قلب تمام واقعیت ها

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

آقای علی اکبر جوانفکر را نمی شناسم و این عجب نیست. بیش تر دولتمردان تازه را نمی شناسم اما زمانی که روزنامه ایران از ایشان به عنوان یک فرد باسابقه مطبوعاتی یاد می کند به عجب می افتم. من به عنوان کسی که چهل و چند سال است در این حرفه ام ، موثریان عالم مطبوعات را حتما می شناسم و دست کم اسمی از آنان شنیده ام، اما از آقای جوانفکر تا دفعه قبلی که افاضاتی درباره رسانه ها کرده بودند و ناگزیر شدم توضیح بدهم نشانی نداشتم.

ایشان در خبر روز شنبه ایران به عنوان مشاور مطبوعاتی رییس جمهور معرفی شده است در حالی که دفعه قبل به عنوان مشاور امور رسانه ای رییس جمهور از وی نام برده شده بود و از همین رو در مقاله ای با دلیل نشان دادم که ایشان هیچ اطلاعی از آخرین رسانه همه گیر که اینترنت باشد ندارد و درباره سایت ها و وب لاگ ها نظر می دهد، اینک به نظر می رسد آن نقیصه برطرف شده و ایشان تنها مشاور مطبوعاتی هستند.

مصاحبه مفصل روزنامه ایران با آقای جوانفکر جای ده ها نکته دارد که خود به حجمی بیش تر از همان مصاحبه مفصل نیاز دارد و نیست. چند تا از مهم ترین ها را می گویم.

1- گفته اند “در میان وسایل ارتباط جمعی، مطبوعات به عنوان عامل اصلی شکل دهنده افکار عمومی شناخته می شوند. آنها به دلایل گوناگون از جمله ماندگار بودن و در هر لحظه و برهه از زمان دستیاب بودن و همچنین قیمت ارزان و تنوع مطالب و محتوا، در سطح گسترده می توانند بر افکار عمومی اثر بگذارند” این سخن نادرست است و اثرگزارترین رسانه ها تلویزیون است و تازه بعدش رادیو. اما ایشان در مقام تازه باید چنین بگوید چرا که تلویزیون در انحصار حکومت است و بخش خصوصی که می توان به صلابه اش کشید آن جا حضور ندارد. انتقاد از تلویزیون به علت آن که زیر نظر رهبری است از مصاحبه های علنی مقامات برنمی آید به عهده تریبون های غیر رسمی مانند همسر آقای الهام و یا روزنامه های وابسته سپرده شده است.

2- در بحث پیرامون روزنامه های حزبی، مشاور آقای احمدی نژاد مقدمه ای گفته است تا بگوید که یارانه های معمول دولتی به این ها داده نخواهد شد. در این مقدمه گفته است: “ارتجاع فکری و عقب ماندگی ذهنی و رفتاری، از جمله آسیب هایی است که باید در مطبوعات ریشه یابی شود و می توان انتظار داشت که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این زمینه دست به کار شده و…” نگفته پیداست که ارتجاع فکری و عقب ماندگی ذهنی و رفتاری [توهین هائی آشکار به روزنامه نگارانی که همفکر دولت نیستند] نگرانی و دلشمغولی دولتی نیست که به زحمت از چاه جمکران، دفن شهدا در میدان های شهر و دانشگاه ها و نقشه راه امام زمان دست برداشت و کارنامه ای مششع در این زمینه دارد که با تذکر مراجع هم روبرو شده است.

