در حال حاضر جنگ جنگ لفظی است که شاید پیش درآمدی باشد بر درگیری های جدید. با در پیش بودن روز دانشجو درشانزدهم آذر برای گرامیداشت خاطره دانشجویانی که در جریان وقایع بعد از کودتای 1953 به رهبری سازمان سیا علیه محمد مصدق نخست وزیر وقت کشته شدند، نیروی انتظامی ایران پی در پی هشدار می دهد که “هر اقدام تحریک آمیزی را به شدّت سرکوب خواهد کرد”. پاسخ به این هشدارها شعارهائی است که دیوارهای خیابان ها و کلاس های درس در تهران را آذین می بخشند: “وعده دیدار 16 آذر. دوباره با هم هستیم”.
تا چند روز دیگر یعنی 12 دسامبر شش ماه از انتخاب مجدد احمدی نژاد به ریاست جمهوری که با اعتراضات گسترده همراه بود خواهد گذشت. شش ماه سرکوب در فضائی بسته که طی آن دولت بنیاد گرای ایران به پشتگرمی حمایت رهبر کشور علی خامنه ای عملاً هر صدائی را در گلو خفه کرده است: بیش از 4000 نفر بازداشت و ده ها تن کشته شدند و تلویزیون دولتی ایران درجریان نمایش محاکمات خودسرانه به پخش “اعترافات” اجباری دستگیرشدگان اقدام کرد.
اما به رغم تداوم سرکوب، جنبش اعتراض متشکل از سیاستمداران اصلاح طلب، روحانیون عالی مقام، تکنوکرات ها، دانشجویان و زنان هنوز خاموش نشده است و به رغم پراکندگی و از هم گسیختگی روز افزون تشکیلاتی و شفاف نبودن به تمام سطوح جامعه مدنی ایران گسترش یافته است.
جنبش مخالفان ایران برای آنکه بتواند به بیان خواسته هایش ادامه دهد درگیر تناقض است به عبارت دیگر راهی جز آن ندارد که با شرکت در سالگردها و مراسمی که از طرف حکومت برگزار می شود روند این مراسم را به سود خود تغییر دهد. از جمله این مراسم می توان از روز قدس نام برد که از سوی بنیانگزار جمهوری اسلامی نامگزاری شده و هرساله در حمایت از مردم فلسطین برگزار می شود یا مراسم 13 آبان، سالروز اشغال سفارت آمریکا در سال 1979،که طی آن شعارهائی علیه آمریکا سرداده می شود. در مراسم روز قدس و 13 آبان امسال تظاهر کنندگان ضد دولتی ــ که تعدادشان در تهران به 500000 تن تخمین زده شد ــ علیرغم هشدارهای نیروی انتظامی و علی رغم آنکه مأموران پلیس راه ورود به تمامی خیابان ها را در مسیر تظاهرات مسدود کرده بودند به هزار ترفند از سد نیروهای انتظامی گذشتند و به سردادن شعارهای مختص به خود پرداختند. شعار “مرگ بردیکتاتور” جایگزین شعار “مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل” هواداران احمدی نژاد شد. از میان شعارهائی که معترضین می دادند طنین شعار”مرگ برروسیه” هر لحظه بیشتر اوج می گرفت انگار می خواستند با این شعار به متحد اصلی نظام بگویند که با سیاست “تهاجمی” احمدی نژاد که به انزوای ایران انجامیده است مخالفند. تو گوئی همه این شعارها برای ازاعتبار انداختن محتوی این روز نمادین یا به تعبیر آیت الله خمینی”انقلاب دوم” کافی نبود که به دنبال آن آیت الله منتظری، جانشین سابق خمینی که در زمان حیات او به خاطر مخالفت با کشتارهای وسیع مخالفان عزل شده بود نیز اشغال سفارت آمریکا را “یک اشتباه بزرگ” خواند. با این تفاصیل می توان فهمید چرا حکومت ایران در برگزاری مراسم 16 آذر مردد است. برای اینکه می ترسد “سررشته امور از دستش خارج شود”.
خلاصه کلام اینکه مقامات ایرانی گرچه در بازگرداندن آرامش به خیابان ها موفق بوده اند امّا قدرت بسیج مردم را از دست داده اند و این برای نظامی مانند جمهوری اسلامی اصلاً مسئله کوچکی نیست، نظامی که در سی سال گذشته فقط با شگرد در عمل آزموده شدۀ ”خیزش ملّی” توانسته مردم را در سراسر کشور علیه آمریکا و صدام حسین، در جنگ هشت ساله با عراق، و علیه اسرائیل و تلاش های یکپارچه غرب برای ممانعت از توسعه برنامه هسته ای خود بسیج کند.
سئوالی که در اینجا مطرح می شود اینست که اصلاً این معترضین چه می خواهند، معترضینی که برای معرفی خود رنگ سبز را از شال گردن میرحسین موسوی، نخست وزیر سابق و نامزد اصلاح طلبان در انتخابات 12 ژوئن و افشاء کننده تقلب گسترده در این انتخابات، وام گرفته اند؟ پاسخ به این سئوال آسان نیست تنها می دانیم که آن ها خواستار برخورداری از ابتدائی ترین حقوقی هستند که هر شهروندی می تواند داشته باشد. در این میان یک چیز مسلم است و آن اینکه این جنبش فقط به اعتراض به نتایج انتخابات محدود نمی شود و رنگ سبز آن بیش از آنکه نشانه هویت آن باشد نماد حضور آن است. سئوال دیگری که در اینجا مطرح می شود مسئله رهبران واقعی جنبش است. مثلاً آقای موسوی را در نظر بگیریم. درست است که موسوی می گوید “تا آخر ایستادگی خواهد کرد” امّا آیا باید این مرد آرام را که تنها دلیل بازگشتش به صحنه سیاست “در خطر دیدن جمهوری” بود و جنبش سبز از او به عنوان موتور حرکت استفاده کرد رهبر جنبش دانست یا دنباله رو مردم؟ در مورد دیگر نامزد اصلاح طلب که مانند موسوی از زمره خاصان حکومت بوده یعنی مهدی کروبی نیز همین سئوال مطرح می شود اگرچه نمی توان شجاعت او را در افشای شکنجه و تجاوز در زندان های جمهوری اسلامی نادیده گرفت.
