بیدار باش تاریخی به دیکتاتورها

حسین لقمانیان
حسین لقمانیان

مقدمتا و برای یک قانون منطقی تاریخی باید گفت که وارسی و تحلیل امور یک کشور با توجّه با مسأله ی پیوند و ووابستگی همه جانبه، و فراگیر بودن شبکه ی ارتباطات و در نتیجه، نزدیکی عجیب ملّتها بیکدیگر بی در نظر داشتن جوانب آن در منطقه و همه ی جهان آب در هاون کوبیدن است و هرگز نتیجه بخش نخواهد بود. امروز این امر به ویژه برای کشور ما در این گذاربسیار باریک و دشوار اجتناب ناپذیر است و لذا تحلیل اوضاع را از این زاویه می آغازیم.                                

تِلْک الاَیّامُ نُداوِلُها بینَ النّاس و لِیَعْلَمَ اللّهُ و یَتَّخِذَ مِنْکُم شُهَداءَ واللّهُ لا یُحِبُّ الظّالمینَ.

خدا گردش روزگار را برای شما آیینه ی پند و عبرت میکند تا بر سرنوشت خویش آگاه و مجّرب شوید. و خدا ستمکاران بی خبر از گردش ایّام را نمی پسندد.                                                                      

گردش این پرگار هر منزلش پرده یی است و هر پرده اش رازی و پیامی و پندی. این مجموعه ی هارمونیک آبستن تجاربی است که هر گونه اش درسی و آموزشی در بر دارد و آری، این روند تاریخ است. بکار بردن درست و عقلانی تجارب روزگار، در زندگی روزانه ی مردم، گره گشا و راهنما، و در کشور داری و تعامل جهانی که در متون کلاسیک ما “سیاست مدُن ” نام گرفته است، بستر آرامش جهانیان است که خود نیاز و خواست همه ی بشر به درازای تاریخ، و متجلّی در واژه ی والای “صلح ” است. صلح زاده ی درک حقوق بشر و مفهوم انسانیّت است و آن هم در همیاری، دوستی، آزادی و برابری است.                  

این اندیشه ژرف انسانی همچون یک قالب مقدّس سیاسی از پس دو جنگ جهانی شوم پدید آمد و مرهمی بر پیکر زخم دیده ی بشر گشت. این امر در زبان کتابت و سیاست بویژه از نیمه ی دوّم قرن بیستم در ایران “همزیستی مسالمت آمیز ” نام گرفت.

این پیام انسانی بر برداشت نا درست و انفعالی “سیاست پدر و مادر ندارد” خط کشید. اگر آزادی و آرامش و صلح آرمان سیاست گردانان و برگزیدگان مردم باشد، در حقیقت “سیاست ” پدر و مادر است.                                     

وجدان انسان به دور از جهان خواری قدرتهای جهانی و دیوانگی دیکتاتورها و در پی ایمنی و آرامش در پرتو صلح است. در بستر این اندیشه، توده های مردم و زحمتکشان و روشنفکران جهان، همه دوستان بالقوّه ی یکدیگرند و دگرگونیهای امید بخش در جهان امروز همان بر آمده از این واقعیّت مقدّس پنهان است که میرود تا وجدانهای خفته را بیدار ووجدانهای بیدار را شتابان کند.

چرخش ناگزیر کنونی دز سیاستهای جهانی آذرخشی است که دیگرروز پایه های تخت جنگ افروزان آزمند را در سرتا سر جهان لرزانده است. دیدیم که چگونه رشد و بیداری مردم آمریکای لاتین، رئیس قدرتمندترین قدرت جهانی را وادار به اعتراف کرد که: “دیگر سر آمد روزگاری که آمریکای لاتین حیاط خلوت ایالت متحدّه آمریکا باشد”. و آری، گذشت آنکه آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین حیاط خلوت و میدان تاخت و تاز و چپاول قدرتهای سرمایه داری جهانی باشد.                              

پس از پنجاه و چهار سال محاصره و فشار اقتصادی و سیاسی بر کوبا، اوباما اقرار کرد که تحریمها نتیجه بخش نبوده است،خلاف گفته های رهبران پیشین آمریکا، اقیانوسها استخر های شنای ناوگان جنگی شان نیست. منافع آمریکا در دریای کارائیب و خلیج فارس و دریای سرخ و عمان نیست. موشکهای دارای کلاهک اتمی ضامن قدرت و نشانه ی دانش نیست.                  

