برای دومین سال پیاپی علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی نامه ای به جوانان در کشورهای غربی نوشته است.
نامه قبلی در بهمن ماه سال ۱۳۹۳ و پس از حمله داعش به دفتر شارلی ابدو در پاریس نوشته شد و نامه دوم که روز یکشنبه هشتم آذر منتشر شد تقریبا دو هفته پس از حملات داعش به چند رستوران و کافه و کنسرت موسیقی در پاریس نوشته شده است. هر دو نامه فاقد نکته ای برای مخاطبان داخلی و یا توضیح دهنده مواضع رهبر جمهوری اسلامی در باره مسائلی است که مورد توجه مردم یا رسانه ها باشد.
آقای خامنه ای در نامه خود از جوانان غربی خواسته است که ذهنیت آلوده به تزویر حاکمان خود را تغییر دهند و با اندیشه خشونت مخالفت کنند. رهبر جمهوری اسلامی مولفه اصلی فرهنگ غرب را پرخاشگری و بی بندوباری اخلاقی دانسته و غرب را پیش برنده نوعی خشونت نرم و خاموش معرفی کرده است. آقای خامنه ای داعش را زباله نامیده اما گفته است که مشکل عقیدتی نیست بلکه تلاقیاستعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آنهم در دل یک قبیلهی بدوی ( است که ) بذر تندروی را در این منطقه کاشته است.
هر دو نامه آقای خامنه ای در زمانی منتشر شده است که حمله داعش در اروپا نگرانی هایی را در باره ایدئولوژی های تندروانه در خاورمیانه در جهان به وجود آورده است. در هر دو مورد آقای خامنه ای به نوعی کوشیده است تا بر این نکته تاکید کند که داعش نماینده اسلامی نیست. در هر دو نامه آقای خامنه ای جمهوری اسلامی و خودش را به عنوان بیان کننده راستین اسلام معرفی کرده است.
چرا باید آقای خامنه ای تلاش کند تا خود را از داعش جدا کند؟ و چرا باید این نکته را به جوانان غربی توضیح دهد؟
روشن است که شباهت بسیاری از دیدگاه های آقای خامنه ای و به ویژه هوادارن تندرو او با مواضع داعش در باره غرب و دشمنی با غرب او را ناگزیر می کند تفاوت های خود را با داعش شرح دهد. آقای خامنه ای مانند داعش به جای نگاه کردن به فرهنگ غرب به عنوان بخش ارزشمندی از فرهنگ بشری که دارای ابعاد گوناگونی است، غرب را خاستگاه فساد و بی بندوباری می داند. او نیز مانند داعش سیاست غرب مبنی بر آزادی زنان و برابری حقوق زن و مرد را سیاستی ضد اسلامی و سبب تباهی جهان می داند. او با داعش هم عقیده است که برای سعادت جهان باید قدرت های غربی را از طریق بسط اسلام در جهان به زانو در آورد. آقای خامنه ای نیز مانند داعش این سیاست را دنبال می کند که همراهی مسلمانان بنیادگرا را در مبارزه با غرب جلب کند. و البته سابقه جمهوری اسلامی در استفاده از ترور و حملات خشونت بار علیه منافع غرب نشان می دهد که هر دو در استفاده از خشونت محدودیتی ندارند. هر دو با حضور اجتماعی زنان و موسیقی و آزادی پوشش و نوشیدن و خوردن مخالف هستند و برای خود حق تعیین تکلیف برای مردم در همه امور زندگی قائل هستند و هر دو خود را خلیفه خدا در زمین می دانند. بنا بر این می توان درک کرد که چرا آقای خامنه ای نگران احساس تشابه میان آقای خامنه ای و داعش در جهان است.
به تعبیر دیگر می توان گفت هر دو نامه آقای خامنه ای در رقابت با داعش نوشته شده است. آقای خامنه ای نگران آن است که اقدام داعش که از دید نیروهای بنیادگرا و خشونت طلب اقدامی قهرمانانه دیده می شود به تثبیت موقیعت داعش در میان این بخش از جمعیت جهان منجر شود. به همین دلیل با نوشتن چنین متن هایی دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی خودر ا بسیج می کند تا با ترجمه این نامه به زبان های مختلف در مناطقی که احساسات بنیادگرایانه وجود دارد خود را در صحنه رقابت با داعش فعال نگاه دارد. اما چرا جوانان غرب؟
درست یک روز پیش از نامه آقای خامنه ای به جوانان غرب، به دلیل حضور نوازندگان زن از اجرای برنامه ارکستر سمفونیک تهران که قرار بود سرود جمهوری اسلامی بنوازد جلوگیری شد. نمونه هایی از این دست و اعمال خشونت آشکار علیه مردم از اعدام گرفته تا زندان و چاقو زدن به زندانی سیاسی در زندان آنچنان در ایران به امری روزمره تبدیل شده است که دیگر جایی برای شنیدن سخنان آقای خامنه ای در شرح عطوفت اسلامی و مقابله با خشونت خاموش غرب باقی نمی گذارد. حتی در فضای رسانه ای ایران جایی برای رسانه های مربوط به جوانان نیست و خوانندگان پاپ ایرانی باید با تحمل رنج فشار های امنیتی سپاه پاسداران و وزارت ارشاد موسیقی خود را در رسانه هایی خارج از کشور پخش کنند تا به گوش جوانان ایران برسد.
برای آقای خامنه ای راحت تر است که با مخاطبانی فرضی به جوانان غربی حرف بزنند که نمی توانند فراتر از نامه ها از او تصوری داشته باشند. اما جوانان ایران هر روز در زندگی خود پیام های آقای خامنه ای را می بینند. محدودیت های مدنی و فرهنگی که آقای خامنه ای بر سر راه جوانان ایرانی نهاده است راه هر گونه نامه نگاری میان او و جوانان ایران را بسته است.