3- آقای جوانفکر در نقد مطبوعات گفته است “اگر در یک جامعه فرصت های نابرابر به وجود آمد و عده ای خاص با بهره مندی از این فرصت ها، به آلاف و الوفی رسیدند ، اگر فساد اخلاقی، مالی و اداری، بساط گستراند و رانت خواران و ویژه خواران بر منابع عمومی چنگ انداختند و اگر یک اقلیت اشرافی در جامعه سربرآورد و انواع گرفتاری های اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در جامعه رواج پیدا کرد، قبل از هر کس باید به سراغ رسانه های ارتباط جمعی آن جامعه رفت و اصحاب آن را مورد سؤال قرار داد” فایده حرکت با چراغ های خاموش همین جاها پیدا می شود اگر آن سابقه ای که روزنامه کیهان برای مصاحبه شونده برشمرده مشخص و شفاف می شد که گویند در کدام رسانه ها سابقه داشته است آن وقت ما هم می پرسیدیم که “شما کجای این نقشه قرارداشتید” و همان قصه را می گفتیم که می گویند در کنگره بیستم حزب کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی پیش آمد وقتی که خروشچف به شدت از دوران استالین و اختناق حاکم بر آن انتقاد کرد. در سکوتی کوتاه صدائی در تالار پیچید که گفت خودت کجا بودی. خروشچف با خونسردی گفت کی بود سئوال کرد. کسی جواب نداد. دوباره پرسید. کسی از ترس جواب نداد و جانشین استالین گفت در همان جا که الان تو هستی.

مطبوعات هم اگر بدان کارها که می فرمایند دست نزدند برای آن که وزارت اطلاعات جناب فلاحیان و قوه قضاییه جناب یزدی و دادگاه مطبوعات نمی گذاشتند. اما مشکل ایشان این نیست که نمی داند چرا مطبوعات گرفتاری های اخلاقی و سیاسی جامعه را افشا نکردند. اتفاقا مشکلشان این است که چرا امروز گاهی چنین می کنند. او به عنوان نقد مطبوعات دارد به صحرای کربلای می زند و مشکل سیاسی دولت را باز می گوید که مثلا همه دولت های گذشته باسط الید نیست و بالاسری دارد.

4- در بحث پیرامون مطبوعات بعد از دو خرداد سخنانی مفصل گفته اند که هر چه گشتم تا به انصاف نکته ای از آن استخراج کنم که پرتوئی از حقیقتی در آن اشکار باشد مشاهده نشد، مفصل است و قابل نقل نیست اما انتهایش به این جا می رسد که از آن دوران پسروی هائی شروع شد و”… این پسروی همچنان گریبان روزنامه های به جای مانده از آن دوران را که عمدتاً نمایندگی احزاب سیاسی را بر عهده دارند ، چسبیده است به نحوی که امروز تعداد زیادی روزنامه با شمارگان محدود در کشور وجود دارند و وجه مشترک آنها نیز پائین بودن کیفیت و محتوا است و به همین دلیل با استقبال مردم نیز مواجه نشده اند “.اظهار نظرهای حرفه ای و برشمردن علت کمی شمارگان مطبوعات را می توان به بی اطلاعی گوینده که هیچ از این حرفه نمی داند بخشید اما جای پرسش های ساده ای باقی است. اگر این مطبوعات چنانند که می گوئید و مردم هم به آن ها رغبتی ندارند پس نگرانی شما از چیست. چرا به این هزینه سنگین و بی آبروئی وسیع هیات نظارت زیر نفوذ وزارت ارشاد روزنامه ها را تعطیل می کند. با این همه کمک های زیر و روی میز که به روزنامه های هوادار دولت می شود چرا رونق ندارند.

5- به زبان دیگر مشکل مشاور و انتقادهای شدیدش به اهل مطبوعات [به تندترین زبان ها، زبانی که متعلق به جوامع دیکتاتوری است ورنه در جوامع کمی مردم سالار هم کسی بدون دلیل در پشت میز دولت جرات ندارد که اهل رسانه چینین بگوید. اما باکی نیست چون گوینده خود چند خط پائین تر مساله را باز می کند و می گوید “ بدیهی است رسانه هایی که اطلاع رسانی شفاف، نقادی عالمانه و تنویر افکار عمومی بر مبنای تعهد و وفاداری به آرمان های اسلامی و ملی و عدم وابستگی حزبی و گروهی را در دستور کار خود قرار داده اند، از حمایت ها و کمک های مالی دولت برخوردار خواهند بود” صفات برشمرده وزن شعر است و تعارف. معنایش این است که مطبوعاتی که انتقاد کنند و وظایف دولت را یادآور شوند چون ما بر سر چاه نفت نشسته ایم و شیر چاه دست ماست، هیچ نوع یارانه ای به آن ها تعلق نمی گیرد” حالا شما اصلا بپرسید چرا. چرا این همه آقای مشاور از دست مطبوعات ناراحت است. دیگر چه کنند روزنامه ها که نگاه متفقد ایشان نثارشان شود. پاسخ در انتخابات اخیرست. دولتمردان به زبان بی زبانی می گویند این چه نتیجه ای است که از انتخابات شوراها و میاندوره ای مجلس و خبرگان به دست آمد. و نتیجه می گیرند که فقط و فقط مطبوعات باعث این شکست عجیب به هواداران دولت شدند که تصور می کردند همه کرسی ها را درو خواهند کرد. از قضا این تصور که مطبوعات باعث شکست شدند بعد از انتخابات مجلس ششم هم بر جناح راست حاکم شد و از همان موقع هم سرکوب مطبوعات و دستگیری روزنامه نگاران و تبدیل ایران به بزرگ ترین زندان روزنامه نگاران آغاز شد. دولت احمدی نژاد هم اگر بتواند بدش نمی آید که چنان کند. از ترم هایش مانند “پایگاه دشمن” چند باری استفاده شده است.

