بحرانهای جنبش زنان در ایران

پروین بختیارنژاد
پروین بختیارنژاد

واژه حقوق بشر از اواسط دهه ۷۰ آرام آرام وارد ادبیات سیاسی مردم ایران شد و توجه اقشار تحصیل کرده را جلب کرد و در پی آن حقوق زنان، حقوق کودکان، حقوق اقلیتهای دینی، تنوع و تکثر ایده های سیاسی و فرهنگی مورد توجه قرار گرفت. آنها به این نکته مهم دست یافته بودند که آزادی و دموکراسی دو آرمان بزرگ بشری است که باید همزمان در یک جامعه متولد شود و برای رسیدن به این اهداف مهم بهتر است به نقد جدی ایده های مطلق اندیشانه که در دهه ۶۰ جز جنگ و برادر کشی ره آورد دیگری در برنداشت، بپردازند ونیز با پشت کردن به هر روش انقلابی به اصلاح عرصه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با شیوه ای گام به گام به تعمیر و مرمت این حوزه ها روی آورند.

اما زنان؛ اتفاق دیگری که در دهه ی ۷۰ درایران رخ داد این بود که زنان نیز سازهای مستقل از مردان را کوک کردند. چهره های مختلف فعالین زن یکی پس از دیگری در جامعه ظاهر شدند و به طرح مطالبات خاص زنان پرداختند. این مطالبات، بر خلاف خواسته های انقلابی زنان در دو دهه ی ۵۰ و ۶۰ ایران که کلی و توسط مردان تدوین شده بود و زنان بیشتر نقش مبلغین آن ایده ها را داشتند، توسط زنان تدوین و از بحثهای کلی خارج شد و با خواستهای روزمره زنان سروکار پیدا کرد. آن خواستها آنقدر جزیی و قابل لمس بود که با طرح آن حتی زنان کم سواد و بی سواد نیز با آن همدلی داشتند.

 بسیاری از فعالین زن اقدام به تاسیس نهادهای غیر دولتی فرهنگی، زیست محیطی و اجتماعی کردند.آنها با شناختی که از جامعه ایران داشتند به این نکته مهم رسیده بودند که برای رسیدن به اهداف بزرگ باید آن را به هدفهای کوچکتر تقسیم کرد وبا دست یابی گام به گام به سمت هدف دیگر گام برداشت.

فعالین زن در دهه ۷۰ به دلیل آنکه زنان را تحت تبعیض، سلطه و خشونت، ( چه در جامعه و چه در خانواده ) می دیدند، به فعالیت برعلیه تبعیض، سلطه و خشونت پرداختند. آنان همچنین خواهان حقوق و شرایط برابر با مردان بودند و بدلیل داشتن دغدغه برابری جنسیتی و تجربه سالها دوری اقشار مختلف زنان، آمادگی بیشتری برای گفتگو،ائتلاف و همگرایی با گروه های مختلف زنان، بدون در نظر گرفتن ایدئولوژی و گذشته فکری هم داشتند؛ کاری که مردان با تاخیر بیش از دودهه، حاضر به انجام آن شدند.

 زنان در دهه ۷۰ و نیز ۸۰ با طرح گفتمان پرهیز از خشونت، همزیستی مسالمت آمیز زنان و مردان در خانواده و جامعه، شهروندان را به صلح در سایه برابری جایگاه زنان با مردان دعوت کردند و توانستند جامعه را از کلی گویی بطرف طرح ایده های مشخص برابری خواهانه خود بکشانند. زنان برای این رسیدن به این خواست بحرانهای متعددی را از سر گذرانده اند که در این نوشتار تلاش می شود به اجمال به آنها پرداخته شود؛بحرانهای دیروز و امروز جنبش زنان.

 

بحرانهای جنبش زنان از سال ۷۶ تا سال ۸۸

الف - از سالهای آغازین دهه ۷۰ اولین بحرانی که زنان آن را پشت سر گذاشتند، بحران مشروعیت مطالبات شان بود. این مشروعیت نه فقط از جانب مسئولین و صاحب منصبان دولتی، بلکه از سوی افراد روشنفکر، فعالین سیاسی و حتی اجتماعی نیز برسمیت شناخته نمی شد. آنها ایده های زنان را ایده هایی لوکس، غیر ضروری، افراطی و تحت تاثیر ایده های غربی می پنداشتند. در واقع دهه ۷۰ برای زنان، دهه خود بیداری و اثبات حقانیت خواسته ها و مطالبات بود.

