خود انصاف بدهید!

فرهاد جعفری
فرهاد جعفری

farhadjafari.jpg

اگر اشتباه نکنم، یادداشت اخیر آقای “مسعود سفیری” در روزآنلاین [5 شنبه 6 دی] و تحت عنوان “نبش قبر ما”؛‎ ‎می‌کوشد تا با تکیه بر برخوردهای خشن حاکمان با برخی از دموکراسی‌خواهان و برابری‌طلبان، به این نتیجه ‏دست یابد که : ‏

‏”آنها که سخن از آشتی ملی می‌گویند و به اصلاح‌پذیری نظام حاکم امیدوارند، از این روست که خود هنوز با ‏واکنش خشن و بیرحمانه حاکمان روبرو نشده اند. و گرنه؛ همین که مثل احمد باطبی شلاق تعزیر و شکنجه‌ی ‏حاکمان به تن شان بخورد، آنان نیز در خواهند یافت که آشتی با چنین موجودی امکانپذیر نیست”.‏

با این نتیجه گیری آقای سفیری موافق می‌بودم اگر:‏

دستگاه اخلاقی “برخی” از دموکراسی‌خواهان و برابری‌طلبان ایرانی؛ تا این حد شگفت‌انگیز، به دستگاه اخلاقی ‏‏”برخی” از رقبای حاکم شان مشابهت نمی‌داشت که حالا دارد! ‏

لطفآ؛ خوب به مضمون و محتوای یک یادداشت طنز که بر حسب اتفاق، در همان روزی در “روزآنلاین” منتشر ‏شده است که نوشته‌ی آقای سفیری، دقت کنید (از خوانندگان به خاطر نشر مجدد این بخش پوزش می‌خواهم):‏

‎ ‎‏[رئیس جمهور دیروز گفت: “مجلس با دولت رایزنی و مسائل را حل کند”، وی افزود: “به زودی لایحه بودجه را ‏به مجلس ارائه می‌دهیم”. وی تکرار کرد: “طرح دولت برای مسکن به ‏زودی آماده و اعلام می‌کنیم”.‏

قبل از انتخابات: می‌شویم، می‌کنیم، می‌دهیم، می‌گوئیم….‏

شش ماه بعد از انتخاب: داریم می‌شویم، داریم می‌کنیم، داریم می‌دهیم، داریم می‌گوئیم….‏

یک سال بعد از انتخاب: بزودی می‌شویم، بزودی می‌کنیم، بزودی می‌دهیم، بزودی می‌گوئیم…‏

دو سال بعد از انتخاب: بزودی خبردار می‌شوید، بزودی خبردار می‌کنیم، بزودی خبرش را می‌‏دهیم، بزودی ‏خبرش را می‌گوئیم….‏

سه سال بعد از انتخاب: نمی‌گذارند بشویم، نمی‌گذارند بکنیم، نمی‌گذارند بگوئیم…‏

پس از پایان دوره: نگذاشتند بشویم، نگذاشتند بکنیم، نگذاشتند بگوئیم…‏

ده سال بعد، در یک مصاحبه تاریخی: در آن زمان شدیم، گفتیم….]‏

ازتان می‌خواهم “خوب دقت کنید” تا بتوانید به این پرسش من پاسخ دهید که:‏

اگر کیهان منتشر کننده‌ی چنین طنز سخیفی و درباره رئیس جمهور مورد علاقه و احترام آقای سفیری (احتمالا سید ‏محمد خاتمی) می‌بود؛ واکنش آقای سفیری دموکراسی‌خواه چه می‌بود؟!‏

آقای سفیری؛ لطفا به این پرسش من هم پاسخ دهد که:‏

آیا تا زمانی که ابزارهای دموکراسی‌خواهان در رقابت با رقیبان اسلامگرای شان، چنین کیفیتی داشته باشند؛ آیا ‏برخوردهای عصبی و خشمگینانه با دموکراسی‌خواهان و برابری‌طلبان توسط کسانی که شنونده و خواننده‌ی این ‏قبیل توهین‌ها و تحقیرها هستند، خیلی دور از انتظار است؟!‏

