در ماههای گذشته مقالاتی بقلم برخی تحلیلگران اصلاحطلب و اعتدالگرا با عنوان راهکار تبدیل انتخابات مجلس نهم به بازی برد ـ برد در نشریات داخل کشور انتشار یافت. در این نوشتهها گفته میشود درست آنست که اصلاح طلبان با سیاست تعامل با رهبری، شورای نگهبان و اصولگرایان (محافظه کاران) پا بعرصه انتخابات گذاشته و بکوشند به یک لیست مشترک با محافظه کاران، بزعامت چهره های معتدل محافظه کار مثلا آقای ناطق نوری دست یابند و با کاندیدا نشدن چهره های رادیکال اصلاح طلب (چهرههای شناخته شده حزب مشارکت، مجاهدین انقلاب، ادوار تحکیم وحدت و جنبش سبز) و همراهی با شورای نگهبان نقش افراطیون را در مجلس آینده تضعیف کنند و در صدی از کرسیهای مجلس در اختیار نیروهای اعتدالگرا و اصلاح طلبان معتدل قرار گیرد. در این راهکار هم شورای نگهبان برنده خواهد بود که بدون تنش و درگیری و حذف گسترده، خواستههایش اجرا خواهد شد، هم محافظه کاران که اکثریت را در مجلس حفظ خواهند کرد و هم اصلاح طلبان که تعداد نمایندگانشان در مجلس افزایش خواهند یافت و تنها بازنده این راهکار افراطیونی خواهند بود که نفود اندکی در جامعه دارند. هدف این نوشتهها متقاعد کردن شوای نگهبان به عدم حذف اصلاح طلبان معتدل و روحیه دادن به مردم برای شرکت در انتخابات است . صرف نظر از امکان عملی بودن پیشبرد این راهکار، تلاش چهرههای اصلاح طلب و اعتدال گرا برای حفظ و یا گسترش موقعیت خود در حکومت و بطور مشخص مجلس قابل درک است ولی از آنجا که راهکار برد ـ برد در انتخابات توسط برخی از جمهوریخواهان نیز بعنوان راهکاری که درست است که همه نیروها بکار گرفته و تقویت شوند مطرح می شود، پرداختن به آن اهمیت مییابد.
هدف این نوشته بررسی مفهوم بازی برد برد و راهکار ناشی از آن در انتخابات توسط جمهوریخواهان و نیروهای اپوزیسیون است.
مفهوم بازی برد برد
بازی برد برد یکی از اصطلاحاتی است که در تئوری بازی بکار برده می شود. بکار گرفتن اصطلاحات شناخته شده با مفهمومی متفاوت با آنچه در اساس روی آن توافق وجود دارد حتی با انگیزه مثبت به نتایج مثبت منجر نشده و خطاست. بهره گیری از این تئوری در تبیین این راهکار نگاهی کلی به تئوری بازی را ضرور میسازد.
در تئوری بازی، بازیها به دو نوع کلی تقسیم میگردد بازی با مجموع صفر و بازی با مجموع مثبت یا منفی. در حالت اول هر امتیاز مثبت برای یک طرف امیتاز منفی برای طرف دیگر است بصورتیکه مجموع امتیازات همواره صفر است. بازی فوتبال و بسکتبال از نوع این بازی ها هستند. هر گل زده معنایش گل خورده برای تیم دیگر است. در اینجا برد ـ برد وجود ندارد. منطق بازی برد و باخت (و در مورد فوتبال در بازیهای غیر حذفی مساوی) است.
