کاغذ پاره های آنها و مچاله گی ما

فرهمند علیپور
فرهمند علیپور

چند روز پیش با یکی از دوستان درباره روزهای شرایط سخت اقتصادی و تاثیرات آن بر زندگی روزمره مردم حرف میزدیم. او سالهاست که در یکی از شرکتهای بزرگ ایرانی در جنوب کشور کار می کند. در میان صحبت هایش به نکته ای قابل تامل اشاره کرد. او گفت که تا چند هفته پیش در شرکت آنها روزانه بیش از ۷۰ روزنامه خریداری و میان کارمندان توزیع می شد. روزنامه ها متنوع بودند، اقتصادی، ورزشی، کیهان، جام جم، اعتماد و غیره که معمولا دست به دست بین کارمندان می چرخیدند.

 شدت گرفتن تحریم ها و مشکلات اقتصادی اما موجب شد تا این شرکت هزینه های مربوط به خرید نشریات را متوقف کند. او گفت: “در واقع به دو دلیل عمده خرید نشریات متوقف شد، یکی به دلیل مشکلات اقتصادی که شرکت با آن مواجه شد و نیاز بود تا هزینه های شرکت کمتر و بخصوص هزینه های غیر ضروری  – به تشخیص مدیران شرکت- مثل خرید نشریات حذف بشوند و دومین دلیل هم افزایش نرخ نشریات در طی ماههای اخیر بوده است.”

کاهش و حذف خرید نشریات به خاطر شرایط اقتصادی متاثر از تحریم ها و فشارهای اقتصادی، یک روی این داستان است، اما این داستان، حلقه ها و روی دیگری هم دارد. چندی پیش مدیر “مرکز نشر دانشگاهی” که بیشترین تولیدات را در زمینه چاپ کتابهای دانشگاهی بر عهده دارد گفته بود که کمبود کاغذ  این موسسه را بر آن داشته تا قیمت کتابهای خود را ۲۵ درصد افزایش دهد. از این بدتر هم اما هست. اینکه مدیر نشر مروارید از تعلیق فرآیند چاپ کتاب در انتشاراتی خود خبر داد؛ انتشاراتی که نیم قرن کتاب چاپ و عرضه می کرد.

روزنامه های بسیاری ناچار شده اند تا در تکاپوی یافتن راه حلی برای مقابله با بحران کمبود و گرانی کاغذ از صفحات خود بکاهند، و همزمان قیمت های خود را افزایش دهند. از همین رو اکنون رغبت کمتری در میان صاحبان رسانه ها و سردبیران برای هزینه کردن صفحات لایی و ضمیمه ها دیده می شود. به بیانی دیگر این یعنی پائین تر آمدن سطح کیفی و کمی رسانه ها و روزنامه ها، بخصوص رسانه های  مستقل ها که نحیف ترند و گاه بنیادشان به نسیمی به هم می ریزد.

دولتی که قطعنامه های سازمان ملل را کاغذ پاره می خواند و از آنها می خواست تا هر چه دلشان می خواهد قطعنامه صادر کنند، اکنون در تامین کاغذ وامانده است. رسانه ها که قرار بود در جنگ نرم، خط مقدم مبارزه با دشمن باشند، پرچم های سفیدشان را بر افراشته اند و سنگرها را رها می کنند.کارگران صنعت چاپ، روزنامه نگاران، حروف چینان، ویراستاران و.. بیشتری باید به خیل جمعیت بیکار کشور افزوده شوند.

در حالی که این روزها و هفته ها شرایط اقتصادی در حال سقوط آزاد است و کشتی طبقه متوسط ایران در حال به گل نشستن است، از تعداد آنهایی که هنوز حاضر می شوند  تا خرید روزنامه و کتاب را به عنوان بخشی از هزینه های روزمره خود محسوب کنند کاسته می شوند.

اکنون ستون فقرات رسانه های مستقل ایران همزمان زیر چرخ دنده های سهمگین سه معضل بنیادین گرفتار شده است، یکی سانسور است که همچون عقاب دائم بر سر رسانه های ایران – ناگفته پیداست که رسانه های مستقل - چرخ می زند و هر بار یکی از آنها را طعمه خود می کند، مشکلی که گرچه تازگی ندارد اما کهنه بودنش هم از تاثیر آن چیزی کم نکرده است. دیگری افزایش بها، کمیابی و احتکار کاغذ است؛ موضوعی  که باعث شده است تا هزینه های  انتشار افزایش پیدا کند. و درآخر  ناتوانی بخش عظیمی از مخاطبان برای هزینه کرد خرید نشریات است. مخاطبانی که روز به روز شاهد سقوط وضعیت اقتصادی خود و حرکتشان به سمت پرتگاه فقر هستند. در یک چنین وضعیتی است که نشریات ایران هر روز مچاله و مچاله تر می شوند.