یکی از زنانی که در تظاهرات 18 سپتامبر شرکت داشته می گوید:” بسیاری از ما به خیابان آمدیم و بهائی که پرداختیم سنگین تر از آن بوده است که حرکت را متوقف کنیم. امّا جنبش ما هنوز به مرحله پختگی نرسیده است”. حکومت با این باور که سرکردگان جناح های اصلاح طلب جنبش را هدایت می کنند آن ها را به زندان انداخت اما نمی دانست که با این کار ثابت می کند که جنبش سبز تشکیلات و رهبر ندارد و درنتیجه قابل کنترل نیست. شاهد مدعا آنکه احزاب و سندیکاها و روشنفکران و روزنامه ها به رغم زندانی شدن رهبرانشان همچنان به فعالیت ادامه می دهند.
نداشتن تشکیلات و رهبر درعین حال که امتیازی برای جنبش به شمار می رود نقطه ضعف آن نیز هست زیرا عدم هماهنگی موجب ضربه پذیری آن می شود. یکی از تحلیل گران ایرانی در یک گفت و گوی تلفنی با لوموند می گفت: “مشکل اصلی ریتم درونی جنبش است. دانشجویان که عجول هستند در دانشگاه ها خود را دم باتوم می دهند و تعداد قلیلی هم برای آمدن به خیابان همیشه حاضرند. امّا مجموعه جنبش ترجیح می دهد گام به گام و حساب شده جلو برود تا دوام جنبش را حفظ کند و بهانه برای سرکوب به دست نظام ندهد. در این میان نجواهائی هم شنیده می شود با این مضمون که دربرابر شتابی که احمدی نژاد و رهبر برای رسیدن به حکومت اسلامی نشان می دهند حداقل خواست باید استقرار جمهوری ایرانی باشد نه دوام جمهوری اسلامی”. یکی از عوامل مؤثر در طرح خواسته هائی از این دست که تا چند ماه پیش حتی تصور به میان کشیدن آن ها ناممکن می نمود، بی اعتبار شدن رهبر درپی حمایت او از جناح بنیاد گرا و جدائی از مردم بوده است.
حال باید دید چگونه می توان جنبشی را که “فاقد چهره” است از میان برداشت؟ خامنه ای رهبر ایران روز پنج شنبه 26 نوامبر فرماندهان نیروی شبه نظامی بسیج را که به مشت آهنین سرکوب بدل شده است، به حضور خواند و به گفته شاهدان به آن ها گفت که اگر روزی قهرمان جنگ “سخت” با عراق[ که به کشته شدن هزاران بسیجی داوطلب انجامید] بوده اند امروز باید خود را برای مقابله با جنگ” نرم” که “گسترده و بسیار خطرناکتر است” آماده کنند. از قرائن چنین برمی آید که نظام می خواهد به موازات به کارگیری شگردهائی برای مرعوب کردن معترضین نظیر تشکیل دادگاه های دسته جمعی و اعدام های پشت سرهم ـــ از ژوئن تا کنون 120 نفر اعدام شده اند ــ و تعیین وثیقه های سنگین برای به خاک سیاه نشاندن متهمان و… به یک جنگ پیشگیرانه فرهنگی برای ثبیت ارزش های جمهوری اسلامی دست زند. حضور نیروهای بسیج، حتی در دبیرستان ها پررنگ تر شده است و سپاه پاسداران، ارتش مکتبی نظام، علاوه بر اعمال کنترل بر بخش اعظم شرکت مخابرات قصد ایجاد خبرگزاری ویژه سپاه را دارد. روزنامه محافظه کار کیهان در دفاع از این مسئله نوشت: “لازمه مبارزه با دشمن شناسائی بهتر اوست”.
امّا از طرفی علائمی که معترضان باقیمانده می فرستند حاکی از وجود تناقض دردیدگاه هایشان است. مثلاً اصلاح طلبانی که همواره هوادار باز شدن باب گفت و گو با غرب بوده اند وقتی احمدی نژاد اخیراً در تلاش بود به پیشنهاد غرب در رابطه با برنامه اتمی پاسخ مثبت دهد از او انتقاد کردند. البته دلایل این مخالفت روشن است. دلیل اول اینکه احمدی نژاد در سال های گذشته اصلاح طلبان را به خاطر توافقنامه سعد آباد که منجر به تعلیق غنی سازی اورانیوم شد متهم به” خیانت”می کرد و اکنون آن ها نمی خواهند کسی که همیشه مخالف تنش زدائی بوده حالا از منافع حاصل از آن بهره مند شود. دلیل دوم اینست که مخالفان می ترسند با مشکلاتی که در منطقه وجود دارد قربانی “سیاست واقعگرایانه” نزدیکی واشینگتن و تهران و در نتیجه کاملاً سرکوب شوند. و دقیقاً به خاطر همین نگرانی بود که در تظاهرات 13 آبان معترضین خطاب به اوباما فریاد می زدند: “یا با اونا، یا با ما”.
منبع: لوموند 27 نوامبر