من هر چه نگاه می کنم، هیچ عیب خاصی در رهبری جمهوری اسلامی نمی بینم، جز اینکه دوست دارد محبوب مردم باشد و نیست، دوست دارد به پابرهنگان خدمت کند ولی آنها را بدبخت کرده، دوست دارد بهترین تصمیم ها را بگیرد، ولی دائم اشتباه می کند. دوست دارد فرزانه و متفکر و اندیشمند به نظر برسد، ولی همه فرزانگان و اندیشمندان و متفکران یواشکی به او می خندند و یک عده خل و چل هستند که به ریاست حدادعادل هر دو سه ماهی برای نمایش تلویزیونی جمع می شوند و شعرهایی می خوانند که معمولا شر خوانده می شوند و بعد هم چک و وام مسکن می گیرند و عوضش روزها سرشان را پایین می اندازند که در کوچه شان کسی آن ها را نبیند. این رهبر دوست دارد با قاطعیت حرف بزند ولی معلوم نیست با خودش چند چند است و چند تا عیب دیگر.
ولی من به او حق می دهم، شما هم جای او بودید، خیلی بدتر از او می شدید، فکر کنید آدمی در سنین جوانی به ادبیات علاقمند بوده، ولی یک دفعه تا به خودش بیاید، شده یکی از رهبران سیاسی، بعد که شده رهبر سیاسی، می خواسته جزو نزدیکان آیت الله خمینی باشد، ولی طرف همیشه به همه نگاه می کرده و توجه می کرده جز همین یکی، بعد یک دفعه تصمیم گرفته رئیس جمهور شود، دوست داشته در یک رقابت سیاسی از همه بیشتر رای بیاورد، سه تا رقیب داشته که هر سه تا به او رای دادند، و شده رئیس جمهور، وقتی شده رئیس جمهور یک نخست وزیر انتخاب کرده که هیچ وقت حرفش را گوش نمی کرد. از هشت سالی که رئیس جمهور بوده، هفت سالش به این گذشته که بتواند نخست وزیرش را عوض کند. بعد یک دفعه شده رهبر و در تمام مدتی که رهبر شده، مهم ترین کارش این بوده که اثبات کند لیاقت رهبری را دارد و همیشه هم ناموفق بوده. خوب، شما جای این آدم بودید، با همه دنیا دشمن نمی شدید؟
اگر بهترین رفیق تان می شد رئیس جمهور و وقتی که می خواستید به او دستور بدهید، یادتان می آمد که بیست سال همیشه پول دستی از او گرفتید، چه حالی پیدا می کردید؟ هاشمی می شد رئیس جمهور همه با او رفیق می شدند، دست و پایش را می بستید و حالش را می گرفتید، بعد خاتمی می شد رئیس جمهور، همه جا پر می شد از عکس های خاتمی، در حالی که شما مطمئن بودید که خوش تیپ تر از او هستید، بعد هم که یکی پیدا می شد که مثل احمدی نژاد دست و پای تان را می بوسید، تا بیایید تکان بخورید می دیدید، طرف همه بدبختی ها را انداخته گردن شما، خودش هر هفته می رود نیویورک و مکه و تانزانیا و نیکاراگوئه و شوخی شوخی شده رهبر دنیای اسلام. خوب آدم حسودی اش می شود.
بعد هم که هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد و موسوی و کروبی و همه را حذف می کردید و تصمیم می گرفتید مثل سوپرمن وارد صحنه بشوید و استکبار جهانی را نابود کنید، یک دفعه چنان از زمین و آسمان بدبختی می بارید که درست در عنفوان خودچه گوارا بینی، مجبور می شدید نرمش قهرمانانه کنید و از یک طرف باید برای همان دو تا نصفی جوجوهای حزب اللهی توضیح می دادید که دشمن دیگر نداریم. آن وقت همان هایی که مخلص شما بودند، همه شان می رفتند یک حرف هایی می زدند که قرار نبود بزنند، و همه آنها که مخلص شما نبودند، همه شان می رفتند حرف هایی را نمی گفتند که قرار بود بگویند.
