سوپاپ سازی، سوپاپ سوزی

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

در جوامعی که بین حاکمیت و ملت فاصله بیفتد و “اطمینان طرفین” مخدوش شود، هر اقدام مثبت برنامه ریزی شده یا اتفاقی نیز رنگ و بوی “توطئه” و “بازی” می گیرد و نشانه و قرینه ای می شود برای جمع و گروهی دائر بر وجود “نیم کاسه ای زیر کاسه”.

نمونه ی ملموس آن در دوران اخیر واکنش گروهی بود در برابر جنبش “اصلاح طلبی ایران” و به قدرت رسیدن نماینده اصلاح طلبان؛ سید محمد خاتمی در قامت رئیس جمهور. این نگاه منفی و غیرواقعی که مبتنی بود بر وجود قرائنی حاکی از وجود توطئه ی حفظ نظام، بازی های پشت پرده حکومت، برنامه ی سوپاپ اطمینان سازی، و گاه دیدن دست خارجی ها درتحولات داخلی ایران، فضا را چنان در جامعه مه آلود و غیرشفاف کرد که هر کار و اقدام مثبتی هم که توسط اصلاح طلبان انجام می شد، هم زمان جای این شابعه را باز می کرد که “هدف و نیت این نیست که می گویند”، بلکه “آنست که خواهد شد و پشت پرده تصمیم گرفته اند”.

بحث من در این زمان، باز کردن ابعاد آن موضوع و پیامدهای ناگوارش، از جمله به قدرت رسیدن باند نظامی- امنیتی و اقتدارگرایان نیست، که پرداختن به آن در جایگاه خودش حائز اهمیت فراوان است. بحث اصلی و محوری من آن چیزی است که در فضای رسانه ای کشور مطرح شده و می شود. آخرین نمونه آن، برنامه کوله پشتی است و مجری احتمالا بخت برگشته ای به نام فرزاد حسینی.

روزنامه های اصلاح طلب و مستقل دوران اصلاحات، معروف به دوم خردادی که طرف مقابل هم به فوریت برچسب خود را به آنان زد، روزنامه های زنجیره ای، از اولین و ملموس ترین دستاوردهای دولت خاتمی بوده و هستند. با وجود اقبال عمومی به این گروه از نشریات، به گونه ای که شمارگان نشریات کشور را طی دو سال حدود سه برابر کرده و از روزانه 21 میلیون نسخه به 43 میلیون نسخه در روز رساند، این روزنامه ها و مجلات از جانب جمعی “سوپاپ اطمینان” نامیده شدند، و فراورده ای از مجموعه برنامه های “سوپاپ سازی” اصلاح طلبان. از نگاه این جریان، هر اقدام مثبتی که موضوع “سرنگونی رژیم” و “اقدام های خشونت آمیز انقلابی” را منتفی می کرد و رنگ و بوئی “مسالمت جویانه” داشت و توام با “تغییر بنیانی تدریجی” و حرکتی “آرام، آرام و گام به گام” در راستای این “خیانت بزرگ” ارزیابی می گردید و در نهایت “حفظ نظام”.

در مقابل این گروه، جریان دیگری هم در درون حاکمیت بود که از آن سوی بام می افتاد و می افتد. از نگاه آنان مطبوعات منتقد و روزنامه های مستقل نقاد، “پایگاه دشمن” بودند و روزنامه نگارانشان “مزدور بیگانه” و محصول کارشان “در خدمت اجانب”. آن گاه که استدلال می شد که انتشار این روزنامه ها و مجلات- حتی با آمار و ارقام نهادهای در اختیار خودتان- امنیت سیاسی- اجتماعی را بالا برده، فعالیت های اقتصادی و سرمایه گذاری داخلی و خارجی را افزایش داده، از فساد اداری کاسته و از همه مهمتر نگاه مردم را به درون و رسانه های داخلی معطوف کرده است، تا کمتر گوش سپارند به شایعات و رادیو و تلویزیون های تحت مدیریت بیگانه، به طعنه می گفتند که “خوب دلیلش این است که در خدمت بیگانگان هستید و منبع تغذیه خبری اجانب”. پیامد این نگاه - فارغ از ترسی که از اثرگذاری روزنامه های کثیرالانتشار بر روی افکار عمومی وجود داشت و برآرای ملت در برهه های سرنوشت ساز- چیزی نبود، جز به دادگاه کشیدن مدیران مطبوعات، بازداشت روزنامه نگاران و در نهایت توقیف فله ای مطبوعات که طی دو سه سال رقمش از یکصد روزنامه و مجله فراتر رفت.