6- در مغازله مصاحبه گونه که پیداست سئوال و جواب ها توسط یک منبع تهیه شده با این تاکید که “شما سال ها در فضای رسانه ای کشور حضور فعال داشته اید و اصحاب رسانه ها بر سوابق و تجربه رسانه ای شما صحه می گذارند … آیا رویکرد مطبوعاتی ریشه در حزبی نبودن دولت نهم ندارد؟” کبری این سئوال به همان اندازه صغرایش اشکال دارد، دولت نهم همان اندازه حزبی نیست که مصاحبه شنونده سال ها سابقه رسانه ای ندارد. از اولی می گذرم اما دومی در حالت سئوال گفته می شود و بعد از این که آقای جوانفکر تائیدش می کند باز سئوال کننده [کذا] وارد می شود و می پرسد “ آقای خاتمی، رئیس جمهوری سابق، در حالی مدیریت اجرایی کشور را برای مدت ۸ سال برعهده داشت که یک جبهه نیرومند رسانه ای، او را مورد حمایت و پشتیبانی قرار داده بود” .

یعنی از نظر این یک نفر [سئوال کننده و پاسخگو] آقای خاتمی با حمایت احزاب به روی کار آمد در حالی که احمدی نژاد اصلا حزبی نبود. بعد آقای خاتمی را یک گروه رسانه ها حمایت کردند هم قبل و هم بعد از ریاست جمهوری و آقای احمدی نژاد هم قبل و هم بعد از این موقعیت برخوردار نیست. در حالی که نیاز به گفتن ندارد که واقعیت کاملا برعکس است. آقای خاتمی زمانی که دوم خرداد شد از آن رو اصلا رای گرفت که مظلوم و بی کس و اصلا حزب و گروهی وجود نداشت که از وی حمایت کند. جناح راست قوی بود و کارگزاران را که از دلش بیرون آمده بود به جرم ناخلفی زده بود لت و پار کرده بود. دبیرکلش را داشت به محاکمه می کشید. همشهری و سلام دو روزنامه ای بودند که از آقای خاتمی حمایت داشتند اما همشهری نهیب شنید و جز در مورد یک ضمیمه هیچ کاری در دوران انتخابات به نفع نامزد مطلوبش نتوانست بکند. سلام هم که همه می دانند با چه محدودیت ها و مصیبتی منتشر می شد. اما در مقابل تمام نامزد جناح راست. روزنامه های با پول بیت المال فربه شده، امامان جمعه که برای اول بار به همین منظور اجازه تعیین مصداق برای نامزد اصلح پیدا کرده بودند، جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با تمام امکاناتشان و هم حمایت های ضمنی مقام رهبری پشت سرشان بود. فقط کافی است به تیتر بزرگ روزنامه ابرار روز دوم خرداد سال 76 نگاه کنید که از قول آقای مهدوی کنی نوشته است که رهبر نظر به آقای ناطق دارند. حالا رسالت و کیهان و دیگر روزنامه ها بماند. کافی است به روزنامه های آن روزها نگاه کنید فهرست احزاب و نهادها و جمعیت های هوادار آقای ناطق را رصد کنید و ببنید در مقابلش چه دارد از این قبیل. اما آقای خاتمی حزب و گروه و جمعیت نداشت اما اعلامیه حمایت هنرمندان صاحب نام را که تا آن زمان اکثرشان در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بودند، داشت. همان اعلامیه ای که با عتاب وزیر ارشاد آقای مصطفی میرسلیم روبرو شد که به هنرمندان نوشت و گفت لگد به بخت خود نزنید، از کسی که انتخاب نمی شود حمایت نکنید که بعدا از حمایت های رییس منتخب محروم بمانید. اما بله درست است که بعد از تاسیس دولت خاتمی حزب جبهه مشارکت درست شد و صدها نهاد حزبی و جمعیت غیردولتی که بعضی از آن ها اصلاح طلب بودند و برخی نه. روزنامه ها آزاد شدند و ده ها روزنامه درست و توقیف شد. اما نکته نادرست دیگر این که وانمود می کنند دولت اصلاحات را روزنامه ها انتقاد نمی کردند. اصلا بایدشان گفت قبل از دولت خاتمی نشان بدهید که رسانه ها [از سال شصت به بعد] از رییس دولت انتقاد کرده باشند. اصلا مطبوعه ای بوده باشد. پس این دو غلط.