فکر کن آدم رهبر یک مملکت بشود، ولی عروس و داماد و خواهر و برادرش هم قبولش نداشته باشند، رهبر مملکت بشود و نخست وزیر و روسای جمهورش همه شان بشوند دشمنش، رهبر جهان اسلام بشود، ولی فقط کمونیست ها و دولت ارمنستان قبولش داشته باشند، مهم ترین حامی فلسطین باشد، بعد فلسطینی ها علیه او با اسرائیل همدست شوند. خوب آدم دق می کند.
همین شده که آقای علی سعیدی نماینده رهبری در سپاه گفته: “مردم و خواص ایده های رهبری را محقق کنند.” آخه چطوری؟ آدمی که هزار میلیارد دلار در ده سال در اختیارش بوده، بزرگترین ارتش خاورمیانه را دارد، مهم ترین رهبر باقیمانده از عصر یخبندان دوم زمین شناسی است، با این همه قدرت خودش نمی تواند ایده های خودش را محقق کند، بعد مردمی که حق ندارند لباس خودشان را انتخاب کنند، خواسته های رهبر را محقق کنند؟
روش های تحقق ایده های رهبری
حالا همه دعواهای سابق را می گذاریم کنار و فرض می کنیم اصلا همین الآن همه چیز از اول، قرار است مردم حرف نماینده رهبری یعنی آقای سعیدی را گوش کنند: “مردم و خواص ایده های رهبری را محقق کنند.” ای به چشم! اصلا ما دنبال همین بودیم. بعد از ساعتها تفکر که هر دقیقه اش به اندازه سالها عبادت است ولی موجب می شود آدم ماهها زندان برود، تصمیم گرفتیم ما و خواص دست به دست هم بدهیم و خواسته های رهبری را محقق کنیم، روش های محقق کردن خواسته های رهبری از چند طریق است:
اول، روش مردمی: فرض کنیم مردم بخواهند خواسته های رهبری را محقق کنند. اولین شرطش این است که مردم بتوانند کاری بکنند. مثلا مردم باید لباس بپوشند تا بروند به خیابان و از رهبری حمایت کنند. چطوری باید لباس بپوشند؟ همانطور که رهبری و پلیس می گوید. فرض کنیم مردم برای برآوردن خواست رهبری بخواهند به خیابان بروند. مگر چنین اجازه ای دارند؟ همین الآن شما اگر بخواهید از مذاکره با آمریکا حمایت کنید، حق ندارید تظاهرات کنید، بخواهید با آن مخالفت کنید هم، حق ندارید به خیابان بروید. اصلا فرض کنید خیابان هم نمی خواهید بروید، می خواهید بروید در فضای مجازی و از رهبری حمایت کنید، این هم که نمی شود، چون فیلتر است. اصلا فرض کنید خود رهبر بخواهد برود در فضای مجازی خودش را لایک کند، قانونا ممنوع است.
دوم، روش نخبه گرایی: فرض کنید قرار است خواص ایده های رهبری را محقق کنند. برای این کار اول خواص را باید آزاد کرد. خواص چند دسته اند؛ یا الآن زندانی اند، یا تبعید شدند به گناباد، یا از دست رهبر فرار کردند رفتند پاریس و ترکیه و مالزی، یا توی خانه شان زندانی اند، یا ممنوع التصویر و ممنوع الخبر اند، یا اگر هیچکدام از اینها نباشد و جزو خواصی نباشند که با رهبر اختلاف نظر دارند، و دقیقا پیرو رهبری هستند، حتما به اتهام دزدی دستگیر شدند یا دستگیر خواهند شد. پس برای محقق کردن ایده های رهبر توسط خواص اول باید خواص را آزاد کرد.
