هفت سال پیش وقتی هنوز سید محمد خاتمی، دولت را به محمود احمدی نژاد نسپرده بود در کنار یکصد و دو تن دیگر از فعالان سیاسی و فرهنگی کشور این نامه را خطاب به رهبر جمهوری اسلامی نوشتیم و او نیز خواند و حسب اطلاع، بسیار غضبناک شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
حضور آیتالله خامنهای مقام محترم رهبری
با عرض سلام، همانطور که مستحضرید فضای رسانهای کشور از چند سال پیش تاکنون آماج افتراها، تهدیدها، تحدیدها و نهایتاً برخوردهای پیدا و پنهان گروههای رسمی و غیررسمی بوده است، به گونهای که عملاً امکان بهرهمندی اصلاحطلبان و بسیاری از شهروندان از حقوق قانونی خویش در این بخش به شدت محدود شده و نشریات آنان با استنادات غیرحقوقی، اگر چه در ظاهر موقتاً، ولی در عمل برای همیشه توقیف شده است. شتاب بخشهایی از قوهقضائیه در برچیدن بساط رکن چهارم دموکراسی و مظاهر آزادی و مردمسالاری، آن هم در حضور دولتی که دولت اصلاحات نام گرفته و با همین شعارها از مردم رأی گرفته است و بیپاسخ ماندن تظلمها و اعتراضات به این روند، از ارادهای سیاسی در ورای این برخوردها خبر میدهد.
ما به عنوان جمعی از فعالان سیاسی، اصحاب فکر و قلم، اهالی مطبوعات و رسانهها اگر چه با این شیوهها ناآشنا نیستیم و متأسفانه وضعیتی بدتر را هم بعید نمیدانیم، ولی با توجه به سنت الهی و تجربیات تاریخی اعتقاد داریم این روشها فرجامی جز شکست نخواهد یافت و طراحان و مجریان این برخوردها مثل همیشه ناکام خواهند ماند. ما دلسوزانه و موکداً اعلام میداریم که توسل به این راهکارها، که علاوه بر غیرقانونی بودن، غیراخلاقی نیز هست، مخالف منافع ملی بوده و عامل اصلی بیاعتباری نظام در سطح بینالمللی و بیاعتمادی مردم به حاکمیت در داخل کشور است. تمسک به قدیمیترین و بدویترین روشها برای حل مشکلات پیچیده دنیای معاصر، شایسته نظامی نیست که داعیهدار حکمرانی مبتنی بر عدالت، معنویت و آزادی است.
چگونه میتوان رایت عدالتورزی را در دست بگیریم، در حالی که پدر به جای پسر و به جرم گناه ناکرده به زندان میافتد؟ چگونه میتوان شعار عدالت علی (ع) سر دهیم، در حالی که در یک طرف یک جناح سیاسی از همه مواهب قانونی و فراقانونی بهرهمند است و حتی اگر لازم بداند نسبت به ابلاغیههای شورای عالی امنیت ملی بیاعتنایی نشان میدهد و از معاقبه مصون میماند، و در طرف دیگر یک جناح سیاسی دیگر، که حمایت اکثریت مردم را پشت سر دارد، از سادهترین حقوق قانونی خود که داشتن یک نشریه است محروم میشود و به بهانههای مختلف تحت شدیدترین فشارها قرار میگیرد.
جنابعالی به خوبی مستحضرید که متأسفانه در ماههای اخیر در کنار تضییقات گذشته، دامنه این محدودسازیها و تعرضات به رسانههای اینترنتی و جوانان همکار یا فعال در این زمینه نیز تعمیم یافته است. در بازداشتهای اخیر نحوه برخورد با جوانان مذکور چنان غیرمنطقی و نامناسب بوده است که کمتر کسی، حتی از میان مسئولان دستگاه قضایی، حاضر به دفاع از این اقدام است. با این همه در اعتراض به این برخوردها نه گوش شنوایی یافتهایم و نه کسی حاضر به پاسخگویی و توضیح منطقی است.