لطفا کمی با خودمان “صادق” باشیم و لطفا کمی “انصاف” به خرج دهیم. خود را فقط برای یک لحظه در جای ‏حاکمانی بگذاریم که از همه‌ی ابزارهای قدرت برخوردارند و در عین حال خود را با کسانی مواجه می‌بینند که در ‏جریان یک رقابت سیاسی، حتی از کاربرد زشت ترین و تهوع آورترین بخش ادبیات عامیانه ابایی ندارند تا حیثیت ‏و پرستیژ عمومی آنان را تخریب کنند.‏

و هم می‌بینند که صدای احدی از “دموکراسی‌خواهان برابری‌طلب” در برابر این “نادرستی اخلاقی” در نمی‌آید که ‏هیچ؛ چه بسا از خواندن و انتشار چنین تعابیری، مستفیض هم می‌شوند! حظ هم می‌برند!‏

واقعیت این است که:‏

این “محتوای دستگاه اخلاقی دموکراسی خواهان” است که “محتوای دستگاه اخلاقی حاکمان” را (از هر قوم و ‏قبیله ای که باشند) شکل می‌دهد و می‌سازد. آن را معتبر یا بی‌اعتبار می‌کند. آن را موجه یا ناموجه می‌کند. آن را ‏منصفانه یا غیرمنصفانه می‌نمایاند.‏

و این “خطای ما” ست که پوشش اخلاقی “خطای آنها” می‌شود. این “نادرستی ما”ست که “نادرستی آنها” را ‏توضیح می‌دهد. این “ناشکیبایی ما”ست که “ناشکیبایی آنها” را توجیه می‌کند و این “نامهربانی ما”ست که ‏سبب‌ساز “نامهربانی آنها” می‌شود.‏

این “رقیب حکومتی من” نیست که به تن باطبی شلاق می‌زند. بلکه این “من دموکراسی خواه”ام که با توهینی که ‏می‌کنم، با تحقیری که مرتکب می‌شوم، با زخمی که وارد می‌آورم، با بی احترامی به مبانی فکری هر کس غیر از ‏خودم و با اقداماتی مانند آن، به تن باطبی شلاق می‌زنم و او را از ثمر گرفتن از بهترین سال‌های زندگی اش ‏محروم می‌کنم.‏

آقای سفیری عزیز

این ساده ترین اصل فیزیکی این جهان مادی‌ست که در نخستین سال‌ها به همه‌ی ما آموزش داده اند و تا جهان باقی ‏ست، باز هم آموزش می‌دهند که: “هر عملی را، عکس العملی ست به همان میزان اما در خلاف جهت”. ‏

اما گویا که خوب این اصل را فرا نگرفته ایم. یا اگر آموخته ایم، ندانسته ایم که چنین اصلی بر مناسبات اجتماعی و ‏بر رفتار آدمیان نیز حکمفرماست. و پنداشته ایم که تنها بر چوب و فلز و سنگ و شیب و سراشیب است که ‏حکومت می‌کند!‏

و این را هم باور نکرده ایم که از حیث آسیبی که به “دستگاه اخلاقی جامعه” وارد می‌آوریم: ‏

‏”یک خطای اخلاقی ما، با صد خطای اخلاقی رقیب برابر است”. چون او را به صد خطای متقابل ناچار می‌کند. ‏از آنجا که قدرت گول زننده است و افسار زدن بر میل سرکوب دیگران، دشوارتر از آن است که گمان می‌بریم.‏

و گویا پنداشته ایم رقیبان ما “فرشته” اند و از عالمی جز عالم امکان به میان ما آدمیان آمده اند. که توهین بشنوند و ‏هیچ نگویند. که تحقیر شوند و دم برنیاورند. که رکیک ترین امور را بهشان نسبت دهیم و با این حال مهربانانه ‏نوازش مان کنند و “آزادی و برابری” را در یک سینی مطلا، تقدیم حضورمان کنند!‏

