من امروز می خواهم در مورد یکی از احساسات عجیب و غریب خودم که این روزها دچارش شده ام، حرف بزنم. ولی برای درک این احساس عجیب و غریب اول شما باید سعی کنید خودتان را بگذارید جای من. اصلا هم کار سختی نیست. فرض کنید به یک مهمانی دعوت شده اید. یعنی کسی با شما تماس گرفته، گفته فلان روز در فلان جا یک مهمانی است، تو هم دعوت داری، خیلی هم قرار است خوش بگذرد، اگر نیایی خیلی ناراحت می شوم و از این حرف ها. بعد شما هم توی رودربایستی قرار گرفته اید – الان باید توی رودربایستی قرار بگیرید… آفرین… و با اینکه چندان دلتان نمی خواسته به مهمانی بروید، تصمیم گرفتید بروید به این مهمانی. پیش خودتان هم فکر کردید بالاخره بهتر از هیچی که هست، جهنم ضرر، چند ساعت می روم خوش می گذرانم و بر می گردم.
اما همینکه آماده می شوید و پایتان را از خانه بیرون می گذارید، یک عده می ریزند سر شما و کتکتان می زنند. یک جوری که دویست و چهل و سه جای تان باد کند. هر چقدر هم که شما فریاد می زنید که من اصلا از خیر این مهمانی گذشتم، نمی خوااااااااااااااااهم ،گوششان بدهکار نیست و می گویند این مهمانی بدون شما صفا ندارد. بعد هم که خوب که له و لورده شدید دست و پایتان را می بندند و شما را می برند به مهمانی و به شما می گویند “خیلی خیلی خوش آمدید”
حالا اینکه شما در این شرایط چه فکری می کنید و چه حرف هایی می زنید، بماند. بالاخره اینجا محیط فرهنگی است و نیاز به بازگو کردن جزء به جزء ما جرا نیست. شما هم قبول کنید هر کسی برای خوش آمد گفتن به مهمانانش روش خاص خودش را دارد، خیلی به دل نگیرید.
اما حالا فرض کنید در این مهمانی که شما اصلا قرار نبوده بروید و با زور شما را برده اند، شما را گذاشته اند وسط مجلس و شما هم مثل درخت اقاقیا ایستاده اید آن وسط، همه چشم ها هم خیره شده به تن و بدن شما… حالا برای اینکه بتوانید خودتان را دقیقا بگذارید جای ما، بلند شوید بروید وسط اتاق مثل درخت اقاقیا بایستید ، از چند نفر هم خواهش کنید که به تن و بدن شما خیره بشوند… آفرین… حالا که خیلی دقیق توانستید خودتان را بگذارید جای ما، فرض کنید در این شرایط یک دی جی هم حضوردارد و هی از شما می پرسد به چه آهنگی علاقه دارید؟ ولی تا شما اسم یک آهنگ را می گویید، اخم می کند و می گوید من نظرم به یک آهنگ دیگر نزدیک تر است و همان آهنگی که خودش می خواهد را می گذارد. حتما دارید توی دلتان می گویید: خب خبر مرگت! توکه نظرت به یک آهنگ دیگر نزدیک تر است، پس چرا سوال می کنی؟ و این دقیقا همان کاری است که نباید بکنید. چون در اینصورت، سی دی آهنگ مورد نظر شما را هم پرت می کند یک جایی که دست هیچکس بهش نرسد. ولی بالاخره مهمانی که بدون دی جی و آهنگ نمی شود.
برای همین هم شما تصمیم می گیرید آن وسط به جای اینکه مثل درخت اقاقیا بایستید سر جایتان، یک حرکتی بکنید. چرا؟ چون اگر حرکتی نکنید، بقیه شما را با درخت اقاقیا اشتباه می گیرند و خیلی امکان دارد با جسم سخت برخورد کنید. اما مشکل اینجاست که تا شما می خواهید این تن و بدن را بجنبانید و از برخوردتان با جسم سخت دوری کنید، آن دی جی مربوطه آهنگ را عوض می کند. دوباره تا شما می خواهید حس بگیرید و ماهیچه های قسمت های میانی را با ریتم این آهنگ جدید هماهنگ کنید، باز همان دی جی مربوطه آهنگ را عوض می کند و یک آهنگ دیگر می گذارد. حالا اینکه آن دی جی مربوطه احتمالا مرض دارد و هی بیخودی آهنگ را عوض می کند، به کنار… مشکل اصلی شما این است که یک تعدادی از آدم های دور و برتان همچنان دارند با همان آهنگ اولی می رقصند. بعد، یک تعداد دیگری از آدم های دور و برتان، دارند با آهنگ دومی می رقصند و… بعد این وسط چه می شود؟ بله … دقیقا همینطور است. شما هم دقیقا دچار همین احساس عجیب و غریبی می شوید که من شدم. یعنی مدام از خودتان می پرسید اینجا چه خبر است؟
خب…من خیلی از شما سپاسگزارم که خودتان را گذاشتید جای من و احساس عجیب و غریبی که داشتم را درک کردید. یعنی واقعا حس کردم که باید حتما به چنین مهمانی بیایید و حسابی کتک بخورید، و خودتان را با هر دی جی نامربوطی هماهنگ کنید و مثل درخت اقاقیا هم ظاهر بشوید تا بفهمید حضور انتخاباتی چه عرصه باشکوهی از مهمانی و دی جی و اقاقیا و غیره است. حالا برویم سر اصل مطلب
یک نفر گفته است محمود احمدینژاد و دولتش «مستبد»٬ بیاعتنا به دستور و نظر رهبری و مراجع تقلید و «قانونگریز»هستند. بعد هم اضافه کرده: «خودمحوری و استبداد رای»٬ «عدم تمکین به رهنمودهای رهبری»٬ «عدم توجه به رهنمودهای مراجع و بزرگان» و «تفاوت در گفتار و عمل» از جمله نقاط ضعف دولت احمدینژاد است. بعد دوباره دلش آرام نگرفته و اضافه تر کرده: «تاثیرپذیری از افراد خاص و محدود»٬ «عدم رعایت شایسته سالاری»٬ «عدم هماهنگی با سیاستهای کلی نظام» و «ضعف تعامل با ارکان نظام» از دیگر ضعفهای دولت دهم است. به عبارت دیگر اگر همه این جملات اثبات شود، احتمالا باید همه اعضای کابینه احمدی نژاد به عنوان یک تشکیلات برانداز دستگیر و ۲۵۷ بار اعدام شوند. و رهبر عظیم الشان نظام ظفرنمون جمهوری اسلامی هم به اتهام مشارکت در جرم باید ۱۸۴ بار دستگیر و بعد از هر دستگیری حداقل یک بار اعدام شود.
