گفتگو با رضا صورتی و مصطفی حاجیقاسمی
تکه ی تاریکی از ماه…
این روزها در تالار کوچک مولوی نمایش “تکهی تاریکی از ماه” که بنا بود در یازدهمین جشنوارهی تئاتر تجربه اجرا شود، به کارگردانی رضا صورتی و مصطفی حاجیقاسمی و با بازی رضا یزدانی، مهناز ذبیحی، محمدرضا قلمبر و آیدا صادقی ساعت 18:30 به روی صحنه میرود.
رضا صورتی دانشآموختهی سینما از دانشگاه علم و فرهنگ است و مصطفی حاجیقاسمی تحصیلاتش را در مقطع کارشناسی در رشتهی ادبیات نمایشی دانشگاه تهران به پایان رسانده و هماکنون در مقطع کارشناسی ارشد کارگردانی میخواند. رضا صورتی که پیش از این با کارگردانان مطرحی چون محمد یعقوبی، محمودرضا رحیمی، کتایون فیض مرندی کار کرده و میگوید شروع کارش با هادی مرزبان و شبنم طلوعی بوده. او از تجربیات آن دوره به نیکی یاد میکند و معتقد است یکی از کسانی که باعث شد راهش را در تئاتر بتواند به درستی پیدا کند شبنم طلوعی بوده.
اجرای نمایش “تکهی تاریکی از ماه” از 24 مهر آغاز شده تا 13 آبان ماه ادامه دارد.
این اولین کاری بود که کارگردانی کردید؟
رضا صورتی: تجربهی اولین کارگردانی اجرای عمومیام بود.
مصطفی حاجیقاسمی: من هم کارگردانی اولم نبود اما اولین کارم بود که به اجرای عمومی رسید.
رضا: یعنی در جشنواره حضور داشتیم اما به خاطر شرایطی که وجود دارد کارمان وارد اجرای عمومی نشده.
جایزهای هم در این جشنوارهها بردهاید؟
رضا: من قبلاً در جشنوارهی بانوان جایزهی اقتباس متن را گرفته بودم.
مصطفی: من هم در دورهی یازدهم جشنواره دانشجویی در بخش مسابقه نمایشنامهنویسی (جایزهی اکبر رادی) جزو برگزیدگان جایزهی رادی بودم و نمایشنامهام جزو ده نمایشنامهی برتر بود.
چطور شد که تصمیم گرفتید با هم کار کنید؟
رضا: این به دوستی چند سالهی من و مصطفی از ابتدای دانشگاه بر میگردد. مصطفی دانشجوی دانشگاه تهران بود و من در دانشگاه علم و فرهنگ سینما میخواندم. از طریق یک دوست مشترک با هم آشنا شدیم و در این چهار سال به یکدیگر نزدیک شدیم. در این سال ها با هم حرف میزدیم و طرح مینوشتیم تا امسال تصمیم گرفتیم برای جشنوارهی تئاتر تجربه یک نمایشنامهی مشترک بنویسیم و کارگردانی کنیم. به هر حال در این چهار سال حس کردیم که دیدگاههای مشترکی داریم یعنی حس کردیم آن پنجرهی شخصی که هر کارگردان و نویسندهای برای خودش دارد، به هم نزدیک است و میتوانیم با هم کار کنیم. طبیعی است که وقتی چهار سال با یک آدم باشی، با هم تئاتر بروید، فیلم ببینید، راجع به فیلم و تئاتر و چیزهای مختلف با هم حرف بزنید و با هم طرح بریزید کم کم ایدهها به هم نزدیک میشود. فکر میکنم در نوشتن و کارگردانی و اتفاقاتی که الآن در همه جای جهان میافتد انجام کار مشترک حسن بزرگی است که شاید در ایران چندان باب نباشد. شاید دلیل اینکه خیلیها نمیتوانند با هم کار مشترک کنند به خاطر دیکتاتوری درونی آنها و تحمیل خواستههایشان به دیگران است. اما کار مشترک حسنی که برای من و مصطفی داشت این بود که هر کدام از ما معایب و نقاط قوتی داشتیم که در کار همدیگر را پوشش میداد و اتفاق خوبی رقم میخورد. یعنی به نوعی هر کدام از ما مکمل دیگری بود.
مصطفی: البته بعد از چند سال، با عمیق شدن ارتباط آدمها با هم، کم کم ذهنها به هم نزدیک میشود. یعنی بعضاً پیش میآید که من و رضا به صورت همزمان به یک چیز فکر میکنیم. اما برای شروع کار به یک مسألهی مشترک میرسیم که میخواهیم در موردش بنویسم و بعد روی آن کار میکنیم. هستهی اولیهی نمایش “تکهی تاریکی از ماه” هم همینطور شکل گرفت.
نمایشنامهی “تکهی تاریکی از ماه” را با هم نوشتید یا اول هر کدام یک متن نوشتید و بعد بر اساس آنها متن اصلی را درآوردید؟
رضا: ما معمولاً با هم مینویسیم. این کار را هم با هم نوشتیم. خیلی وقتها در زمان نوشتن یک دیالوگ من میگویم و یک دیالوگ مصطفی.