نه عزیز دلم!‏‎ ‎

آنان شلاقی در دست دارند که خود “ما” دست شان داده ایم. و البته؛ هیچگاه نکوشیده ایم با تجدیدنظر در رفتار ‏خود، آن شلاق را “بی معنا” کنیم و و از موضوعیت بیاندازیم اش.‏

می‌دانی چرا؟!‏‎ ‎

چون گویا “برخی از ما” همچنان به آن محتاجیم. تا هر آنگاه که حاکم شدیم، آن را به دست بگیریم و به تاوان و ‏انتقام شلاق‌هایی که بر تن و جان مان فرود آمد؛ بر تن دیگرانی بکوبیم که “مثل ما فکر نمی‌کنند”!‏

در انتها؛ این را هم اضافه کنم که:‏

همه‌ی “افسونگری و اعجاز مهربانی با رقیب” (ساتیاگراها و آهیمسای گاندی) در همین جاست که امکان هر گونه ‏نامهربانی و خشونت با “پیشنهاد دهندگان مهربانی و آشتی” را از هر صاحب قدرتی سلب می‌کند.‏

پس چنان فرضی که [روزی که پیشنهاددهندگان آشتی، زخم شلاق حاکم را بر تن شان حس کنند؛ آنگاه است که ‏مثل ما درخواهند یافت آشتی با اینان امکانپذیر نیست] اصولا بی معناست. چرا که هر صاحب قدرتی، از هر قوم و ‏قبیله ای که باشد؛ این را خوب می‌داند که:‏

به محض خشونت با کسی که خشونت را تقبیح می‌کند؛ به محض توهین به کسی که توهین نمی‌کند؛ به محض ‏تحقیر کسی که تحقیر نکرده است؛ به محض سلب حق کسی که حق کسی را سلب نکرده است؛ خود را در برابر ‏‏”وجدان عمومی” تنها و “فاقد مشروعیت اخلاقی کافی برای حکومت کردن” خواهد یافت.‏

خلاصه این که:‏

‏”خشونت محکومان” می‌تواند توضیح دهنده‌ی “خشونت حاکمان” باشد؛ اما “خشونت حاکمان” نمی‌تواند “خشونت ‏محکومان” را توضیح دهد و آن را توجیه کند. وقتی محکومان خود را “دموکراسی‌خواه و برابری‌طلب” بدانند و ‏بنامند؛ که هرگز!‏

آقای سفیری عزیز!‏‎ ‎

به وضوح “ایران تازه”ای آغاز شده است. اما این ایران تازه، در پشت مه‌آلودگی رفتار برخی از ما و رفتار برخی ‏از آنان، کماکان قابل رویت نیست یا به سختی قابل رویت است. ‏

این را از من اگر نمی‌پذیرید؛ شاید از “محمدجواد کاشی” که روشنفکری نزدیک به خودتان است و در حلقه‌ی ‏روشنگران دینی می‌گنجد، بپذیرید که در تازه‌ترین نوشته اش (و در حاشیه‌ی دیدار دو رقیب دیرینه حکومتی از ‏راست و چپ مذهبی و گفتگو بر سر همگرایی سیاسی و مبتنی بر منافع ملی) می‌نویسد:‏

‏[ایران امروز به افقی کاملاً تازه گام نهاده است. همه چیز از جای خود کنده شده و نیازمند جای گذاری و تعریف ‏مجدد است].‏

به گمانم از جمله‌ی آن چیزهایی که به توصیه محمدجواد کاشی باید “از نو” تعریف و جاگذاری شوند تا بر ‏‏”ضرورت های ایران تازه” منطبق شوند؛ یکی هم “دستگاه اخلاقی دموکراسی‌خواهان و برابری‌طلبان” و “باید ها ‏و نبایدهای رقابت سیاسی”ست.‏

تحت آن تعاریف تازه و جاگذاری های دیگرگونه؛ “آشتی ملی” یک رخداد خودبخودی ست! ‏