اما می رسیم به دولت مظلوم احمدی نژاد. ایشان یک قلم تا تکلیف سیصد میلیارد تومان بی سند شهرداری دوران آقای شهرداریشان روشن نشود دست کم متهم هستند که از بودجه تحت نظر آقای رحیم مشائی در راه انتخابات ریاست جمهوری استفاده کرده اند. برخلاف ادعاهای این روزها حزب اصل کاری [همان عملیات پیچیده مورد نظر سردار ذوالقدر] پشت سرش بود. اطلاعیه ها شبنامه ها و ابلاغیه های نمایندگی ولی فقیه در بسیج و سپاه پاسداران وجود دارد. درست است که جناح راست اجماعش بر احمدی نژاد نبود. اما این جناح بهتر که نبود چون در هشت انتخابات گذشته به هر کس بوسه زده در انتخابات باخته. اما چنان نیست که آبادگران و ایثارگران و به قول آقای حدادعادل، اتحاد مسجد و بسیج [ که خلاصه اش می شود حدود هشت جمع و نهاد قوی] اما انصاف باید داد که یک بخش حرف دولتمردان جدید درست است. این ها بعد از ریاست جمهوری که تاکیدش را بر گسترش احزاب به قصد توسعه سیاسی گذاشت، حزبی درست نکرد و همان احزابی هم که ساخته شده بودند تا او را به ریاست برسانند. یا بهتر بگوئیم مانع ریاست دیگران شوند، در یک سال و نیم گذشته پریشان شده و با قهر و غضب رییس جمهور از کرده پشیمان شده اند. نگاه کنید به ائتلاف جدید شورای شهر تهران که برکشنده احمدی نژاد بودند. و تنها کوششی که برای دولت در حزب سازی ثبت شده همان است که در انتخابات اخیر شکست مفتضحانه خورد و جا داد که دولت این یکی را هم تکذیب کند.

7- “این مشکل [مقصود وجود مطبوعاتی است که با وحشت انتقادی می کنند] به خودی خود قابل حل نیست، زیرا احزاب و گروه های سیاسی همواره در تلاش هستند تا از رسانه های ارتباط جمعی به عنوان ابزاری مؤثر در جهت منافع حزبی و جناحی استفاده کنند و متأسفانه امروز بیش از هر زمان دیگری شاهد چنین گرایشی در تشکل های سیاسی هستیم. حل این مشکل مستلزم یک سلسله اقدام های متوالی و شکل گیری اراده ای جمعی است…” به معنای دیگر صدا و سیما که در کنترل است و تازگی با شل کردن کیسه درآمد نفت بیش تر هم به راه می آید [ اما یادتان باشد که اگر شهرداری تهران و هر نهاد دیگری چنین کاری بکند خلاف قانون است ها]، اینترنت که دستور داده شده فیلتر شود، حتی برای ام اس ام هم آئین نامه نوشته شده فقط می ماند مطبوعات که برای بستن زبان و قلمش مشاور می فرماید “مستلزم یک سلسله اقدام های متوالی و…”

