با محمد علی عمویی، فعال سیاسی و از رهبران سابق حزب توده ایران در مورد فضای سیاسی کنونی کشور و احتمال جنگ گفت و گو کرده ایم. آقای عمومی با تاکید بر اینکه چنین شرایطی بی سابقه است می گوید: توقف غنی سازی می تواند بهانه های حمله را کاهش بدهد.
این مصاحبه در پی می آید.
آقای عمویی اغلب تحلیلگران سیاسی موقعیت فعلی ایران را به لحاظ تنش با جهان خارج، بحرانی ارزیابی می کنند. شما حضور بسیار طولانی در صحنه سیاسی ایران داشته و شاهد دوران های متفاتی بوده اید. دشواری شرایط با کدام دوره از تجربیات شما قابل مقایسه است؟
من هیچ مشابهتی نمی بینیم. تهدیداتی که این روزها از جانب کشورهای خارجی به ویژه اسرائیل و ایالات متحده متوجه ایران می شود، در عمر من و یا حتی در طول تاریخ ایران مشاهده نشده است.
ویژگی این شرایط مشخصاً در کجاست؟ چون ما به یاد داریم که پس از انقلاب بهمن، حزب توده ایران با جدیت شعار میداد که خطر حمله آمریکا جدی و فوری است و می خواست که مردم متحد شوند. آن زمان حمله ای اتفاق نیافتاد؛ آیا امروز شما همان شرایط را می بینید یا اینکه وضعیت وخیم تری را مشاهده می کنید؟
ببینید، واقعیت این است که با انقلابی که در ایران اتفاق افتاد، رژیمی که ژاندارم منطقه بود، تغییر کرد و رژیمی بر سر کار آمد که رابطه اش با آمریکا و عضویتش در قراردادهایی مثل سنتو، ناتو و مجموعه ای از روابط تغییر کرد. به طور منطقی طبیعی بود که ایالات متحده یک موضع خصمانه جدی علیه ایران اتخاذ بکند. به همین علت خطر جنگ هشداری بود برای مردم و به ویژه حکومت ایران که متوجه سیاست خارجی خودش باشد. آمریکا در منطقه برای کنترل آنچه در ایران می گذشت اقدامات سیاسی و نظامی مشخصی انجام می داد. اما امروز به نظر من ابعاد این خطر به مراتب بیشتر از آن ایام هم هست زیرا که بهانه های دیگری در دسترس دشمنان این کشور است که این بهانه ها مایه اصلی تهدیدات نظامی قرار می گیرد و بر اساس آن دائماً تأکید می کنند که اشکال گوناگون مواجهه با ایران روی میز است. تا جایی که در تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهور ی آمریکا محافظه کاران به صراحت اعلام می کنند که اوباما به اندازه کافی در باره ایران رادیکال نیست، و ما اگر بیاییم چنین و چنان…
به هر حال، ایالات متحده بر روی مسئله غنی سازی اورانیوم در ایران تأکید می کند و مدعی است که این فعالیتها سمت و سوی نظامی گرفته است. آیا می توان نتیجه گرفت که ایران با رفع نگرانی غرب در اینمورد می تواند خطر درگیری نظامی را کاهش بدهد؟
ببینید این بهانه ها در حالی مطرح شوند که آمریکا و سایر کشورهای جهان و منطقه به سلاح هسته ای مجهز هستند.ضمن اینکه آنها هنوز هم نتوانسته اند دلائلی ارائه بدهند که نشان بدهد فعالیت های ایران سمت و سوی نظامی بخود گرفته است. با وجود این توقف غنی سازی می تواند این بهانه ها را کاهش بدهد.اما من شخصاً با استفاده از اورانیوم، حتی با اهداف صلح طلبانه، مخالفم. من معتقدم از همان اولین کلنگی که به کانی های اورانیوم زده می شود، آلودگی آب و خاک و هوا همگانی می شود و همه جا را فرا می گیرد و بعد فراآوری آن در نیروگاه ها، در هر رشته از صنعت، کره ارض را به خطر می اندازد و جان انسانها را تهدید می کند. به همین دلیل جزوه ای را از انگلیسی ترجمه کرده ام که نتیجه تحقیقاتی در کانادا و انگلستان است که نشان می دهد در فاصله پنجاه کیلومتری از نیروگاهها بیماری تالاسمی کودکان چقدر شیوع داشته است؛ و می بینید جنبشی که شکل گرفته نه فقط در مخالفت با استفاده از تسلیحات اتمی که علیه هر گونه استفاده از انرژی اتمی است. من فکر می کنم ایران نیازی به این انرژی که در واقع آلوده کننده ترین انرژی هاست ندارد.