برخی بازیها بازیهای با مجموع غیر صفر است. مثلا خرید «لوتو» بازی با مجموع منفی است. بعبارت دیگر هر چند تعدادی افراد هر هفته ثروت کلانی بدست میآورند ولی مجموع امتیازات وبردهای این بخش همواره کمتر از باخت مجموعه است. بازیهای با مجموع مثبت مثلا در اقتصاد فراوان است. در اینجا چون مجموع ارزش در زمان مورد بررسی میتواند افزایش یابد امکان دارد که مجموع بردهای شرکت کنندگان بیش از باخت مجموعه باشد. در این حالت اگر بازی را ساده کنیم و به دو بازیگر تقلیل دهیم، مثلا یک حرکت میتواند 5 امتیاز برای اولی و سه امتیاز منفی برای دومی داشته باشد ولی حرکت دیگری میتواند یک امتیاز مثبت برای هر دو داشته باشد. در این نوع بازی، ممکن است بازیگر حرکتی کند که 5 امتیاز مثبت برای او داشته باشد ولی این حرکت این خطر را دارد که با واکنش بازیگر دوم او سه امتیاز منفی بگیرد ولی یک امکان وجود دارد که اگر هر دو بازیگر از برد حداکثری 5 امیتازی و ریسک باخت صرف نظر کنند امکان گرفتن یک امتیاز دارند. در این نوع بازیها امکان بازی برد برد وجود دارد.
استفاده از قوانین تئوری بازی یک اصل دارد و آنهم خرد (یا منطق) واحد در نزد همه بازیگران است. نمیتوان فوتبال بازی کرد و یک طرف، بازی با دست را مجاز بداند؛ به همین دلیل بکارگیری این تئوری در عرصههای سیاسی و اجتماعی آنجا که منطق شرکت کنندگان متفاوت است یا بعبارت دیگر برخی بازیگران بزعم بقیه خردمندانه بازی نمیکنند باید با احتیاط صورت گیرد. مثلا بحران هستهای در ده سال اخیر یک بازی باخت ـ باخت با زیان سنگین برای ایران بود که میتوانست در صورت بازی خردمندانه این چنین نباشد و اگر فقط در محدوده مذاکرات و نه روند ده ساله باقی بمانیم امروزامکان بازی برد ـ برد در این مذاکرات وجود دارد. عرصه انتخابات از آنجا که منطق همه شرکت کنندگان پیروزی و افزایش آرا خود است از موضوعاتی است که بکارگیری این تئوری تا حدی مورد توجه قرار گرفته.
انتخابات یکی از انواع بازی با مجموع صفر است که چرا هر رای اضافه به یک کاندیدا معنایش کم شدن رای کاندیدای دیگر است. در چنین نوع بازی، شق برد ـ برد وجود ندارد.
در بازی با مجموع صفر گاهی دو طرف خود را برنده اعلام می کنند. مثلا ایران به آرژانتین میبازد ولی بدلیل آنکه گل کم خورده، احساس پیروزی دارد. در تئوری بازی این نحوه تلقی ایرانیان غیر قابل قبول است. برای ارزیابی از یک بازی باید منطق مورد بررسی برای همه طرفها واحد باشد. اگر منطق قوانین فوتبال است در این بازی آرژانتین برده وایران بازنده شده ولی اگر معیار نه گل های زده بلکه رضایت تیم ها از نتیجه باشد ایرانیها راضی و آرژانتینی ها از بازی تیمشان ناراضی بودند. در این حالت بازهم بازی برد ـ باخت است و آرژانتینی ها با این منطق بازنده بودهاند. میتوان گفت که مثلا بکارگیری روش دفاعی و یارگیری فرد فردی ایرانیان مانع از آن شد که ایرانیان گلهای بیشتری بخورند و تصمیمی خردمندانه بود ولی این به آن معناست که ایران با خردمندی باخت سنگین را به باخت سبک تبدیل کرد و نه آنکه برنده شد. بکار گیری معیار دو گانه و اعلام بازی برد برد برای فوتبال یک تقلب در تئوری است. مواردی هم پیش میاید که مثلا اگر نتیجه یک