در آن سالها فعالین زن تلاش کردند که واژه برابری جنسیتی و مهمتر از همه واژه فمینیسم را وارد گفتمان جامعه مرد سالارانه ایران کنند،به اقشار و گروههای مختلف مردم بشناسانند و به عموم مردم ثابت کنند که زنان، هم در خانواده و هم در جامعه، تحت تبعیض و انواع خشونت قرار دارند. نشستها، سمینارها و کارگاههای آموزشی بسیاری در این جهت برگزار شد و تلاش بر این بود که به عنوان مثال خشونت جنسی، خشونت اقتصادی و سایر ابعاد آشکار وپنهان خشونت را به جامعه بشناسانند،افکار عمومی را نسبت به شرایط خشونت بار و تبعیض آلود زنان حساس کنند وعدم برخورداری زنان از حقوق طبیعی را به یک مسئله جدی اجتماعی تبدیل کنند.

 ب ـ گروههای مختلف زنان که به دلایل متعدد و مختلف، سالها پراکندگی و دوری از یکدیگر را پشت سر گذاشته بودند و آن پراکندگی بدلایل ایدئولوژیک و اختلافات سیاسی، آنها را دچار دوری و ناهمزبانی از هم کرده بود، در دهه ۷۰ مجددا در کنار هم قرار گرفتند و بنای پروژه های مشترک، با اهداف خاص مربوط به زنان را پایه گذاری کردند.

ج ـ فعالین زن علیرغم اینکه از ایده های کلی، بزرگ و دست نیافتنی دور شده بودند و اهداف و خواسته هایشان زمینی و دست یافتنی و قابل لمس شده بود، اما همچنان به سمت پروژه های بزرگ حرکت می کردند. مطالعه سیر فعالیت زنان از سال ۷۶ تا سال ۸۸ ثابت می کند که در آن سالها تناقضی بین اهداف و راهبردهای فعالین زن وجود داشت. بیشتر فعالین زن در پی بر پایی کمپین های متعدد بودند و به سمت پروژه های کوچک کمتر تمایل داشتند و شاید پس از دو دهه مجددا به انجام پروژه های محدود و مشخص حرکت کردند.

بحرانهای امروز جنبش زنان

الف ـ پس از تشکیل کمپین یک میلیون امضا و بازداشت گسترده فعالین زن و سرکوب آنان به هربهانه ای، برخی از آنها به نوعی دچار سرخوردگی و یاس از هر تغییری شدند. تشکیل کمپین و آغاز فعالیتهای آن با نوعی امید به آینده و امید به تغییر شکل گرفته بود، اما سرکوب و بازداشتهای مکررومتعدد و بعضا طولانی امید تغییررا به ناامیدی و یاس تبدیل نمود.

ب –ـ فشارنیروهای امنیتی به عناوین مختلف و بسته شدن فضای سیاسی و اجتماعی ایران با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد و عدم امکان هر نوع فعالیتی برای زنان، برخی از آنان را به این نتیجه رساند که باید از ایران خارج شوند ودر خارج از ایران امکان فعالیت برای آنان مهیاتر است. در نتیجه تعدادی از نیروهای موثر و محوری از ایران خارج شدند.نا گفته نماند که گروههای اولیه فعالین زن که از ایران خارج شدند، کسانی بودند که ناامید از هر تغییری به نفع زنان بودند. در نتیجه در بدو ورود به کشورهای اروپایی و قرار گرفتن در فضای باز سیاسی به سمت نیروهای سیاسی رادیکال گرایش پیدا کردند.

ج ـ لازم به ذکر است که فعالین زنان با گرایش رادیکال را نیز به دو گروه میتوان تقسیم کرد. گروه اول کسانی هستند که دارای پیشینه ای مبنی بر گرایش به ایدئولوژی خاصی بودند که در دهه ۶۰ بابت آن سالها زندان را تحمل کرده و یا برخی از آنها حتی عزیزان خود را ازدست داده بودند و آنها پس از خروج از ایران و قرار گرفتن در فضای باز سیاسی خارج از کشور، به جایگاه ایدئولوژیک خود رجعت کردند.گروه دوم نیز کسانی هستند که بدون داشتن سابقه فعالیت با گروه خاص سیاسی یا گرایش به ایدئولوژی خاصی به گروههای سیاسی رادیکال گرایش پیدا کردند.