ولی شما معتقدید که غرب این را بهانه قرار داده است. پس بعد از توقف غنی سازی اورانیوم هم تضمینی نیست که آنها بهانه دیگری برای تحت فشار قرار دادن ایران طرح نکنند.
بله؛ به همین علت هم هست که من نام آن را بهانه می گذارم. بعد از آن می توانند حقوق بشر را طرح کنند. اینهم واقعیت دارد که حقوق بشر در ایران زیر پا گذاشته می شود. اما ایالات متحده متولی حقوق بشر و دموکراسی نیست. امریکا خودش در این زمینه در افغانستان و عراق و سایر کشورهای جهان مجرم است؛ من معتقدم که مسئله بحران سرمایه داری است. همچنانکه در گذشته فرافکنی می کردند و بحران را به صورت جنگ به کشورهای دیگر منتقل می کردند، امروز هم ایالت متحده بشدت گرفتار یک بحران ساختاری نظام سرمایه داری است و بخش بزرگی از اروپا هم همین مشکل را دارد. درست است که جنگ جهانی رخ نداده ولی ببینید که غرب پس از جنگ جهانی دوم تا کنون چقدر جنگ به راه انداخته است.
آقای عمویی در اینمورد برخی معتقدند که اکثر آن جنگها نه نتیجه بحران سرمایه داری که حاصل تقابل بین دو قدرت جهانی امریکا و شوروی بوده است.
خوب ببینید چند سال از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی گذشته؟ چند جنگ در جهان اتفاق افتاده است؟ جنگهای بالکان، افغانستان، عراق، و حالا تهدید هایی که علیه ایران صورت می گیرد؛ این گستردگی جنگ و خشونت همه بعد از فروپاشی اتفاق افتاده است.
با توجه به خطری که شما از خارج می بینید و ضرورتی که برای مخالفت با مداخله خارجی تشخیص می دهید، این پرسش پیش می آید که اپوزیسیونی که در قبال سیاست های جمهوری اسلامی چنین خسارت هایی دیده، حکومت هم نمی خواهد با او اعتماد سازی بکند چگونه می تواند در این شرایط نقش مثبتی ایفا کند؟ و البته در حالتی که هنوز هم سرکوب می شود.
حق دارید که این پرسش را به این شکل طرح کنید. چندی پیش آقای خاتمی رئیس جمهور سابق کشور، اشاره ای داشتند که اگر جنگی به ایران تحمیل بشود، مردم از اصلاح طلب و غیر اصلاح طلب مقاومت و مقابله خواهند کرد. متأسفم که بگویم من چنین چیزی نمی بینم! واقعاً فرق هست میان ایران سال نو با ایران سال 59.