بر صفر بشود در یک تورنمنت هر دو تیم صعود می کنند و با هر نتیجه دیگری، یکی از آن دو حذف شده و تیم دیگری صعود می کند. در اینجا هم بازیگران سه تیم اند و نه دو تیم و تیم سوم از این نتیجه زیان دیده و حذف شده وبازی باز هم برد و باخت بوده و نه برد ـ برد. در انتخابات هم هر ائتلاف و قراردادی می تواند برای دو طرف برد داشته باشد و دو طرف با صرف نظر کردن از برد حداکثری امکان باخت خود را کاهش می دهند ولی اگر این ائتلاف علیه حزبی دیگر باشد، بازی در مجموع خود برد ـ برد نیست
برد ـ برد در انتخابات ایران
گفته میشود که انتخابات ریاست جمهوری در سال 92 بازی برد ـ برد بود و باید این سناریو را از طریق بکارگیری راهکار ذکر شده تکرار کرد. برای بررسی انتخابات سال 92 ابتدا باید منطق یا معیار بررسی را مشخص کنیم. اگر منطق نتیجه رای گیری روز بیست و دوم خرداد باشد، در این رای گیری افراطیون و محافظه کاران بازنده شدند چون کاندیداهای آنان رای نیاوردند. اعتدال گرایان و اصلاح طلبان و نیروهای معتدل بیرون حکومتی (ملی مذهبی ها و جمهوریخواهان) که انتخاب روحانی را در مقایسه با دیگران مثبت میدانستند برنده شدند. حذف آقای رفسنجانی نشان داد که گزینه دلخواه شورای نگهبان و رهبری، آقای روحانی نبود و اگر این فرض را بپذیریم آنها هم در رده بازندگان روز رای گیری بودند و اگر فرض کنیم که آنان واقعا بیطرف بودند در آن صورت در نتیجه بازی محسوب نمیشوند.
ولی اگر منطق، نه نتیجه رایگیری روز بیست ودوم خرداد بلکه فضای حاکم بر انتخابات باشد، این انتخابات بسته ترین انتخاباتی بود که پس از انقلاب برگزار شد. آقایان موسوی و کروبی در حبس بودند، از کاندیدا شدن آقای خاتمی جلوگیری بعمل آمد، رفسنجانی و نماینده آقای احمدی نژاد، یعنی مشائی حذف شدند. بعبارت دیگر صلاحیت همه مسئولین اجرایی اصلی کشور در سالهای گذشته رد شد. از این زاویه بررسی، شورای نگهبان برنده این انتخابات بود چون اراده خود را با کمترین تنش اعمال کرد و پیروزی آقای روحانی تمامی اعتراضات به عملکرد شورای نگهبان در حذف آقای رفسنجانی را به سایه برد. محافظه کاران بازنده نبودند چون کاندیداهای آنان حذف نشدند و نسبت به حذف دیگران هم آنها تا بحال در بهترین حالت بی تفاوت بودهاند. اعتدالگرایان هر چند حذف رفسنجانی و مشایی ضربه به آنان بود ولی به هرحال کاندیدایی از آنان باقی ماند و بازنده مطلق نبودند و سبزها و ملی مذهبی ها و جمهوریخواهان بازنده؛ چرا که انتخابات از همیشه بسته تر بود.
نمی توان در بررسی دو منطق بکار برد. اعتدال گرایان و اصلاح طلبان را برنده اعلام کرد چرا که آقای روحانی برنده شد و شورای نگهبان را برنده، چون خواستهاش را اعمال کرد. محافظه کاران را نیز معلوم نیست با چه معیاری میتوان برنده دانست. اعتدال گرایان و برخی اصلاح طلبان تا بحال نه به نظارت استصوابی شورای نگهبان، بلکه به نحوه پیشبرد آن توسط شورای نگهبان انتقاد کردهاند و در نتیجه فضای حاکم بر انتخابات برای آنان، تا آنجا که به حذف خود آنان منجر نشود فرعی است. اگر موضع ذکر شده از طرف آنان، موضعی است قابل انتقاد ولی قابل فهم ولی بکار گرفتن همین منطق توسط برخی جمهوریخواهان موضعی است غیر قابل درک.
