اگر اشتباه نکنم، یادداشت اخیر آقای “مسعود سفیری” در روزآنلاین [5 شنبه 6 دی] و تحت عنوان “نبش قبر ما”؛ میکوشد تا با تکیه بر برخوردهای خشن حاکمان با برخی از دموکراسیخواهان و برابریطلبان، به این نتیجه دست یابد که :
”آنها که سخن از آشتی ملی میگویند و به اصلاحپذیری نظام حاکم امیدوارند، از این روست که خود هنوز با واکنش خشن و بیرحمانه حاکمان روبرو نشده اند. و گرنه؛ همین که مثل احمد باطبی شلاق تعزیر و شکنجهی حاکمان به تن شان بخورد، آنان نیز در خواهند یافت که آشتی با چنین موجودی امکانپذیر نیست”.
با این نتیجه گیری آقای سفیری موافق میبودم اگر:
دستگاه اخلاقی “برخی” از دموکراسیخواهان و برابریطلبان ایرانی؛ تا این حد شگفتانگیز، به دستگاه اخلاقی ”برخی” از رقبای حاکم شان مشابهت نمیداشت که حالا دارد!
لطفآ؛ خوب به مضمون و محتوای یک یادداشت طنز که بر حسب اتفاق، در همان روزی در “روزآنلاین” منتشر شده است که نوشتهی آقای سفیری، دقت کنید (از خوانندگان به خاطر نشر مجدد این بخش پوزش میخواهم):
[رئیس جمهور دیروز گفت: “مجلس با دولت رایزنی و مسائل را حل کند”، وی افزود: “به زودی لایحه بودجه را به مجلس ارائه میدهیم”. وی تکرار کرد: “طرح دولت برای مسکن به زودی آماده و اعلام میکنیم”.
قبل از انتخابات: میشویم، میکنیم، میدهیم، میگوئیم….
شش ماه بعد از انتخاب: داریم میشویم، داریم میکنیم، داریم میدهیم، داریم میگوئیم….
یک سال بعد از انتخاب: بزودی میشویم، بزودی میکنیم، بزودی میدهیم، بزودی میگوئیم…
دو سال بعد از انتخاب: بزودی خبردار میشوید، بزودی خبردار میکنیم، بزودی خبرش را میدهیم، بزودی خبرش را میگوئیم….
سه سال بعد از انتخاب: نمیگذارند بشویم، نمیگذارند بکنیم، نمیگذارند بگوئیم…
پس از پایان دوره: نگذاشتند بشویم، نگذاشتند بکنیم، نگذاشتند بگوئیم…
ده سال بعد، در یک مصاحبه تاریخی: در آن زمان شدیم، گفتیم….]
ازتان میخواهم “خوب دقت کنید” تا بتوانید به این پرسش من پاسخ دهید که:
اگر کیهان منتشر کنندهی چنین طنز سخیفی و درباره رئیس جمهور مورد علاقه و احترام آقای سفیری (احتمالا سید محمد خاتمی) میبود؛ واکنش آقای سفیری دموکراسیخواه چه میبود؟!
آقای سفیری؛ لطفا به این پرسش من هم پاسخ دهد که:
آیا تا زمانی که ابزارهای دموکراسیخواهان در رقابت با رقیبان اسلامگرای شان، چنین کیفیتی داشته باشند؛ آیا برخوردهای عصبی و خشمگینانه با دموکراسیخواهان و برابریطلبان توسط کسانی که شنونده و خوانندهی این قبیل توهینها و تحقیرها هستند، خیلی دور از انتظار است؟!
لطفا کمی با خودمان “صادق” باشیم و لطفا کمی “انصاف” به خرج دهیم. خود را فقط برای یک لحظه در جای حاکمانی بگذاریم که از همهی ابزارهای قدرت برخوردارند و در عین حال خود را با کسانی مواجه میبینند که در جریان یک رقابت سیاسی، حتی از کاربرد زشت ترین و تهوع آورترین بخش ادبیات عامیانه ابایی ندارند تا حیثیت و پرستیژ عمومی آنان را تخریب کنند.
و هم میبینند که صدای احدی از “دموکراسیخواهان برابریطلب” در برابر این “نادرستی اخلاقی” در نمیآید که هیچ؛ چه بسا از خواندن و انتشار چنین تعابیری، مستفیض هم میشوند! حظ هم میبرند!
واقعیت این است که:
این “محتوای دستگاه اخلاقی دموکراسی خواهان” است که “محتوای دستگاه اخلاقی حاکمان” را (از هر قوم و قبیله ای که باشند) شکل میدهد و میسازد. آن را معتبر یا بیاعتبار میکند. آن را موجه یا ناموجه میکند. آن را منصفانه یا غیرمنصفانه مینمایاند.
و این “خطای ما” ست که پوشش اخلاقی “خطای آنها” میشود. این “نادرستی ما”ست که “نادرستی آنها” را توضیح میدهد. این “ناشکیبایی ما”ست که “ناشکیبایی آنها” را توجیه میکند و این “نامهربانی ما”ست که سببساز “نامهربانی آنها” میشود.