مصطفی: گاهی وقتها هم اتفاق میافتد که بداهه، بازی میکنیم و خیلی از دیالوگها در همین بداههها به ذهنمان میرسد. مثلاً یکی دیالوگها را مینویسید و نفر بعدی اتود میزند. یعنی قبل از اینکه نمایشنامه را بنویسیم خودمان بازی میکنیم البته هیچ کدام از ما بازیگر نیستیم اما چیزهایی که در همین بازیهای بداهه به وجود میآید را مینوسیم و بعد اصلاح میکنیم.
رضا: شاید نکتهی جالب این باشد که ما این نمایشنامه را دی و بهمن 87 در کوی دانشگاه در امیرآباد نوشتیم. یعنی وقتی اتاقهای شلوغ کوی، اواخر شب خلوت میشد ما آنجا را مثل یک صحنه میچیدیم و کار را اتود میزدیم و بازی میکردیم تا به متن برسیم.
ایدهی نمایشنامهی “تکهی تاریکی از ماه” چطور شکل گرفت؟
رضا: مصطفی یک داستان از کارور خوانده بود که به من هم گفت آن را بخوانم. داستان خیلی کوتاه بود اما فکر کردیم چقدر قابلیت کار دارد. البته نمایشنامهی ما به همان داستان ختم نشد و خیلی چیزهای دیگر به آن اضافه کردیم و آن را بسط دادیم. ضمن اینکه در حین کار خیلی تحت تأثیر نمایشنامهی “خیانت” اثر هارولد پینتر بودیم. اگر نمایشنامهی خیانت در ایران اجازهی نمایش داشت خیلی تأثیر خوبی میتوانست داشتهباشد اما به هر حال این اتفاق نمیافتد. به هر حال ما الهاماتی از “خیانت” گرفتیم و شاید کارمان یک اقتباس آزاد و ایرانیزه شده از “خیانت پینتر” است.
مصطفی: داستانی که رضا به آن اشاره کرد داستان “شما دکترید؟” از کتاب “کلیسای جامع” کارور است. من آن داستان را خواندم و دیدم داستان خوبی است. فضا و تکنیک شخصیتپردازیاش را خیلی دوست داشتم. البته نمایشنامهنویسان بسیاری از این جنس تکنیک استفاده میکنند. این شد که آن داستان مدام در ذهن ما بود و آن را بالا و پایین میکردیم. روی آن داستان اتود زدیم اما کار به جایی نرسید و آن داستان کنار رفت. بعد آمدیم روی نمایشنامهی “خیانت” پینتر کار کردیم. چیزی که “خیانت” برای ما داشت در واقع ساختارش بود یعنی ساختار روایت برعکس و رسیدن از آخر به اول. این خیلی ما را درگیر کردهبود. بعد از آن مکثها و سکوتهای پینتر برای ما خیلی اهمیت داشت. ما یک پروسهای داشتیم که در آن کارهای پینتر را خواندیم و روی مکثها و سکوتها کار کردیم که اصلاً به چه درد میخورند و چه کارکردی دارند. این مکثها و سکوتها را وارد کار خودمان هم کردیم. ما هم به لحاظ محتوایی و هم به لحاظ استفاده از مکثها و سکوتها در نمایشنامهمان از “خیانت” پینتر تأثیر گرفتیم.
این کار در جشنوارهای هم شرکت کرد؟
رضا: بله، ما این نمایش را برای یازدهمین جشنوارهی تئاتر تجربه آماده کردهبودیم که قرار بود 23 خرداد شروع شود. اما حوادث بعد از انتخابات باعث شد جشنواره تعطیل شود. در نتیجه ما یک سری رایزنیهایی کردیم و با آقای مکاری مدیر تالار مولوی وارد مذاکره شدیم. ایشان هم این شرایط را برای ما فراهم کردند که عملکردشان واقعاً جای تقدیر و تشکر دارد.
در شرایطی که کارهای خیلی از کارگردانان جوان تئاتر کمتر امکان اجرای عمومی پیدا میکند شما چطور توانستید این رایزنیها را به نتیجه برسانید و این کار را در تالار کوچک مولوی به روی صحنه بیاورید؟
رضا: شاید شانس بیتأثیر نباشد. آن ستارهی شانس برای ما چشمک زد یا آن کفتری که به هوا میفرستند تا روی شانهی کسی بنشیند، آمد و روی شانهی ما نشست. البته همیشه اینطور نیست که این کفتر خودش بیاید و روی شانهی کسی بنشیند. گاهی اوقات آن کفتر را روی شانهی یک سری از آدمها مینشانند ولی در مورد اجرای کار ما کمکهای بیدریغ یک تعداد از اساتید دانشگاه تهران و حمایتهای آقای مکاری مدیر تالار مولوی بیتأثیر نبود و شرایط را برای ما فراهم کردند.