8- در آخر مصاحبه مفصل و به راستی خسته کننده که مشاور محترم به دلیل بی خبری از حرفه رسانه ای از طول آن نمی کاهد و بهترین مذرک به دست می آید که اهل چنین کاری نیست مشاور به صحرای کربلا می زند که “ در مسأله انرژی هسته ای، دولت موظف به پیروی از اراده و خواست ملت و حرکت در چارچوب تعیین شده از سوی رهبر حکیم و فرزانه انقلاب است و می بینید که دولت نهم نیز در همین مسیر حرکت کرده و موفقیت های به دست آمده نیز مرهون همین رویکرد اصولی است. بنابراین، تلاش برای دیکته کردن برخی نظرات به دولت، خارج از چارچوب های قانونی، اساساً بی معنا بوده و طبیعی است که دولت و رئیس جمهور، تحت تأثیر فضاسازی های تبلیغاتی قرار نخواهند گرفت و از مسیر درستی که در پیش گرفته اند، بازنخواهند گشت.” این سخن را وقتی مانند بقیه بخش های این مصاحبه بگشائی پوچ است و چیزی در آن نیست. اول آن که نه در دولت آقای خاتمی و نه در دولت فعلی دولت موظف به کاری در پرونده هسته ای نبود که اگر بود مسوول مذاکرات آقای حسن روحانی و امروز علی لاریجانی [هر دو نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی] نبودند. دیگر کسی نیست که نداند شورای عالی امنیت ملی [که امور پرونده هسته ای آن جا می گذرد] گرچه ریاستش با رییس جمهورست اما نهادی زیر نظر رییس جمهور نیست که مانند استانداران بگوید گوششان را می کشم. نه تنها گوش علی لاریجانی را نمی تواند کشید که حتی مانع از رابطه دبیرخانه شورا با دولت هم نمی تواند شد. و باز همان ها که این می دانند در عین حال واقفند که اگر موفقیتی در یک سال و نیم اخیر [برخلاف نظر آقای جوانفکر] به دست نیامده به خاطر حرکات و سخنان آقای احمدی نژادست که در همین کنفرانس مونیح گفته شد او و لاریجانی انگار از دو کشورند. قسمت آخر گفته های مشاور [ که به نظر می رسد از کالیبر سمت و میز وی هم بزرگ ترست] یا می تواند مربوط به تحرک های تازه دکتر ولایتی مشاور بین رهبر باشد و یا به گفته های آقای لاریجانی که نرم تر از همیشه می کوشد تا جلو تصویب قطعنامه بعدی را در شورای امنیت بگیرد. ورنه سخنان آقای هاشمی در این موارد همیشگی بوده و به شرحی که مفصل تر از موضوع این برنامه است دور زدن آن در توان احمدی نژاد کنونی به بعد نیست. چرا.

واقعیت این است و این واقعیت را نه آن که مشارست در می یابد و نه این مشیر. اگر آقای احمدی نژاد توانسته بود آن چه را که بی هوای او در دامنش افتاد حفظ کند، که این کار جز با متانت، جذب تکنوکرات های کشور، کمتر از حذف دم زدن و بیشتر در صدد جذب بودن، و تنش زدائی از روابط خارجی ممکن نبود [ این آخری به یک دلیل کاملا قانع کننده. بدون تنش زدائی از روابط خارجی، آن لقمه ای که وعده داده شد به دهان محرومان نمی رود و تنها کاری که برای دولت مانده و می ماند توزیع فقرست که شروع شده است] در آن صورت بله ممکن بود مردم را پشت خود گذاشتن و در صدد تغییر سنت های مانده از دهه اول برآمدن. یکی اش هم کاستن از قدرت کسی مانند هاشمی رفسنجانی.

اما این ها هیچ کدام نشد. نزدیک دو سال به از بین رفتن فرصت ها گذشت. حامیان بلند پایه به وحشت دچار شدند ناگزیر سوت های هشدار به صدا در آمد. نظام بعد از نزدیک سی سال صاحبانی دارد که جرات نمی کنند سرنوشتشان را مانند توپ فوتبال به دست هم کم خردی بسپارند برای روپائی و تمرین. چنین است که این قدرت ها به دلخواه وی به خانه نمی روند بلکه تنها در اثر موفقیت ه