گروه صاحب خرد درون جریان محافظه کار، در فضای غیبت روزنامه های اصلاح طلب و تارومار شدن روزنامه نگاران نقاد، در روشی عاقلانه و مبارزه ای دمکراتیک به فکر مشابه سازی افتاد و حتی در اختیار گرفتن این گروه از روزنامه نگاران، نویسندگان و عوامل تولید از نگاه خود کمتر مسئله دار. این رویکرد، در کنار توجه واقع گرایانه به اهمیت شکل و فرم، قطع و رنگ و حتی تغییر زمان توزیع از عصر به صبح، تا حدودی نیز در کار خود موفقیت کسب کرد و توانست بخشی از افکار عمومی را نیز به خود جلب کند.

پیامد این موفقیت نسبی، توجه هرچه بیشتر دست اندرکاران رسانه ملی به این نوع جریان سازی بود و رسانه داری که حتی دامنه اش به سینما -هنرپیشگان، کارگردانان و تهیه کنندگان فیلم های داستانی و مستند- نیز کشیده شد، که خود به نوبه خویش عاملی بود و هست برای نابودی صنعت سینما، به دست عوامل محتاج، شهرت طلب یا مال دوست آن که اکنون محور بحث من نیست.

مدیریت رسانه ملی و مدیران شبکه ها و گروه ها در رقابت با رسانه های چاپی و مجازی و از میدان کردن شبکه های خارجی، که هر روز از نظر کمی و کیفی گسترش می یافتند و فضای کشور را مسخیر می ساختند و حتی به درون منزل آنان نیز رخنه بیشتری می کردند، دست به برنامه سازی های رادیو و تلویزیونی متعددی زدند که پرمخاطب ترین و بحث برانگیزترین آنها معمولا در قالب گفت و گوهای رودررو، مصاحبه ها و میزگردهای زنده شکل می گرفت و می گیرد. این نگاه گاه در شبکه ی رایویی جوان جلوه گر می شود و گاه در برنامه ی شبکه دو خبر تلویزیون، یا صندلی داغ، کوله پشتی.

تهیه و پخش این نوع برنامه ها- با هر هدف و رویکرد فردی یا گروهی- برخورد خردمندانه ای است درجهت استفاده ی مثبت و به هنگام از ابزار رسانه ی دیداری و شنیداری و بکارگیری نیروهای متخصص و کاردان پشت پرده و روی صحنه با اهدافی متنوع چون اطلاع رسانی مناسب، پرکردن اوقات فراغت، سرگرم کردن مردم و نقش دادن افکار عمومی. در مجموع، هر کدام از این برنامه ها فی نفسه مفیدند و دربردارنده ی آثار مثبت گوناگون؛ گیریم که بخوانندش “سوپاپ اطمینان”.

جای تاسف این است که جریان خردگریزی که منافع لحظه ای و شخصی را بر منافع بلندمدت و ملی مرجح نمی دارد و حتی حاضر نیست که “برنامه های منتقدانه هدایت شده” را برتابد، تا مسئولی در برنامه ای کم می آورد و به نگاه آنان خرابکاری می کند، یا نتواند پاسخگوی نقدها باشد و عملکرد اجرایی نامناسب دولت یا حاکمیت، خیلی زود و ناشیانه واکنش منفی نشان می دهد و ندای “وااسلاما” و “وا نظامآ” سر می دهد و به دست اندرکاران رسانه ملی فشار وارد می کند تا آن برنامه تعطیل شود، یا تیغ تیزبر مجری برنامه کشیده شود یا دست اندرکاران و عوامل تولید و پخش.

