فیلم پیش به سوی مهدی

محمد رهبر
محمد رهبر

هنوز برخی از مومنین به  نظام اسلامی، تکه ای از کفن آیت الله خمینی را قاب کرده  بر دیوار خانه دارند، که یادآور تشییع با شکوه بنیانگذار جمهوری اسلامی بود. در روزی که عزاداران کفن آیت الله  را به یغمای تبرک بردند. تقدس آیت الله جماران نشین آنچنان بود که تا لحظه به خاک رفتن، با آن همه ویرانی جنگی که هشت سال بر ادامه اش اصرار می کرد و نابودی همه زیر ساخت های اقتصادی و کشتارهای زندان و جلای وطن هزاران ایرانی، تقدسی به مرده ریگ ماند و کم نبودند حسرتمندانی که بی پاره ای کفن به خانه آمدند. این قبا و ردای قدیس وش،  عاریتی بود از تاریخ تشیع که به نایب امام زمان رسید. اندیشه  رسیدن به موعود را، اگر آنچنان دور و درازش نکنیم که به میترائیسم و بشارتهای “انجیل برنابا” ختم به خیر شود و از فرصت داوری و سنجش بیرون، باید گفت که از همان وقت که شاه صوفی اسماعیل صفوی، تبریز را شیعه اعلام کرد و پرچم تشیع صفوی را بر افراخت، موعود و ناجی با خلقیات ایرانیان عجین شد و به گونه ای غریزی، نسل اندر نسل شیعیان ایرانی امام زمان را بر احوال و کردار خود ناظر می دیدند.

علمای اسلام هم پس از صفویه  حق حکومت را یکسره برای ولی عصر قائل شدند و پای از دایره حکومت بیرون کشیدند، گرچه از دور دست بر آتش قدرت داشتند، بی اینکه عبایی بسوزد. اما نظریه آیت الله خمینی  در باب ولایت فقیه که اتفاقا بنا بر حدیثی از قول امام دوازدهم  جان گرفت که “در عصر غیبت مردمان باید به روایتگران حدیث و بالاخص علما و رو حانیان رجوع کنند”، باب فراخ حکومت روحانیان را باز کرد. انقلاب اسلامی ایران که با آن خیل توده وار، شورمندانه تخت شاه را به زیر کشید، آبشخوری روشنفکرانه داشت، اما این سیل از دره  شیدایی و شیفتگی مردم به آیت الله خمینی با وصف نایب امام زمان می آمد. توده مردم تصور می کردند که با رهبری آیت الله خمینی که امام می خواندنش، نهضت ایران به انقلاب آخر الزمان ختم شده و دیگر همه چیز به خیر و خوشی تمام می شود.

برای امام شدن

سال 68 پیرمرد به دیار فانی رفت و شعار “خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار” از درو دیوار پاک شد. حجت الاسلام خامنه ای  بنابر نقل قول خصوصی هاشمی از امام مبنی بر شایستگیش، رهبری را با اکراهی به تعارف آمیخته  پذیرفت. درجه آیت اللهی همان شب  آمد ولی برای امام شدن راه نرفته بسیار بود. آیت الله خمینی  در حوزهای علمیه قم و نجف، سرشناس و صاحب نظر به شمار می رفت، اما خلف بنیانگذار، بیشتر به واگویی تاریخ اسلامی شهرت داشت که در حسینیه ارشاد و به دعوت دکتر شریعتی ایراد کرده بود. روح فقهی حوزه در آیت الله تازه رسیده جریانی نداشت و به جایش شعر بود و هم نشینی با امیری فیروزکوهی و م. امید. چاره در خواندن و تدریس در حوزه هم نبود؛اینکه گفته اند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است، چندان با گذر عمر و فرصت های از دست رفته نمی خواند. یک راه بیش نمانده بود؛ از آن راهها که یک شبه  می توان ره صدساله رفت.افتادن در واگن عرفان شیعی آمیخته باقدرت.برای امام شدن باید نایب امام بود و نظریه ولایت فقیه، به صد سخن این راه را باز می کرد.  قانون اساسی تجدید نظر شده در سال 68 و تمرکز قوا بر محور ولایت فقیه نیز ابزارش را می داد.

