر و خرابکاری در سیستم موشکی. اطلاعات احمدی روشن بیشتر به درد دستگاههای امنیتی اسرائیلی می خورد تا قتل او. او نیروی علمی نبود که قتل او فقدان نیروی علمی محسوب شود. او نیرویی اجرایی و مدیریتی بود که اطلاعات او به درد آنها می خورد. او از قراردادهای پشت پرده مرکز نطنز قطع به یقین خبر داشته و چنین آدم مطلعی به صورت زنده بیشتر برای سرویس های اطلاعاتی ارزش دارد. قتل نیروی علمی به ضربه علمی می انجامد. اما قتل نیروی مدیریتی به معنای نابودی اطلاعات است و باید دید چه کس یا کسان یا مجموعه ای از نابودی اطلاعات او سود می برده است؛ اطلاعاتی که شاید افشا شدنش بسیاری و یا حکومتی را در دردسر می انداخت.
وضعیت قتل. به عکسهای سایت کلمه و متن خبر نگاه کنید. متن خبر می گوید که بمبی بر روی بدنه قرار داده و منفجر شده است. احمدی روشن کشته شده و راننده اش روانه بیمارستان می شود. عکسها اما ماشینی با بدنه نه چندان آسیب دیده را نشان می دهد که احمدی روشن با بدنی سالم در صندلی کنار راننده نشسته و تنها سرش با پارچه ای پوشانده شده است.
بمب منفجر می شود. بدنه ماشین نابود نمی شود. ترکش ها به هر سو نمی روند و تنها ترکش ها به سمت سر احمدی روشن می روند و بدن او سالم می ماند و راننده نیز زخمی می شود. این اتفاق با منطق و عقل سلیم جور در نمی آید. وقتی بمبی منفجر می شود هم باید بدنه ماشین اوراق شود، هم باید کل بدن او و راننده اش پر از ترکش شود. اگر احمدی روشن عقب نشسته بود شاید این نوع اتفاق را به صورتی توجیه کرد، اما محل او در کنار راننده مسئله را پیچیده تر می کند. بدن سالم او نیز نشان می دهد که تنها سر هدف بوده و نه بدن او و راننده نیز زنده است. در حالی که بمب راننده و سرنشین نمی شناسد و هر دو را می کشد. اسرائیلی ها در ترورهای خود به صورتی بمب را منفجر میکنند که هیچ چیز از هدف باقی نماند. در قتل های فجیع اسرائیلی ها و بخصوص قتل عماد مغنیه توسط نیروهای اسرائیلی این مسئله را عینه می توان مشاهده کرد. چنین قتلی شبیه به ترورهای اسرائیل که مشهور و معروف است نیست. همچنین این مسئله با داستان سایت های رسمی نمی خواند. همچنین در عکسهای منتشر شده در سایت جرس زیر ماشین سمت در راننده خونین است و خونی که شسته شده با این حساب متعلق به راننده است نه آقای احمدی روشن. این را عرض کردم که دوستانی که صحنه شسته شدن خون را در رسانه های رسمی می بینند بدانند که خون چه کسی است. البته باز هم تمامی اینها حدسیاتی است که البته مستند به تحلیل عقلانی و واقعیت های غیر قابل انکار است.
به هر حال ماجرا مشکوک است. اما اگر این قتل را کنار اتاق سرکوب تشکیل شده و اتفاقات اخیر قبل از انتخابات دو ماه آینده بگذارید بسیاری چیزها مشخص می شود. حدس اولیه می تواند قتل یک آگاه به قراردادها باشد که هم فرد کشته شود، هم اطلاعات با او نابود شود و هم از قتل او بتوان بهره برداری امنیتی کرد. در واقع با وقوع این قتل هم می توان فضا را امنیتی کرد، هم فردی مطلع از قراردادها که در واقع اسرار نظام است از بین رفته است و دیگر نمی تواند افشا گری بکند. همچنین به بهانه قتل او می توان موج امنیتی برخورد ها با تروریست ها را راه انداخت و در این دو ماه باقی مانده به انتخابات با سیاه بازی و کارهای همیشگی و همچنین برخورد تندی که توسط اتاق جنگ انتخابات حکومت سازماندهی شده ( و احکام اعدام و بازداشت ها و احضار ها را می توان ثمره آن دانست) بازی امنیتی شده انتخابات را بدون مشکل به پایان برد.
در زمان تنظیم این مطلب اما بیانیه توسط کمپین سفیران سبز منتشر شد که در آن ذکر شده بود : “گزارش و اطلاعات واصله به کمپین، مستند به اسناد مثبته از حادثه ترور معاون بازرگانی تاسیسات هسته ای نطنز، حاکی است که زنده یاد مصطفی احمدی روشن، منتقد ادامه برنامه هسته ای رژیم بشکل فعلی و به قیمت فقر عمومی، تورم و گرانی، تحریم و تحمیل جنگی دیگر به ملت ایران بود.” و در ان استدلالاتی مبنی بر بحث نوع مبادلات او با دول خارجی برای مباحث هسته ای ایران مطرح شده است. ثانیا این را بتوان شهادت کسانی دانست که زمانی نیروهای امنیتی برون مرزی جمهوری اسلامی بودند و امروز در کنار مردم اند و بر علیه نظام حاکم جبار مستقر در ایران. لینک خبر
اما ذکر نکته ای اینجا ضروری به نظر می رسد. ترور همیشه بد است و در شرع مقدس اسلام با عنوان فتک نهی شده و در از نظر حقوق بشری و اخلاقی نیز این کار جنایت است. اگر به بررسی این گونه قتلها پرداخته می شود و روایت رسمی حکومت اسلامی به نقد کشیده می شود به این دلیل است که حدسهایی زده می شود که شاید مسئله از داخل ایران هدایت شده باشد. امثال احمدی روشن ها قربانی اند. قتل او جنایت است و قاتل مستوجب عقوبت پس از محاکمه در دادگاه عادلانه و با حضور هیات منصفه و قاضی بی طرف و البته صدور حکم اعدام نیز خود جنایتی دیگر است. اما باید پرسید که چرا همیشه در زمانهایی که جمهوری اسلامی نیاز دارد ترور هایی اینچنین انجام می شود؟ شاید با گذشت زمان مسئله روشن تر شود.
امروز همه چیز فعلا حدس است. اما راستی چه کسی از قتل احمدی روشن و امثال او سود می برد؟ این سئوال می تواند مارا به سوی قاتل حقیقی رهنمون سازد.