البته احتمالا حدس می زنید کسی که این حرف ها را گفته الان یا باید از کشور خارج شده باشد، یا باید از قید حیات خارج شده باشد یا اصلا نباید باشد. چون بالاخره آدمی که هنوز زنده باشد و مهمتر از آن، در ایران زندگی کند، که نمی تواند به عصاره بصیرت آقا که نظراتشان خیلی به هم نزدیک است، از این حرف ها بزند. اما اشتباه می کنید، این حرف ها را مجتبی ذوالنور٬ مشاور نماینده ولی فقیه در سپاه گفته. حالا اینکه این آقای مشاور چهار سال پیش که آقا جان ناقابل و جسم نا سالمش را گذاشته بود وسط و داشت با ماشین از روی مردم رد می شد کجا بوده، بماند.
بعد از آنطرف یک نفر دیگر گفته “مردم باید با اطمینان به «امانتداری» و «صداقت» دولت احمدینژاد٬ در انتخابات آینده ریاست جمهوری شرکت کنند و بهرغم جنگ روانی دشمنان و بعضی کینهتوزیهای کودکانه داخلی، حماسه بزرگی را بیافرینند.” در مورد گوینده این یکی هم حتما فکر می کنید طرف یا باید خیلی از مرحله پرت باشد که از مردم می خواهد به دولت احمدی نژاد اعتماد کنند یا باید دچار اختلالات روانی حاد باشد که به آقای مجتبی ذوالنور با دو کیلو و هفتصد و پنجاه گرم ریش و پشم می گوید کینه توز داخلی…اتفاقا در مورد خاص هر دو گزینه صدق می کند و شما در مورد این یکی کاملا درست فکر می کنید. این حرف ها را هم محمدعلی رامین٬ مشاور وزیر ارشاد دولت دهم گفته است، که از قضا در حد امکان هم اختلالات روانی حاد را دارد و هم از مرحله خیلی به جای دوری پرتاب شده است.
اما از اینها که بگذریم ، یک نفر هم پیدا شده که می گوید: « اسفندیار رحیممشایی انحراف دارد و محمود احمدینژاد نیز تحت تأثیر این افکار فاسد و منحرف است.» البته اصلا در مورد اینکه دقیقا کجای اسفندیار انحراف دارد و چقدر انحراف دارد؟ انحرافش به چه سمتی است؟ و باقی موارد توضیحی نداده، شما هم سوال نکنید. حتی به این موضوع هم فکر نکنید که چطور توانسته به شخص مورد تایید امام زمان که آقای مصباح هم اتفاقا خوابش را دیده و این معجزه هزاره سوم را پیشگویی کرده، این حرف ها را بزند؟ چون قاعدتا به این نتیجه می رسید که یا او آقای مصباح را نمی شناسد یا آقای مصباح او را نمی شناسد یا امام زمان این دو تا را نمی شناسد. بالاخره اگر کوچکترین آشنایی با هم داشتند، الان یکی از آنها ، آن یکی را خورده بود، ولی باید بدانید که این حرف ها را هم محمود نبویان یکی از شاگردان خود محمدتقی مصباح یزدی گفته است.
خب، حالا فرض کنید که قرار است به یک میهمانی بروید، لباس تان را می پوشید، از در خارج می شوید، کتک می خورید، با دست و پای بسته در محل میهمانی حاضر می شوید، مورد استقبال قرار می گیرید، مثل درخت اقاقیا وسط سالن می ایستید، منتظر صدای دی جی می مانید، با هر سازی سعی می کنید برقصید، ولی دی جی مورد نظر با وجود اینکه میهمانی آغاز شده هنوز دست راستش به دست چپش سفارش رژیم قضایی خاصی می کند……
به هر حال همانطور که آدم ها می توانند درد های مشترکی داشته باشند و فریادش بزنند، حتما می توانند به واسطه احساسات عجیب و غریب مشترکی هم که دارند، فریاد بزنند…بنابراین توصیه می کنم شما هم مثل من بروید یک جای خلوت پیدا کنید، تا می توانید فریااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد بزنید.