کُردهای مناطق کوهستانی ترکیّه نه آشوبگران کوه نشین که شرکای فرهنگ و تمدّن بخشی از آسیا و دارای حقوق انسانی و همسان با خواهران و برادران ترک و عرب و فارسند. فلسطین گهواره ی تمدّن شرق، وطن عرب و یهودی است نه آوردگاه سرمایه داری جهانی و جنگ افروزان صهیونیست.                                                             

باید آوارگان عرب به میهنشان باز گردند و عرب و یهودی با هم و در کنار دیگر ملّتهای منطقه، در همزیستی مسالمت آمیر در چرخه ی زندگی و تمدّن و آزادی سر کنند.                                                         

وامّا دگر گونیهای ناگهانی و در افق سیاست امروز نتیجه ی بیداری و تلاش درازپای ملتّهاست نه تصمیم و فرمان اشخاص و نه از اندرز و موعظه.                                                                          

خواست همه ملّتهای جهان، آزادی، عدالت، زندگی شرافتمندانه است، در پرتو این اندیشه است که راهی برای خلقها باز می شود و البتّه تجربه ی هریک از آنها، توشه ی دیگران می شود، پیروزی و شکست هرملّتی، پیروزی و شکست همه ی ملّتهاست، مردم ایران خواستار آزادی و صلح و آرامشند. مردم پشت خمیده از سنگینی گرانی، ارزانی می خواهند نه شعار. آموزش و بهداشت و کار می خواهند نه ستیز و پیکار.                                                                

مردم ایران در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، با همه ی تنگناهایی که بر سر راه داشتند، نقشی تعیین کننده، بازی کردند، با آراء خویش زمینه ساز تغییر در مسائل و سیاست داخلی و بستر آفرین سیاست خارجی و بحران اتمی شدند. مذاکره و توافق بحران اتمی ایران، خواست مردم بود، و این بی گمان نشانه ی رشد و بیداری مردم، و نیز نوید دهنده و مشوّقی برای آینده ما و نسل آینده خواهد بود، مردم، همیشه خواهان آزادی انتخابات کامل و دموکراسی بوده اند و امروز نیز بر این حقّ طبیعی پای می فشارند، این راهیست که بازگشت ندارد. گرانی کمر مردم را شکسته است، خوراک روزانه برای توده های عظیم مردم و بسیاری از حقوق بگیران و کارمندان بزرگترین مشکل و مشغولیّت روزانه برای توده های عظیم مردم و بسیار از حقوق بگیران و کارمندان بزرگترین مشکل و مشغولیّت روزانه شده است. زیستن در مجال آزادی و حقّ تعیین سرنوشت و سیاست، خواست و حقّ طبیعی مردم است، نه هدیه ی کسی، لذا امروز این مردم از رئیس جمهوری که خود و به میل خویش انتخابش کرده اند، انتظار بر آوردن این خواستها را دارند.                                                                       

و امّا از آنجا که کمترین سخن صلحجویانه و پیام انسانی دگرگون کننده در هر گوشه ی جهان نوید به جهانیان است، لازم به یادآوری است که گذشته ی رائول کاسترو رئیس جمهور کوبا در دیدار با اوباما، رئیس جمهور آمریکا در مراسم مرگ نلسون ماندلا رهبر آفریقای جنوبی و سخنان اخیر وی در دیدارشان در پاناما، زنگ بیدار باش تاریخی و هشدار به دیکتاتوری و نوید به ملّتهاست. پیام رائول کاسترو، سخنی از زبان همه ی آزادگان برای پایان دادن به تحریم و محاصره ی اقتصادی ایران و کوبا و هر ملّتی که برای رهایی و آزادی بپا می خیزند و هشداری به قدرتهای جنگ افروز برای پایان دادن به سیاست چند قرنه ی استعماری است.                                                                                 

پدیده ویرانگر و شوم طالبان و القاعده و داعش و فضای ترور و خونریزی و ویرانگری باید برچیده شود. بشر قرن بیست و یکم خواستار کرامت انسانی، پایان عصر تجاوزگری و دیکتاتوری و نقش های ضدّ بشری است.                         

آزادی و برابری و صلح آرمان نخستین و پیام آخرین همه ی جهانیان است. ملّت ما نیز چنانکه در تاریخ خویش و در فراز و نشیب های تلخ و شیرین تجاربی یافته اند، خواستار چنین فضایی هستند و طبعاً پشتیبانانی دلسوزند در کنار هر مسؤولی که احساس مسؤولیّت دارد و در کنار مردم است. لذا از دولت کنونی پشتیبانی می کنند.                                    

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان

هزار باده ی نا خورده در رگ تاک است