جالب آنکه نماینده حضرتعالی در روزنامهای که با بیتالمال اداره میشود و هیچ فرصتی را در ایراد اتهام و افترا و پروندهسازی علیه فرهیختگان و اندیشمندان و نویسندگان کشور فرو نمیگذارد، در جدیدترین اقدام خود، بعضی مسئولان، مراکز دولتی و نیز فعالان سیاسی و رسانهای کشور را به مفاسد اخلاقی، دائر کردن شبکههای فساد و ارتباط با محافل جاسوسی متهم کرده است. مطابق شیوه معهود باید انتظار داشت همین اتهامات موضوع پیگردهای قضایی یا دستمایه برنامههایی نظیر “هویت” شود. با کمال تأسف باید گفت از یک سو عدهای با آزادی و برخورداری از مصونیت کامل به هتاکی و پردهدری علیه شهروندان، البته به نام دفاع از حکومت که علیالقاعده باید در حفظ امنیت و آبروی اشخاص ملجاء و مأمن آنان باشد، میپردازند و از سوی دیگر حقوق و آزادی دلسوزان در اعتراض به نارواییها و تبعیضها و قانونشکنیها تا این حد بیارزش و بیاعتبار قلمداد میشود.
از آنجا که تاکنون اعتراضات به مدیریت قوه قضائیه کمترین اثری نداشته است، امضاکنندگان زیر، که جریان تهدید و تحدید رسانهها و فعالان آن را برخلاف اصول ناظر در پاسداشت حق آزادی بیان و نشر در قانون اساسی و قوانین موضوعه، که جزئیات آن بارها اعلام گردیده است، میدانند، بر آن شدند در نامهای موجز، توجه حضرتعالی را بار دیگر به رویههای ناصواب کنونی در قوهای که مستقیماً تحت نظر حضرتعالی است و به هیچ فرد یا مقام دیگری پاسخگو نیست، جلب کنند و با تاکید بر اینکه صلاح دین، مردم و کشور را تنها در حاکمیت قانون، احترام به حقوق و آزادیهای قانونی شهروندان و اصلاح روشهای ناصواب میدانند، انتظار دارند، آن مقام عالی از قانون شکنی مستمر در قوه قضائیه جلوگیری فرمایند».
از امضا کنندگان آن نامه برخی دیگر در دنیا نیستند، بسیاری از آنها در زندانند، برخی افسرده و منزوی شده اند و سعید بر ویلچر روزگار می گذراند؛ همو که آن روزها می گفت شاید آخرین روزهای پیش از میلیتاریزم را می گذرانیم و راست می گفت.
اما مخاطب آن نامه این روزها کجاست؟ از آن ساعتی که جلو دوربین می گفت: “هیچکس برای من آقای هاشمی رفسنجانی نمی شود” (۲خرداد۷۶) تا روزی که پس از حکم تیراندازی به سوی معترضان در نمازجمعه ۲۹ خرداد۸۸ گفت که “احمدی نژاد از هاشمی به او نزدیکتر است” ۱۴ سال گذشت و حالا هیچکدام کنارش نیستند؛ یکی “بی بصیرت” شد و دیگری “منحرف” و بقیه “فتنه گر”؛ راستی از یاران نظامی او که بگذریم چند نفر از حلقه ی “السّابقون” انقلاب در کنار او مانده اند؟
هنگام مرور “مجموعه ی تصاویر ماندنی از یکصد و پنجاه سال تاریخ عکاسی در جهان” عکسی دیدم از لنین در میان رهبران حزب بلشویک روسیه که در حاشیه ی تصویر، این توضیح آمده بود :
“استالین که در این عکس در کنار لنین نشسته است پس از مرگ لنین تمام کسانی راکه در این عکس دیده می شوند اعدام یا تبعید کرد و تروتسکی رهبر تبعیدی حزب بلشویک نیز در روزگار تبعید به قتل رسید”.
نه بازگشت روزگار “حزب بلشویک روسیه” امکان پذیر است و نه آنها که به اوین و عزلت و مرگ فرستاد تا هر روز عذاب و اسباب غضب اش نباشند تمام شده اند. آخر قصه تنهایی او، اول قصه جمع ماست که اگر چنین نیست پس چرا این نامه پس از سالها با همه ی آنچه بر امضا کنندگانش رفته، هنوز تازه است اما مخاطبش انگار سالهاست که راه نیستی می پیماید و جز خود و تفنگ چی هایش صدایی برای شنیدن ندارد و همه از بودن او ناامید و به فردای پس از نابودن اش فکر می کنند.