آنچه که این روزها باز به سردمداری برخی سایت های معلوم الحال، کیهان نشینان و پرونده سازان، بر فرزاد حسینی مجری برنامه کوله پشتی می رود، می تواند سرانجام کوتاه مدتش چون حاشیه نشینی محمد حیدری باشد یا تصفیه در رادیو جوان، با پبامد بلند مدتش آنچه که ابتدا بر روزنامه ها رفت و بعد بر خبرگزاری های مستقل، و اکنون کم کم دارد دامنه اش به مدیران شبکه های رادیو و تلویزیون کشیده می شود.

این فضاسازی های و پرونده سازی ها چیزی نیست جز چشم بستن به آثار مثبت “سوپاپ سازی” و پیامدهای منفی “سوپاپ سوزی”. رمز بقای کشورهای دموکراتیک و نیمه دمکراتیک چیزی نبوده و نیست جز ارزش دادن به افکار عمومی، اهمیت دادن به رسانه ها به ویژه روزنامه های مستقل و منقد، شناخت مقتضیات زمانه، آگاهی از بکارگیری فناوری و سخت افزارها و نرم افزارهای رسانه ای و توجه کردن به ضرورت همین نوع “سوپاپ سازی” ها، در راستای خالی کردن انرژی در حال انباشت در سطوح زیرین جامعه با هدف تخلیه نارضایتی ملت و جلوگیری از انفجارهای غیرقابل پیش بینی، و در حقیقت فراهم آوردن زمینه های لازم برای “رفع نارسائی ها و مشکلات” از طریق “انجام اصلاحات”، “تغییرات مسالمت آمیز تدریجی” و…

آنان که آستانه ی تحملشان تا این حد پائین آمده است که تاب دیدن برنامه هایی چون “مناظره اقتصادی ستاری فر و رهبر”، “نقادی طرح موسوم به امنیت اجتماعی، یا بی قانونی های سردار رادان و نیروهای تحت امرش” و… را ندارند، و در مقابل، الگوی برنامه هایی چون “عصر عاشورا”، “چراغ” و “… به سوی دموکراسی” را دنبال می کنند، در واقع حسابی برای فهم و شعورملت و آگاهی های آنان باز نکرده اند. آن ها نمی توانند درک کنند که ملت ایران قضاوتی مستقل نسبت به این نوع “اعتراف گیری ها” دارند و برعکس هدف تهیه کنندگان چنین برنامه هایی، با دیدن آنها آموزش های خاص خود را نیز می گیرند، و روش خاص خویش را می جویند برای چگونگی رسیدن به حکومت قانون و آزادی های اساسی، و راه ویژه خویش را می پویند برای رفتن به سوی دموکراسی و حقوق بشر. آنان غافلند که در جامعه ای که فاصله ی بین حاکمیت و ملت روز به روز عمیقتر می شود و استبداد نهادینه تر، این نوع نگاه و رویکرد به رسانه ملی محکوم به شکست است و حتی نتیجه ای عکس دربرخواهد داشت.

عبرت آموزی از گذشته و تدبر در عاقبت پیشینیان شرط عقل است. مگر نه آنکه رژیم شاه هم دل خوش کرده بود به پخش برنامه هایی چون”مقام امنیتی”، “دادگاه های نظامی فرمایشی”، “اعتراف های افراد سیاسی بریده یا تحت شکنجه کم آورده”. عاقبت شاه، درباریان و نظامیان سلطنت طلب به کجا انجامید؟ حرف و منطق ما و دیگران را قبول ندارید پیشکشتان، دست کم از آنانی که روزی در تلویزیون رژیم پهلوی مجبور به شرکت در چنین نمایش های مسخره ای بودند و اکنون در حاکمیت شما پست و مقام دارند یا طرف گفت و گوی شما هستند، نظر و مشورت بگیرید. مطمئن باشید، زیان نخواهید دید.