چندان سخت نیست که دریابیم با دولت نفتی و گازی، هر کس در ایران، در خانه دولت نشیند، به نوایی می رسد، حتی اگر مردم را بی نوا کند. به این امکان می گویند رانت. از رانت افراد مختلفی بهره می برند اما امتیاز در حکومت بودن این است که این رانت از زمین تا آسمان دنباله دارد و در سطوح مختلف خلق می شود؛ از عضویت در هیات علمی دانشگاه، تا رسیدن به مقام صدارت… بدون آنکه فرد مزبور شایستگی داشته باشد.
در دولت نفت فروش، پست های مدیریتی با پول هنگفت و امکانات سرشار همراه است؛پول هایی که موش را شیر می کند و به گربه پر پرواز می دهد. خلاصه چنان صاحب قدرت را مست می کند که سر درد بعد از مستی آن می تواند میلیون ها نفر را آواره کند که نمونه اش عراق بعد از صدام حسین است.
تازه این یک نوع مستی دولت نفتی و گازی است، نوع دیگر آن از نوع کشور های حاشیه خلیج فارس است که شیخی برای بچه اش به جای خریدن اسباب بازی، کارخانه اسباب بازی می خرد، برای برگزاری بازی جام جهانی در کشورش خیابان های اطراف ورزشگاه را خنک می کند تا استادیوم برای بازی مناسب شود. این مستی هم برای خود آفاتی دارد که بلایش بر سر مردم دیگر کشور ها، مانند سوریه، نازل می شود که جنبش مردمی کشور شان با دخالت عربستان و قطر تبدیل به جنگ داخلی شد. دولت ایران هم وارد این جدال شد و کار را بدتر کرد.
اما سخن ما امروز در باره این نوع دولت رانتی نیست، بلکه این بار می خواهیم بگوییم که در ایران و در دولت نفتی و گازی، هر وقت که به مسئله اقتصاد کلان توجه شده، بهبود نسبی در رفاه عمومی مشاهده شده، کار و تولید بهتر شده و خدمات عمومی جلوه یافته و شاخصه های راه سازی و رونق شهری و زیر ساخت ها تغییر کرده، به همان نسبت اگر به اقتصاد خانوار توجه نشده و کالاهای اساسی در دسترس مردم قرار نگرفته، موجی به نام پوپولیسم بالا گرفته که با تمسک به برخی از نقاط ضعف عملکردهای مزبور، توانسته دستاورد سیاست های اقتصادی را وارونه جلوه دهد و آن را بی ارزش کند؛ واقعیتی که در دوران در زمان پهلوی دوم هم شاهد بودیم.
در این مقال موضوع مورد توجه ما در دوره اصلاحات است؛دوره ای که به آن می پردازیم تا به تکرارش دچار نشویم.
دولت اصلاحات در بهبود شاخص های کلان اقتصادی حتی بهتر از دولت سازندگی عمل کرد، چرا که با فساد کمتری همراه بود و هم توانست از مدیران بهتری بهره ببرد وهم تجربه دوره سازندگی را داشت. در این دوره هرچند آزادی محدود مطبوعات باعث احتیاط مدیران در عمل می شد اما مجموعه عوامل موجب شدکه شاهد رشد اقتصادی و عملکرد اقتصادی بهتری باشیم.
امروز مقایسه عملکرد دولت اصلاحات با دولت سازندگی، دولت احمدی نژاد ودولت موسوی نشان می دهد که در زمینه تولید و توانایی علمی، کارنامه دولت اصلاحات قابل قبول تر است. اگر چه دولت موسوی در شرایط جنگی کشور را می گرداند، اما شرایط تولید و بهبود اقتصادی مناسب نبود.
اما این شاخصه های مثبت در دوره اصلاحات نتوانست مانع از رشد پوپولیسم احمدی نژادی شود که با شعار عدالت آمد و توانست در دور اول اصلاح طلبان را جا بگذارد؛ اگر چه این کار با تقلبی حداقلی در دور اول و اختلاف اصلاح طلبان حاصل شد.