این “رقیب حکومتی من” نیست که به تن باطبی شلاق میزند. بلکه این “من دموکراسی خواه”ام که با توهینی که میکنم، با تحقیری که مرتکب میشوم، با زخمی که وارد میآورم، با بی احترامی به مبانی فکری هر کس غیر از خودم و با اقداماتی مانند آن، به تن باطبی شلاق میزنم و او را از ثمر گرفتن از بهترین سالهای زندگی اش محروم میکنم.
آقای سفیری عزیز
این ساده ترین اصل فیزیکی این جهان مادیست که در نخستین سالها به همهی ما آموزش داده اند و تا جهان باقی ست، باز هم آموزش میدهند که: “هر عملی را، عکس العملی ست به همان میزان اما در خلاف جهت”.
اما گویا که خوب این اصل را فرا نگرفته ایم. یا اگر آموخته ایم، ندانسته ایم که چنین اصلی بر مناسبات اجتماعی و بر رفتار آدمیان نیز حکمفرماست. و پنداشته ایم که تنها بر چوب و فلز و سنگ و شیب و سراشیب است که حکومت میکند!
و این را هم باور نکرده ایم که از حیث آسیبی که به “دستگاه اخلاقی جامعه” وارد میآوریم:
”یک خطای اخلاقی ما، با صد خطای اخلاقی رقیب برابر است”. چون او را به صد خطای متقابل ناچار میکند. از آنجا که قدرت گول زننده است و افسار زدن بر میل سرکوب دیگران، دشوارتر از آن است که گمان میبریم.
و گویا پنداشته ایم رقیبان ما “فرشته” اند و از عالمی جز عالم امکان به میان ما آدمیان آمده اند. که توهین بشنوند و هیچ نگویند. که تحقیر شوند و دم برنیاورند. که رکیک ترین امور را بهشان نسبت دهیم و با این حال مهربانانه نوازش مان کنند و “آزادی و برابری” را در یک سینی مطلا، تقدیم حضورمان کنند!
نه عزیز دلم!
آنان شلاقی در دست دارند که خود “ما” دست شان داده ایم. و البته؛ هیچگاه نکوشیده ایم با تجدیدنظر در رفتار خود، آن شلاق را “بی معنا” کنیم و و از موضوعیت بیاندازیم اش.
میدانی چرا؟!
چون گویا “برخی از ما” همچنان به آن محتاجیم. تا هر آنگاه که حاکم شدیم، آن را به دست بگیریم و به تاوان و انتقام شلاقهایی که بر تن و جان مان فرود آمد؛ بر تن دیگرانی بکوبیم که “مثل ما فکر نمیکنند”!
در انتها؛ این را هم اضافه کنم که:
همهی “افسونگری و اعجاز مهربانی با رقیب” (ساتیاگراها و آهیمسای گاندی) در همین جاست که امکان هر گونه نامهربانی و خشونت با “پیشنهاد دهندگان مهربانی و آشتی” را از هر صاحب قدرتی سلب میکند.
پس چنان فرضی که [روزی که پیشنهاددهندگان آشتی، زخم شلاق حاکم را بر تن شان حس کنند؛ آنگاه است که مثل ما درخواهند یافت آشتی با اینان امکانپذیر نیست] اصولا بی معناست. چرا که هر صاحب قدرتی، از هر قوم و قبیله ای که باشد؛ این را خوب میداند که:
به محض خشونت با کسی که خشونت را تقبیح میکند؛ به محض توهین به کسی که توهین نمیکند؛ به محض تحقیر کسی که تحقیر نکرده است؛ به محض سلب حق کسی که حق کسی را سلب نکرده است؛ خود را در برابر ”وجدان عمومی” تنها و “فاقد مشروعیت اخلاقی کافی برای حکومت کردن” خواهد یافت.
خلاصه این که:
”خشونت محکومان” میتواند توضیح دهندهی “خشونت حاکمان” باشد؛ اما “خشونت حاکمان” نمیتواند “خشونت محکومان” را توضیح دهد و آن را توجیه کند. وقتی محکومان خود را “دموکراسیخواه و برابریطلب” بدانند و بنامند؛ که هرگز!
آقای سفیری عزیز!
به وضوح “ایران تازه”ای آغاز شده است. اما این ایران تازه، در پشت مهآلودگی رفتار برخی از ما و رفتار برخی از آنان، کماکان قابل رویت نیست یا به سختی قابل رویت است.
این را از من اگر نمیپذیرید؛ شاید از “محمدجواد کاشی” که روشنفکری نزدیک به خودتان است و در حلقهی روشنگران دینی میگنجد، بپذیرید که در تازهترین نوشته اش (و در حاشیهی دیدار دو رقیب دیرینه حکومتی از راست و چپ مذهبی و گفتگو بر سر همگرایی سیاسی و مبتنی بر منافع ملی) مینویسد:
[ایران امروز به افقی کاملاً تازه گام نهاده است. همه چیز از جای خود کنده شده و نیازمند جای گذاری و تعریف مجدد است].
به گمانم از جملهی آن چیزهایی که به توصیه محمدجواد کاشی باید “از نو” تعریف و جاگذاری شوند تا بر ”ضرورت های ایران تازه” منطبق شوند؛ یکی هم “دستگاه اخلاقی دموکراسیخواهان و برابریطلبان” و “باید ها و نبایدهای رقابت سیاسی”ست.
تحت آن تعاریف تازه و جاگذاری های دیگرگونه؛ “آشتی ملی” یک رخداد خودبخودی ست!