د ـ اما طیف میانه رو فعالین زن در داخل ایران همچنان بر همان راهبردهایی که طی دو دهه فعالیت توانستند مسائل و دغدغه های خودرا به افکار عمومی جامعه منتقل کنند و حق خود را در عرصه های مختلف ذره ذره از یک حکومت مذهبی و از یک فرهنگ مرد محور بگیرند، تاکید دارند.آنها بیشترین تلاش خود را صرف زیر و رو کردن بنیانهای فرهنگی کرده اند، چرا که به دفعات مختلف به آنها ثابت شده زمانی قوانین به نفع زنان تغییر می کند که فرهنگ جامعه نیز دچار تغییر و تحول شده باشد.

طیف میانه رو زنان، به تجربه دریافتند که یکی از راهبردهای موثر برای فراگیر شدن ایده برابری جنسیتی، جذب و در کنارهم قرار گرفتن طیفهای مختلف فکری و سیاسی زنان است و آنان بر همین محور نیز به فعالیت خود ادامه داده اند.

ر- مطالعه روند کلی جنبش زنان به ما نشان میدهد که با در نظر گرفتن فرازو فرودهای پیش آمده برای فعالین زن، چه در داخل و چه در خارج از ایران، بحران امروز جنبش زنان، بحران پروژه های متولد نشده است. بحران هدف های متعدد و گاه متضاد با هم است، بحران راهبردهای متفاوت بین نحله های متعدد زنان است که در نهایت این بحران های متعدد کار مشترک زنان را به حاشیه رانده و پروژه های جمعی آنان، خصوصا در خارج از کشور را به پروژه های فردی تبدیل کرده است.

بحران هدفهای متعدد را میتوان اینطور توضیح داد که نحله رادیکال جنبش زنان رسیدن به برابری جنسیتی و تغییر قوانین را جز در زیر و رو شدن نظام سیاسی ایران نمی داند و نکته ای که بسیاری از آنها بر آن تاکید دارند، شکستن تابوهای مختلف فرهنگی است.

 در حالی که گروههای میانه رو زنان همچنان بر رویه ی اصلاح فرهنگ و قوانین تاکید دارند. نحله رادیکال جز با افرادی که مانند آنها فکر میکنند حاضر به کار و فعالیت نیستند در حالی که نحله میانه رو زنان حاضر به همکاری با هر کسی که آماده باشد یک قدم بسوی برابری جنسیتی و تغییر قوانین قدم بردارد، هست.

بحران راهبرد، با این توضیح که بخشی از طیف رادیکال جنبش زنان به خط کشی های ایدئولوژیک دهه ۶۰ بازگشت کرده، در حالی که طیف میانه رو جنبش زنان بر همان ایده اشترکات حداقلی و خواستهای حداقلی زنان که در اولین نشستهای سالهای ۷۶ که در جلسات متعدد بر آن تاکید کردند، همچنان پایبند هستند.

 

کلام آخر

کلام آخر اینکه پس از گذشت دو دهه سخت بر فعالین جنبش زنان در ایران، این نکته مهم ثابت شده که پیشروی یا توقف فعالیت جنبش زنان مانند دیگر جنبشهای اجتماعی ایران همچون جنبش دانشجویی، جریانات سندیکایی، اقوام، اقلیتهای قومی و زبانی همه و همه با فضای سیاسی ایران ارتباط تنگاتنگی دارد. به همین دلیل است که فعالین جنبش زنان در داخل کشور با یک دست پرچم مطالبات زنان را در دست دارند و با دستی دیگر پرچم مطالبات عموم جامعه را.

 دیگر آنکه با مطالعه اجمالی تاریخچه جنبشهای فمینیستی در غرب، دو نحله رادیکال و میانه رو همواره در آن جوامع هم وجود داشته اند. در نتیجه نباید وجود این دو گرایش در جنبش زنان را بسان فاجعه ای تلقی کرد و برای آن به سوگواری نشست، که اتفاقا به نظرمن آنها نیز پس ازمدتی فعالیت می توانند تجارب ارزشمندی را به جنبش زنان ایران منتقل کنند.تجربه فعالیت این دو نحله از فعالین زنان، با توجه به شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران، برای نسل جوان زنان که خواهان جایگاه برابر با مردان هستند و تبعیض و خشونت را تاب نمی آورند، می تواند برای نسل جدید جنبش زنان بسیار راهگشا باشد، با این پیش شرط که دیالوگی جدی و دوستانه بین این دو نحله از جنبش زنان برقرار شود.