اما در دوره اصلاح طلبان به شاخصه های اقتصاد خانوار، یعنی نان مردم به شکل عاجل توجه ای نشد و علت آن هم دلدادگی عجیب به لبیرالیسم بود. اصلاح طلبان متوجه نشدند که در متن جامعه ایران هیچ مدل اقتصادی کلاسیکی قابل اجرا نیست و علت آن هم ساختار نامناسب و هم وجود دولت نفتی است. اما همین نگاه نخبه گرا و تکنوکرات در اصلاح طلبان، که مردم حاشیه نشین را نمی پذیرفت و حتی در تحلیل سیاسی خود حاشیه را علیه متن می دانست، رای به احمدی نژاد در سال در سال ۱۳۸۴ راتوجیه ایدئولوژیک می کرد و بر این مبنا که فقرا علیه نخبگان رای داده اند. به عبارتی این نگاه می خواست با رجوع به کتابهای سیاسی متداول، شکست خود را توجیه کند، در حالیکه هم فساد ساختاری و ویژگی دولت نفتی را فراموش می کرد، هم رانتی را که به واسطه در حکومت بودن در اختیار داشت طبیعی می دانست.
این نگاه هنوز در اصلاح طلبان وجود دارد و به عنوان آسیبی که بازگشت پوپولیسم را موجب می شود، ایفای نقش می کند؛آسیبی که گامی جدی برای ترمیم آن برداشته نشده و در عوض تلاش می شود این ضعف با توجیهات کتابی و تئوریکی که به جامعه ماربطی ندارد، توجیه شود.
در این مورد مثالی می زنم. در غرب قدرت طبقات، حاصل درآمد بادآورده رانتی نفتی نیست. طبقات اقتصادی منافع مشخصی دارند که درستی و نادرستی آن موضوع بحث ما نیست، اما در ایران هر کس بر خانه دولت نشست، حتی اگر بی کفایت هم بود، یک شبه قارون شد؛ امری که می تواند به واسطه این نقش جایگاه حسادت پذیری ایجاد کند. پس نمی توان وضعیت اجتماعی و اقتصادی ایران را بر اساس فرمول بندی های جوامع غربی توضیح داد و دل خوش کرد که حاشیه بر متن شورید. آن هم در حالیکه اصلاح طلبان، هم قبل از انقلاب حاشیه اقتصادی و سیاسی قلمداد می شدند و هم امروز تیم احمدی نژاد به واسطه رانت دولتی دیگر در حاشیه نیست و به نوائی رسیده است که مپرس؛ مکنتی که سلیمان نبی هم به آن رشک می برد. البته اگر بگذارند با این ثروت باد آورده رانتی راه خود را ادامه دهد.
خلاصه داستان قدرت حکومتی در ایران، رانتی است نه محصول طبقات اجتماعی و اقتصادی و هر کس به خانه دولت رفت یا شهرت رانتی یافت، رقیب را تصفیه کرد و قدرت رانتی یافت.
به عبارت دیگر اگر عامل رانت را در تحلیل ها وارد نکنیم، دچار خطای راهبردی شده ایم. حتی تحلیل گر اصلاح طلبی هم که در باره هجوم حاشیه بر متن نوشته و با استفاده از تحلیل های کلاسیک غربی -به طرح نظر خود پرداخته، وی نیزبا امکانات رانتی توانسته است به مدارج بالا برسد. این خاصیت دولت رانتی است.
اما این همه ماجرا نیست رانت عواقبی هم دارد که باید به آن دقیق نگریست:
1- در آمد رانتی تحول شگرف و قابل حسادت در جامعه ایجاد می کند. این مسئله هم حسادت برانگیز و هم حساسیت برانگیز است چرا که تحولی زود، تند و سریع در موقعیت افراد ایجاد می کند و زمینه تنش در جامعه را بالا می برد و بر اختلافات اجتماعی می افزاید.