عرفای درباری

آنچه احمد جنتی این روزها فریاد می زند و مانند خبری جهانگیر اعلام می کند که آیت الله خامنه ای، سپهسالار امام زمان است، خبری سوخته است که سالها در محافل خود ساخته رهبری، ذکر خیر عشاق سینه چاک آیت الله بود. هیاتهای سیاسی که احمدی نژاد بر خاسته از آن است و عرفای عبا بر دوش که حوصله فقه و مدرسه نداشتند و به عوض ماراتنی از خطابه را در سالهای زمامداری آیت الله خامنه ای در وصف خط و خال امام زمان و دوران ظهور، و عاقبت شناسایی شخصیت های تاریخ ظهور به راه انداختند، این خبر را سالها در مسجد و محفل نقل می کردند  که آیت الله خامنه ای همان سید خراسانی است. مقام رهبری هم با همه جنجالی که این خبر میان پیروان داشت، تکذیب که نه، سری به تایید نیز تکان داد. تا جایی که در مراسم  دانشگاه افسری در سال82، رحیم صفوی فرمانده وقت سپاه او را سید خراسانی خطاب کرد. از این گذشته در میان شیفتگان دولت موعود، با آمدن احمدی نژاد و ذکر همیشه اش در سخنرانی “اللهم عجل ولیک الفرج” و گفته هر روز ه اش که “دنیا در آستانه تغییر بزرگی است” طبقات فرودست جامعه که  در کلاف سر درگم زندگی گم شده و دیگر تنها به معجزه ای دل بسته اند تا مگر آب و نانی برسد، شمارش معکوس برای ظهور را آغاز کردند.

 اما آنچه در پرده بود، با ریاست دوباره احمدی نژاد، جار زده شد. تلویزیون حکومتی  جمهوری اسلامی در یکسال اخیر حجم انبوهی از برنامه سازی را آغاز کرده  که به مانند داستانهای علمی ـ تخیلی به پیشگویی ظهور می پردازد و عرفای درباری در همه کانال ها، از خواب و خیال و دیدار ولیعصر می گویند.  جالب اینجاست که با حذف کامل اصلاح طلبان و حتی روحانیان سنتی، جای برای پیشگویان و روحانیانی که روایت ها را به شکل نوستر آدموس ادا می کنند، باز شده است. حجم روایت از خواب دیدن  فقهای میت نیز هر روز بیشتر می شود. از آیت الله بها الدینی، بهجت، و چند تن از مقدسین روحانی نقل شده است که گفته اند رهبر جمهوری اسلامی  پرچم انقلاب را به دست امام زمان می دهد؛ دست کوتاه مردگان هم البته مجال تکذیب نمی گذارد. کار به جایی  رسیده که سایت منتظران ظهور، رفتن احمدی نژاد به لبنان و رهبری به قم را از عوارض ظهور ارزیابی کرده است.

قصه ای برای فرار از کابوس

احمدی نژاد در پنج سالی که  از به قدرت رسیدنش می گذرد، در هر آنچه که نفوذی داشته، رشته امور را به سرگشتگی و گره انداخته است. انزوای بین المللی ایران به تحریم نیز آراسته شده و اقتصاد ایران با صف های طویل مردم بر در صرافی ها نشان می دهد که تا چه حد همه چیز پا شیده است. انصاف باید داد که آخر الزمان حداقل در ایران آمده است. قصه سید خراسانی و شعیب صالح که این یکی سردار سید خراسانی است و عرفای درباری به احمدی نژاد تطبیقش داده اند، از آن رازهای مگو بود برای روز مبادا. نظام چنان سرگیجه ای گرفته که برای فرار از نا مشروعی داخلی و نا مقبولی خارجی نیاز دارد تا با قصه ای به خواب رود  و به امیدی، هر روز همین وضع درهم و برهم را توجیه کند.

 اگر روزگاری آیت الله خمینی وعده حکومت مصلحین را با رفتن شاه وآمدن روحانیان به مردم می داد، حالا خامنه ای و احمدی نژاد وعده بهبود اوضاع را با آمدن امام زمان می دهند. با این تفاوت که همه این فاجعه مدیریت را به همان قصه ظهور و به هم ریختگی تقدیری عالم حواله می دهند و خود را سرداران فصل تازه بشریت جا می زنند. قرار است همه چیز به هم بریزد، جنگ آخر الزمان در نزدیکی مرزهای اسرائیل و تا دجله و فرات در گیرد و سید خراسانی از ایران به کمک ولی عصر  بیاید. این روزها شاید رفتن احمدی نژاد به لبنان و آمدن رهبر به قم، معنایی جز بازی در فیلم “پیش به سوی مهدی” نداشته باشد.