سوم، روش شفاف سازی ایده ها از طریق فضای حقیقی: اصلا فرض می کنیم هم ملت و هم خواص همه شان توی صف ایستادند و دارند فریاد می زنند “ما همه سرباز توایم داش علی، گوش به فرمان توایم داش علی” و فقط منتظرند که رهبری بگوید که این ایده من است، بروید جیک ثانیه محققش کنید و زود بیایید دو تا ماچ تان کنم. اصلا مگر ایده های رهبری معلوم است که ملت بخواهند محققش کنند؟ شما اصلا بیخود کردی رفتی حرم امام رضا هنوز زن نگرفتی دعا می کنی بچه ات پسر بشود. اول برو زن بگیر. این رهبر معظم بیست و پنج سال است دست راستش به دست چپش می گوید شکر زیادی نریز توی چایی دیابت دارم برای رژیم ام خوب نیست، آن وقت از ما می خواهد رژیمش را حفظ کنیم. شما از سی تا نماینده رهبر بپرسید که این رهبر معظم طرفدار مذاکره با آمریکاست یا مخالفش است؟ هر کدام یک جواب می دهند. یکی می گوید نماینده رهبر خائن است، آن یکی می گوید ظریف دسته گل است. اصلا مگر این آدم ایده اش معلوم است که کسی بتواند آن را محقق کند؟
چهارم، روش شفاف سازی ایده از طریق فضای مجازی: همه ایده های رهبری را بگذاریم کنار، به همین آخری اش بچسبیم. ما می خواهیم ایده “نرمش قهرمانانه” را محقق کنیم. اول باید آن را بفهمیم. معنی اش به فارسی که معلوم نیست، فرض کنیم همین کلمه نرمش قهرمانانه را به انگلیسی جستجو کنیم. بالاخره ما ایرانی ها که نمی فهمیم منظور رهبری چیست، شاید انگلیسی ها بفهمند. رفتم با ده تا عبارت که معنی نرمش قهرمانانه می دهند در گوگل سرچ کردم، ده تا تصویر آمده، یکی اش زنی است که با بیکینی دارد ورزش قهرمانی می کند، یکی اش تصویر موتورسوارهای گردن کلفتی است که روی بازوی شان مریلین مونرو خالکوبی کردند، یکی اش تصویر فیدل کاستروست که دارد اسکی روی آب می رود. هر کدام از ایده های رهبری را توی گوگل سرچ کنی، در عرض ده ثانیه کل سیستم گوگل در جا قفل می کند.
اصلا این رهبری که معلوم نیست چه ایده ای را دارد، خواص را زده لت و پار کرده، مردم را هم دست و پا بسته گذاشته گوشه سه کنج هر دقیقه سی تا مشت می زند وسط دماغشان، چطوری باید ایده اش را محقق کرد؟
خداوند چه گفته است
این معتقدین به اسلام ناب محمدی و مسیحیت ناب عیسوی و یهودیت ناب موسوی و غیره، هر کدام شان یک جوری سرخدا را شلوغ کردند.
رفته بودیم زندان، نگهبان زندان برایمان مفاتیح الجنان آورد و گفت دعا بخوان حالت خوب می شود. ما هم رفتیم سراغ دعای خلاصی از زندان. دیدم آن صفحه را زندانبانان از مفاتیح الجنان کندند. زندانبان فکر کرده، نکند این دعا را زندانی بخواند و آزاد شود.
بدبختی یکی دو تا نیست که. تازه، خدا هم یکی دو تا نیست. یک عده مسیحی برای رفتن به بهشت یک عده مسلمان را می کشند که می خواهند بروند بهشت. حالا فکر کن توی بهشت همه اینها همدیگر را پیدا کنند. تازه آنجا هم باید دعوا کنیم.
آیت الله موحدی کرمانی گفته که “خدا به روحانیت گفته از استکبار نترسید.” خدای مفتی های عربستان سعودی هم گفته بروید شیعه ها را تکه تکه کنید. خدای یهودی ها هم گفته اسرائیل مال یهودی هاست، خدای فلسطینی ها هم گفته که اسرائیل مال فلسطینی هاست، خدای مسیحی ها چهارصد سال اخلاقش سگ بود دستور داد چند میلیون زن اروپایی را کشتند، حالا شده طرفدار حقوق زنان و فعلا مهربان شده.