2- رانت، امکان فساد را در میان قدرتمندان و حاکمان و وابستگان آنان افزایش می دهد. اصطلاح آقازاده که در دوره جمهوری اسلامی باب شد در حقیقت واژه درستی بود که با دوره پهلوی که لیست شاهزاده ها محدود بود متفاوت است. در مفهوم آقازاده چند نکته نهفته است که دقت به آن از خطر فساد روز افزون پرده برمی دارد. آقازاده، بدون لیاقت لازم امکانات بدست می آورد و در میان افراد جامعه شاخص می شود و بعد باندی درست می کند که با طبقه اجتماعی فرق دارد. باند بسیار ناپایدار و تنش زا است. نو کیسه بوجود می آورد. نو کیسه گانی که می خواهند برهمه چیز دست اندازند و فاقد ادب و تربیت معمول خانواده های با فرهنگ هستند و این پدیده در غرب چندان معمول نیست.
3- آقازاده ها نظم حداقلی اقتصادی و اجتماعی و حتی سیاسی جامعه و حکومت را به نفع خود برهم می زنند. این بی نظمی تا بالاترین روابط مدیریتی را در بر می گیرد. اختلاس ها و سوءاستفاده های مالی بدون آقا زاده ها ممکن نیست، ضمن اینکه آقازاده ها در هر بزنگاهی که گیر می افتند فرد دیگری را قربانی می کنند. در نتیجه آقازاده ها فساد را ساختاری می کنند.
یکی از مقامات امنیتی اصلاح طلب هم که مخترع و مروج واژه آقازاده هاست، می گوید فساد در ایران ساختاری شده است و آقازاده ها مروج این فساد هستند. فراموش نکنیم که احمدی نژاد هر دو بار با حمله به این آقازاده ها فضا را برای نیرو های خود مناسب کرد. پس پوپولیسم در ایران زمینه دارد و این مهم ترین خطری است که دولت روحانی را تهدید می کند. ادعای نظری تحقق لیبرالسم در ایران آزمون شکست خورده ای است که تکرار آن درست نیست. در جامعه ای که سرمایه داری قدرتمند ندارد، خصوصی سازی در آن می شود نظامی سازی ـ یا خودمانی سازی ـ که نتیجه هر دو را دیدیم. در عین حال هر نوع بی توجهی به اقتصاد خانوار در ایران باعث می شود که امکانات رانتی همراه با فساد، که مدتهاست بر اقتصاد ایران سایه انداخته، زمینه کینه و اعتراض را ایجاد کند؛حتی اگر زیر ساخت های اقتصادی بهبود یابد. دلیل آن هم این است که بخشی از درآمد باد آورده نفت در ایران، در هر دولتی، خواه و نا خواه به جیب رانت خواران می رود، حتی اگر رئیس دولت به این رانت خواری راضی نباشد. در نتیجه در صورت کوچک ترین نوسان قیمت نفت، که فشار آن به مردم می آید، رشد عوام فریبی در زیر پوشش عدالت طلبی را شاهد خواهیم بود. پس باید به اقتصاد خانوار توجه کرد و سبد نان مردم را خالی نکرد. نبایدتئوری راه گشای همدوشی عدالت و آزادی یا رفاه نسبی را فراموش کرد. نباید در دام روال های نظری که با جامعه ما هماهنگ نیست افتاد.
فراموش نکنیم که در ساختار حکومت های رانتی، این توانایی وجود دارد که موج پوپولیسم برعلیه هر نوع آزادی و بورو کراسی که به نان مردم بی توجه باشد، برانگیخته شود. اینک در برنامه های روحانی هم عدم توجه به نان شب مردم وجود دارد که باید به آن بپردازد تا چهار سال بعد در دامن حمله پوپولیسم نیفتد. چاره این کار را کارشناسان باید بکنند و راهی برای درمان آن بیابند.