بن بست اصلاحات در ایران؟

سامان رسول پور
سامان رسول پور

حوادث یک سال گذشته، چه تاثیری روی اصلاحات و آینده جریان اصلاح طلبی گذاشته است؟ این پرسشی است که طرح آن، در این روزها از اهمیت زیادی برخوردار است.اعتراضات یک سال گذشته، در عین حال که تمامی اجزای حاکمیت را  به چالش کشید و درگیر خود کرد، نتیجه ناخواسته دیگری هم در پی داشت: آینده اصلاحات در ایران را با چالش های جدی مواجه ساخت. این چالش ها را در چند بخش می توان دسته بندی کرد.

یک -  جدا از موانع  ساختاری  و دست اندازهایی که بر سر راه اصلاحات وجود داشتند، موانع جدیدی هم به آنها افزوده شد. مهمترین آنها این بود که طیف های وسیعی از فعالان سیاسی و اجتماعی به تلاش برای کودتای مخملی متهم شدند. آنها بر همین اساس بازداشت و زندانی شدند. در این میان، مدیران و چهره های اصلی اصلاحات به حبس های سنگین محکوم گردیدند.  به رهبران شاخص اصلاح طلبان لقب “ سران فتنه” داده شد. احزاب و گروههای اصلاح طلب، یکی پس از دیگری، به تلاش برای براندازی و توطئه علیه نظام متهم گشتند و فعالیت های آنها یاغیرقانونی اعلام شد و یا تقریبا جلوی همه فعالیتهای علنی آنها گرفته شد. به عبارتی، تقریبا تمامی چهره هایی که نماد اصلاح طلبی بودند، با قهر و برخورد و اتهامات حاکمیت مواجه شدند. و برداشتی که از همه این برخوردها شد این بود: تلاش حاکمیت برای خفه کردن جریان اصلاحات، جریان تحول خواه و حامی تغییر.

اینک با اینکه در آستانه انتخابات جدیدی نیستیم اما یادآوری این موضوع  ضروری است؛ قبلا سئوالی که مطرح می شد این بود: شورای نگهبان کدام چهره ها را رد صلاحیت می کند؟ اکنون اما با درنظر گرفتن اتفاقات یک سال گذشته، سئوال عوض شده و باید پرسید: شورای نگهبان - در انتخابات پارلمانی و یا انتخابات ریاست جمهوری-  کدام نامزدها را تایید صلاحیت خواهد کرد؟ در مجموع در طول 30 سال گذشته، کمتر پیش آمده، شخصیت ها و نهادهایی که مورد قهر حاکمیت قرار گرفته اند، بتوانند دگر بار به ساختار سیاسی برگردند و به عنوان منتقد جریان حاکم به فعالیتشان ادامه دهند.

دو -  جریان اصلاحات در همه این سالها برای ورود به قدرت، حفظ قدرت و حرکت به سوی اصلاحات، همواره با دو مانع کلی مواجه بوده : مساله رد صلاحیت ها از یک طرف و موانع ساختاری و مقاومت ها و دخالت های فراقانونی نهادهای مختلف از سوی دیگر. یکی از نگرانی ها و دغدغه های همیشگی اصلاح طلبان عبور ازغربال شورای نگهبان بوده است. عبور از این فیلتر همیشه بخشی از انرژی اصلاح طلبان را مصروف خود کرده؛ و تازه حتی اگر کسانی صلاحیتشان تایید می شد، اصل مشکل که چانه زنی  با حاکمیت بود، پابرجا بودو بحران هایی که هرچند روز یک بار سبز می شدند. اکنون اما اوضاع دگرگون شده. اصلاح طلبان باید نگران باشند. اگر قبلا جدی ترین مشکل اصلاح طلبان، دخالت های رهبر و محافظه کاران و سپاه و مانع تراشی های آنها بود، اینبار مهمترین چالشی که نیروهای  تحول خواه با آن مواجه هستند، اساسا فاز اول ماجرا یا همان شورای نگهبان است. معما این است که چطور می توان وارد ساختار شد؟ شکی در این نیست که اتفاقات یک ساله گذشته و رویارویی سخت حکومت با معترضین به اندازه کافی دست شورای نگهبان را برای ایجاد محدودیت و رد صلاحیت های فله ای باز می کند. این قابل پیش بینی ترین حالت ممکن است. هر اتفاقی غیر از این، به معنای تغییر رویه شورای نگهبان و نظام محسوب می شود.

سه -  یکی از ضعف های اساسی جریان اصلاحات این بود که چانه زنی در بالا بدون فشار از پایین صورت می گرفت. نیروی سازمان یافته و پویایی نبود که از پایین فشار بیاورد و این وزن اصلاح طلبان را کمتر و قدرت چانه زنی آنها را ضعیف تر و عقب نشینی آنها را سریع تر می کرد. اکنون اما معادله برعکس شده. نیروی اجتماعی که باید بر حاکمیت فشار بیاورد و خواستار تغییر باشد، وجود دارد. جنبش سبز متولد شده. اما اینبار، دیگر کسی نیست که از بالا و به نمایندگی از مردم  چانه زنی کند. کسانی که قبلا چانه زنی می کردند، اکنون برای حداقل حقوق انسانی خود و شهروندان چانه زنی می کنند. یا در زندان و یا در فضای امنیتی خارج از زندان. اینبار هم همان ضعف قدیمی پابرجاست. اما به این ترتیب که ضعف پیشین، نقطه قوت فعلی است  و نقطه قوت قبلی، ضعف فعلی.

چهار -  اصلاحات یک جریان است که شاید از دید حامیانش، همیشه ضرورت دارد و هیچ گاه هم ضرورتش را از دست نمی دهد. اما پرسش این است: اگر نتوان به قدرت سیاسی دست یافت و وارد ساختار قدرت شد، اصلاحات را از چه راه هایی می توان پیش برد؟ به نظر می رسد اصلاح طلبان و نیروهای حامی تغییر، با توجه به شرایط فعلی، مجال و شانس زیادی برای سهیم شدن در قدرت ندارند و این مساله، جریان اصلاحات سیاسی را با یک بن بست اساسی مواجه می کند. اما این قطعا به معنای توقف تلاش ها و فشارهای حامیان اصلاحات نیست. اصلاح طلبان ناگزیرند فشارهای سیاسی خود را  خارج از ساختار حاکمیت و مهمتر از آن از راه فشار اجتماعی وارد کنند. یعنی فشار اجتماعی برای فراهم کردن امکان ورود به قدرت سیاسی و فشار بر موانع پیش روی اصلاحات.

 

برداشت آخر

 در مجموع در طول 30 سال گذشته، کمتر پیش آمده، شخصیت ها و نهادهایی که مورد قهر حاکمیت قرار گرفته اند، بتوانند دگر بار به ساختار سیاسی برگردند و به عنوان منتقد جریان حاکم به فعالیتشان ادامه دهند. این موضوع در مورد اصلاح طلبان هم صادق است. کودتای انتخاباتی سال گذشته، آغازی بود بر یک روند جدید. روندی که در آن، اراده مردم برای تغییر، تحمل نخواهد شد. این روند همچنان ادامه دارد و حامیان این روش در حال حاضر همه ارکان قدرت اعم از سیاسی، اقتصادی و امنیتی را در دست دارند و تمایلی هم به سهیم کردن قدرت با دیگران از خود نشان نمی دهند.  این موردی است که به سیکل های بسته قبلی که اصلاح طلبان با آن مواجه بودند، اضافه شده است. کودتا به سختی به دوران و شرایط قبل از خود باز خواهدگشت.