فرمانده به سربازان گفته بود “خدا با ماست، حمله کنید.” سرباز پرسید: “اگر خدا با ماست پس کی با آنهاست؟” باز خدا خیرشان بدهد یونانی ها و هندی ها را که دویست سیصد تا خدا داشتند، تکلیف شان معلوم بود. ما مسلمان ها که یک خدا داریم و بخاطرش داریم بقیه مسلمان ها را جر می دهیم. آخرش هم می ترسم همه ماها برویم جهنم، هر چه سکولار و لائیک هستند ببرند بهشت، چنان حالی ازشان گرفته شود که هر روز بیایند برای پناهندگی دم جهنم.
موقعیت ژئوپورنوگرافی
طرف می خواهد کنسرت هوی متال در قم برگزار کند، معلوم است که مجوز نمی دهند. اصلا هوی متال چه ربطی به مردم ایران دارد؟ بالاخره راضی شده که برود از همین اشعار جینگولی مستان “من عاشقتم بیا تو بغلم” را یک جوری بخواند که انگار دارد برای امام زمان می خواند، موسیقی اش هم دقیقا مثل نوحه های عزاداری است، کنسرتش را هم در قم برگزار نکرده و در تهران برگزار کرده. اما کنسرت لغو شده و به او گفتند فکر کردی ما خریم؟ موسیقی پاپ را اجازه نمی دهیم برگزار شود. طرف گفته من مجوز گرفتم. برادر عزیز گفته: از کی؟ از ارشاد؟ آنها خودشان هم مجوز ندارند. برو موسیقی سنتی اجرا کن.
بالاخره رفته کیهان کلهر را راضی کرده که بیا با هم کنسرت بدهیم. کیهان کلهر هم گفته برو خدا روزی ات را جای دیگر حواله کند، ما خودمان تازه ممنوع شدیم. نیروی انتظامی گفته اصلا مهم نیست چه موسیقی برگزار می کنید، ما از آن آدمهایی که می آیند توی کنسرت و کراوات می زنند یا زنهاشان آرایش می کنند بدمان می آید.
طرف گفته پس برویم مسابقه والیبال تماشا کنیم. نیروی انتظامی گفته والیبال که بی خیال، می خواهید بروید توی سالن داد بزنید ایران ایران، اصلا ما از هر جایی که مردم خوشحال بشوند بدمان می آید و لغو می کنیم.
طرف گفته، پس ما می رویم سخنرانی زیبا کلام. رفته دم در می بیند سخنرانی زیباکلام را لغو کردند. می گوید: بابا اینکه دیگر هوی متال و راک و پاپ و سنتی و ورزشی نیست، ما هم که با کراوات نیامدیم، این چرا لغو شده؟ گفتند این زیباکلام چون از اسرائیل و رضاشاه دفاع می کند سخنرانی اش لغو شده. بالاخره تصمیم می گیرد برود سخنرانی مطهری که نه موسیقی دارد و نه کراوات و نه اسرائیل، نه تنها می بیند سخنرانی شده بلکه کتک سیری هم می خورد.
آخرش تصمیم می گیرد مثل شریفی نیا برود مراسم ساندیس خوری. دم در سالن می بیند صد تا چفیه به دوش پلاکارد در دست نی به بغل منتظرند و در بسته است. این یکی دیگر برای چی لغو شده؟ چون کلا حکومت نظامی است، هر جایی که دو نفر کنار هم بنشینند، حتی برای جلوگیری از اینکه بقیه کنار هم بنشینند، ممنوع است.
برمی گردد توی خانه و تصمیم می گیرد که بی خیال هنر و سیاست و فرهنگ و مذاکره و اسرائیل و رضاشاه و غیره بشود. یعنی واقعا در این مملکت تنها جایی که ممنوع نیست، رفتن به سایت های پورنوگرافی است. باز خدا را شکر که مملکت اسلامی است، وگرنه ملت چکار می خواستند بکنند؟