دو پرسش و چراغ راه آینده

بیژن صف سری
بیژن صف سری

می گویند درد انسان ها را نجیب و شریف بار می آورد و بر همین قاعده است که ایرانیان این چنین نجیب و شریف بار آمده اند؛ اما بخدا سوگند کنار تلی از وعده های بی عمل مردن، تقدیر مان نیست، کاش ازسر تکلیف هم که باشد بیائیم خود را بی تیغ و ترازو در آینه ببینیم.

راستی هیچ کبوتر نا بلدی که از حدس عطسه آسمان به ایوان خانه ای پناه آورده است را دیده اید؟ ایرانیان این چنینندکه در بازی سیاست با هر عطسه ای به ایوان خانه سیاست بازان پناه می برند و چشم امید خود را به گروگان می سپارند.

چه نا گوار است نوشیدن آب از پیاله ای که به تزویر به دستمان می دهند؛ که رفع تشنگی ازآب بی سرچشمه سراب است و توهم رفع تشنگی.

 اخیراً فرزانه ای از قبیله ی قلم در نوشتاری متین و از سر دلسوزی برای وطن گرفتار شده در دست اهریمنان، دو پرسش بجا و اساسی را بعنوان محک احزاب و گروه های سیاسی وایضاً به میدان کشیدن آنها برای ارائه راهکارهای خروج از بن بست های پیش روی جنبش رهایی بخش ملت ایران به درستی مطرح ساخته اما برخی از خواب زدگان غافل ازتبعات تحمل شرایط اسفبار امروز، بجای حمایت ومطالبه پاسخ این دو پرسش از سینه چاکانی که با تعدادی قلیل از یارانشان مدعی داشتن حزب و گروه فراگیر و تاثیر گذار هستند، با انگ زدن و سفسطه، قصد به محاق کشیدن این دو پرسش قابل تعمق را دارند. گویی چنین چشم بسته دنباله رو مدعیان بی برنامه و بی عمل بودن را بهتر از گام برداشتن در راه روشن با چشم باز می دانند؛ غافل که

در شط حادثات برون آی از لباس / کاول برهنگی شرط شناور است

دو پرسش مطرح شده از سوی هم قبیله ام که احزاب و گروه های سیاسی داخل و خارج از کشور را مخاطب قرار داده است عبارتند از:

1- شرایط کنونی ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید و تحلیل شما از این شرایط چیست؟

2- راه حل گذار از این شرایط و کاهش رنج‌های روزافزونِ اقتصادی و اجتماعی مردم و هم چنین تثبیت موقعیت ایران به عنوان یک عامل صلح و ثبات در منطقه و جامعه جهانی چیست؟

اگرچه طرح این دو پرسش ذهنیت تعلق خاطر پرسش کننده را نسبت به فرد و یا گروه و جریان خاصی را ایجاد میکند و احیانا باعث این تصور می شود که شاید در پس این دو پرسش قصد القا خاستگاه و هدف خاصی نهفته است، اما به هر روی بازهم نمی توان، ذات و نفس این دو پرسش و درستی آن را زیر سؤال برد و به آن شک داشت، چرا که اگرتا به امروز هر تلاشی برای برون رفت ازبن بست ظلم و رسیدن به آزادی بی نتیجه مانده، همه ناشی از عدم ارائه راهکار های مورد قبول اکثریت جامعه از سوی احزاب و یا گروه های سیاسی بوده و اگرهر از گاهی شاهد جوش و خروش اعتراضی مردم بودیم همه از سر رسیدن کارد به استخوان بوده و تاب تحملی نماندن. طرفه آنکه موتور تحرک این اعتراضات بی دوام و بی نتیجه، همه از ظلم و ستم بی رویه زمامداران در موارد خاص بوده است؛ مانند تقلب در انتخابات و یا موارد معیشتی که منجر به اعتراضات صنفی گردید، مانند اعتراضات کارگری که برای به تعویق افتادن دستمزد و یا به دلیل نادیده گرفتن حقوق صنفی خود، دست به تحصن و اعتراض زدند. آنچنانکه در صنف پرستاران و معلمان شاهد بودیم. اما حتی این اعتراضات صنفی هم به دلیل عدم ارائه راهکار های مؤثر از سوی رهبران اصناف و سندیکا های کارگری عقیم مانده و با سرکوب شدن از سوی دستگاه حاکم از هم پاشیده اند و دیگر حتی نامی از سران دستگیر شده این گروه های صنفی برده نمی شود؛ مانند رهبر جنبش کارگران شرکت واحد و اتوبوس رانی کشور منصور اصانلو و دیگرهمرزمانش تا بدانجا که این باور قوت می گیرد که گویی در طی سی سال گذشته، استمرار رویه استبدادی و تکراراعمال ستمگرانه دولتمردان نظام، ظلم پذیری، به نوعی دراکثریت جامعه نهادینه شده است. خاصه که در تمام این سال ها هیچ برنامه و راهکارقابل پذیرش نزد جریان های سیاسی از سوی هیچ فرد و یا گروه و حزبی ارائه نگردیده تا انگیزه قیام ملی شود، که هر چه بود مصلحت جویی و سازش با ظالم بوده، و خوش باورانه ترین توجیه این سیاست بازی ها، نفوذ در قدرت به امید اصلاح بوده است.

آنچه امروز از آشفتگی های اقتصادی، گرانی، جنگ قدرت بین دولتمردان و ایضا خشم جهانیان بر علیه حاکمیت نظام شاهد هستیم، پیشگویی از آینده را آسان می کند ومی توان به ضرس قاطع گفت که این حکومت هم بزودی همچون همه اسلاف خود، محکوم به سقوط است، اما نه با قیام ملت به خشم آمده از ظلم، آنچنانکه در سال ۵۷ شاهد بودیم، وامروز هم درهمسایگی خود به نام بهار عربی می شناسیم.که اگر این پیشگویی تحقق یابد واین بارپایه های نظام دیکتاتوری در این آب و خاک از درون فرو ریزد و ملت بی سعی و تلاش انقلابی، از بند ستم رهایی یابند، این پرسش اساسی مطرح است که بعد آن چه خواهد شد؟ از میان خیل احزاب و گروه هایی که طی سی سال حاکمیت نظام ولایی و یا پیش از آن تشکیل گردیده اند، کدام یک توان و یارای حفظ و آباد کردن وطن پاره پاره را خواهند داشت؟ یا کدام راهبرد های مورد وثوق جامعه می تواند آینده ایران پس از جمهوری اسلامی را تضمین کند؟ آیا وقت آن نیست که از هم اکنون بعنوان یکی از مطالبات بر حق خود از همه احزاب و گروه ها و نحله های فکری بخواهیم، پاسخ به این دو پرسش را بعنوان اولین گام در اثبات وطن خواهی خود و ورود به حیطه اعتنای ملت، جدی بگیرند؟