این فرق از کجا و چگونه پیدا شده؟
نمی دانم شما به یاد دارید یا نه که ما حتی در حزب مان فراخوان دادیم که رفقای مان به جبهه بروند و شهید دادیم، ولی وقتی حساسیت آقایان را دیدیم، برای آنکه نکند اینها نفوذی تلقی شوند، دستور دادیم که رفقای ما از جبهه بازگردند. ما همزمان از صلح دفاع می کردیم؛ حتی آنموقع که خطراتی از بیرون حس شده بود و آمریکا داشت تحرک هایی را در خلیج فارس آغاز می کرد و در نتیجه آن هواپیمای ایرانی سقوط کرد، و به ویژه پس از آزاد سازی خرمشهر اصرار داشتیم که این بهترین موقع است که جنگ پایان بگیرد. ایران در موضع پیروز جنگ بود و کشورهایی مانند عربستان سعودی، کویت که امروز با ما اینچنین برخورد می کنند، آن روز آماده بودند که به ما غرامت بپردازند. ما واقعاً برای مردم کشورمان احساس خطر می کردیم و با صدق و صفا رفتار کردیم. علیرغم آن رفتاری که با ما و با دیگر میهن دوستان ایران شد که بالاترین خسارت را به اعتماد عمومی زد. ثروت انسانی بزرگی در دهه شصت، به ویژه سال 67 از دست مردم ایران رفت. ضربه بزرگی به مجموعه اعتماد مردم ایران به حاکمیتش وارد شد؛برای همین است که می گویم شرایط تغییر کرده است. درست است دشمن خارجی دشمن همه مردم ایران است و مردم با هر ناراحتی و مشکلی که با حاکمیت داشته باشند قطعاًحمله به ایران را محکوم می کنند. ولی آن جانبازی هایی که آن سالها وجود داشت….؟
یعنی اگر جنگی دربگیرد سیاست شما دیگر سیاست گذشته نیست؟
به هر حال به رغم این دل خونینی که از این سیاست داریم در مقابل دشمن خارجی از مردم مان، از سرزمین مان دفاع خواهیم کرد و همینجا لازم است بگویم که ما دموکراسی را پدیده ارزشمندی و آن را برای بشر ضروری می دانیم. معتقدیم هر ملتی که از آن محروم باشد، از بزرگترین موهبت ها محروم است، آنچنانکه ما هستیم. اما بنای دموکراسی را فقط و فقط کار مردم هر سرزمین می دانیم و شناخت ما از سیاست های کنونی جهان به ما می گوید که سینه کوبیدن ایالات متحده و اعوان و انصارش در منطقه و حتی کسانی نظیر آقای اردوغان را برای دموکراسی نباید جدی بگیریم. همین آقای اردوغان که امروز برای کمک به دموکراسی می خواهد نیرو به سوریه اعزام کند، دستش به خون مبارزان کرد آلوده است.
شما فکر می کنید حکومت ایران با همین مختصاتی که ما می بینیم، قادرست جلوی عملی شدن این تهدیدات و بروز جنگ را بگیرد؟
بدون تردید دشمنی که ایران را تهدید می کند، خیلی نیرومند تر از ایران است. البته پاسخی که ایران تا کنون توسط حاکمان ایران داده، ابراز موضع مقاومت است؛ اما من امیدوارم که هر گز چنین جنگی روی ندهد والا مصیبت همچون آوار بر سر مردم ایران فرو خواهد آمد. من امیدوارم که عقل سلیم، سیاست را به حاکمان ایران نشان بدهد که مانع تشدید این شرایط و عملی شدن تهدید ها بشوند.
آن سیاست ها چه می توانند باشند؟
من فکر می کنم اولین قدم در حال حاضر گرفتن این بهانه غنی سازی اورانیوم است. قبلاً هم این را گفته ام بهتر است ایران برای جلب اعتماد مدتی غنی سازی اورانیوم را تعطیل بکند و این بهانه ای را که آمریکا با آن سعی می کند دنیا را علیه ایران به اجماع برساند از دست او بگیرد.
شما از ضرورت جلب اعتماد در سیاست های جهانی صحبت می کنید؛ عده ای اعتقاد دارند که پیش از آن یا همراه با آن اعتماد سازی در داخل و با مخالفان سیاسی درون کشور نیز می تواند به رفع بحران خارجی کمک کند. شما فکر می کنید احتمال پیشرفت چنین سیاستی در ایران هست؟
فکر نمی کنم. در ناصیه این حکومت نمی بینیم که داوطلبانه مبانی دموکراتیک و آزادی ها را برای مردم پذیرد. بازهم اشاره می کنم به آنچه در دهه شصت در ایران رخ داد. تغییراتی که آن زمان در سیاست عمومی کشور بروز کرد و آن اتفاقاتی که افتاد، به نظر من راه بازگشت را برای همیشه بست؛ من بر اساس تجربه چنین شناختی از حاکمیت ایران ندارم که به رفع اختلاف با مخالفان برسند.