تقویت جمهوری نمیتواند خواست جمهوریخواهانی که در مبارزه برای اصلاحات مشارکت دارند، نباشد. بیست سال است که برای پیش برد اصلاحات در کشور کوشش بعمل میآید. اگر در خیلی از عرصهها مبارزات بیست ساله اخیر کشور دستاورد داشته، نگاهی به تحولات کشور در زمینه قوانین انتخابات و فضای حاکم بر آن به چنین نتیجه ای منتهی نمیشود. بیست سال پیش در انتخابات مجلس پنجم آقای سحابی از سد شورای نگهبان گذشت و صلاحیت ایشان تصویب شد. شانزده سال پیش در انتخابات مجلس ششم صلاحیت آقای محمد علی رجایی تایید شد و ایشان رای هم آورد و شورای نگهبان با دشواری زیاد و با حذف صندوق هایی در تهران که رای نیروهای اصلاح طلب در آنها زیاد بود موفق شد ایشان را حذف کند. آقای سحابی بعدها به زندان افتاد و فشارهای سنگینی را تحمل کرد و امروز درگذشته و آقای رجایی بی هیچ دلیلی زندانی است. امروز نه تنها حذف ملی مذهبی ها و نهضت آزادیها یک امر طبیعی جلوه داده می شود بلکه کوشیده می شود که حذف چهرههای شناخته شده مشارکتی و مجاهدین انقلاب و ادوار تحکیم وحدت نیز طبیعی تلقی شود و دامنه حذف تا رفسنجانی و مشایی هم گسترش مییابد. در عرصه فضای حاکم بر انتخابات، بطور مداوم جمهوریت تضعیف شده. آنگاه چگونه میتوان این عرصه را بعنوان یک معیار در نظر گرفت و از پیروزی جمهوریخواهان در بسته ترین انتخابات ها سخن گفت؟
نتیجه راهکار برد ـ برد در انتخابات
اتخاذ تاکتیک در امر انتخابات مساله ایست مشخص. طبیعی است که اصلاح طلبان در کشور بکوشند تا بر نقش خود در اداره کشور بیفزایند یا حداقل از حاکمیت بطور کامل طرد نشوند. ولی برد ـ برد نامیدن انتخابات و راهکاری که هم شورای نگهبان و نهادهای وابسته به ولایت فقیه در آن برنده باشند، هم محافظه کاران و هم اصلاح طلبان و هم نیروهای اپوزیسیون، با هر انگیزه ای که صورت گیرد همانگونه که توضیح داده شد ناممکن و خطاست. برد شورای نگهبان یا بطور مشخص نظارت استصوابی معنایش تثبیت اعمال این نظارت و توان بیشتر در محدود کردن دامنه نیروهای شرکت کننده در انتخابات است و این به معنی تضعیف اصلاحات در این عرصه و جمهوریخواهی است. این خطا زمانی که توسط برخی نیروهای جمهوریخواه بکار گرفته می شود ابعادی دیگر مییابد. سناریویی که در آن شورای نگهبان پیروز باشد و این با کناره گیری داوطلبانه نیروهای بزعم شورای نگهبان رادیکال تامین شود ضربه ایست سنگین بر پیکر جمهوریخواهی. پیروزی نامیدن چنین انتخاباتی، در عمل در بهترین حالت در خدمت کم اهمیت دانستن و در بدترین حالت توجیه این شرایط قرار میگیرد. انتقاد از نظارت استصوابی تبدیل میشود به انتقاد از عملکرد شورای نگهبان در اجرای این قانون، انتقاد از حذف کاندیداها تبدیل می شود به چپ روی نکردن و کاندیدا نشدن رادیکال هایی مثل رهبران مشارکت و چهره های جنبش سبز (ملی مذهبیها و جمهوریخواهان و چپ ها که در این رویکرد اساسا موضوع بحث نیستند) و حرکت بکونه ای که با شورای نگهبان مشکلی پیش نیاید و یا بعبارت دیگر اجرای داوطلبانه خواست شورای نگهبان .. این راهکار یک قدم فرارفتن از حرکت زیر خط قرمزهاست.
اگر تلاش نیروهای اصلاح طلب درون حکومت برای گسترش نقش خود با محدودیتهای مشخصی که همین نقش به آنان تحمیل میکند قابل ارزیابی و بررسی است. اگر راهکارهایی که بتواند نقش آنان را در قدرت افزایش دهد به سود کشور است، برای جمهوریخواهان نمی تواند فضای حاکم بر انتخابات امری فرعی تلقی شده و محدود شدن دامنه حضور گرایشهای مختلف سیاسی اجتماعی در انتخابات با هر انگیزهای به حاشیه رانده شود.