مصطفی: من فکر میکنم یک بخش حمایتهای این اساتید بزرگوار بود و بخش دیگرش پیگیریهای مستمر رضا بود و اینکه رضا به لحاظ رزومهی کاری سابقهی خوبی داشت و ما توانستیم از این موقعیت استفاده کنیم. این در شرایطی است که خیلی از دوستان من و خیلیها که من آنها را نمیشناسم با اینکه آدمهای بااستعدادی هستند و کارهای خوبی ارائه میدهند هیچ وقت امکان اجرای عمومی برایشان فراهم نمیشود و دیده نمیشوند. واقعاً شرایط طوری است که بسیاری از این افراد از چرخهی تئاتر حذف میشوند و بها ندادن به این افراد یکی از مهمترین مشکلات تئاتر ماست. البته به نظر من اتفاق مهم در این جریان اصلاً اجرای عمومی نیست، این است که واقعاً از نیروهای جوان حمایت شود.
رضا: خیلی از همنسلان ما در کارهای اول حتی به قرارداد و پولشان هم فکر نمیکنند. توقع آنان این است که سالنی در اختیارشان قرار گیرد تا کارشان را عرضه کنند. یعنی به همین میزان قانعند.
مصطفی: من جریان تئاتر الآن را وقتی با نسل قبل از خودمان مقایسه میکنم میبینم در مقایسه با نسل گذشته، نسل ما عمدی یا ناخودآگاه نادیده گرفته میشود. یعنی بسیاری از هنرمندان جوانی که میتوانند وارد چرخهی تئاتر کشور شوند و جریان نویی را آغاز کنند و حرفهای جدید برای گفتن داشتهباشند امکان ورود به این دایرهی بسته را پیدا نمیکنند در حالی که وقتی نیروهای جدید وارد فضای امروز تئاترمان شوند میتوانند با خودشان ایدهها، تفکرات و بینش جدید بیاورند و این به نفع تئاتر ایران است. شما اواخر دههی 70 را در نظر بگیرید. در آن زمان نیروهای جوان با تفکرات و ایدههای نو وارد تئاتر شدند و بخشی از پتانسیل امروز تئاتر ما برمیگردد به ورود این نیروهای نواندیش. یعنی شما ببینید محمد یعقوبی، نغمه ثمینی، حسین کیانی، نادر برهانی مرند و… ماحصل فضای آن سالها هستند که به آنها بها داده شد و با تلاشهای مستمرشان توانستند خیلی خوب از آن فضا استفاده کنند و کارهای خودشان را به تئاتر عرضه کنند. من فکر می کنم یکی از مشکلات الان تئاتر ما مشکل مدیریت آن باشد. مدیریت مرکز بیشتر از آنکه به فکر تولید باشد به فکر بالا بردن بیلان کاری خودش است. مدیریت به فکر این نیست که مثلا بهرام بیضایی اجرا برود بلکه می خواهد بعداً بگوید بهرام بیضایی در دوره ی من اجرا رفت.
رضا: من وقتی بولتن جشنواره های سال های قبل را ورق می زنم با تعداد کثیری اسم مواجه می شوم که الان هیچ کدامشان در عرصه ی تئاتر کشور نیستند. یک سوال پیش می آید: آیا این ها آدم هایی بودند که هیچ شناختی نسبت به تئاتر نداشتند و با یک سری رابطه وارد عرصه ی تئاتر شده بودند و کم کم فید شدند؟ و یا نه؟ آنها آدم هایی هستند که نمی خواهند با هر شرایطی اجرا بروند؟ این جریان گریبان نسل ما را هم می گیرد. عنصر اصلی تئاتر به چالش کشیدن مسائل است. ولی مدیران هنری منکر هرگونه چالش هستند.
“تکهی تاریکی از ماه” چند بار بازبینی داشت؟
رضا: دو بار. یک بازبینی در جشنواره تئاتر تجربه داشت که بازبینها تعدادی از اساتید دانشگاه تهران بودند. بازبینی بعدی قبل از آغاز اجرایمان در تالار مولوی بود که گروهی از بازبینان تالار مولوی آمدند و کار را دیدند.
در بازبینی اول که مربوط به جشنواره بود آیا به کارتان اصلاحیه زدند؟
رضا: نه، به هیچ وجه. خود ما شب بازبینی نگران بودیم که نکند کار دچار ممیزی شود اما اساتیدی که آمدند و کار را دیدند خوششان آمد و بنا شد “تکهی تاریکی از ماه” بدون ممیزی در جشنواره به روی صحنه برود.
در بازبینی اجرای عمومی چطور؟
رضا: زمانی که ما درخواستمان برای اجرای عمومی را با آقای مکاری در میان گذاشتیم ایشان وقت بازبینی دادند و کار دچار تغییراتی شد. طبیعی است که برای اجرای عموم چون تعداد مخاطبان خیلی بیشتر است محدودیتها هم بیشتر میشود. بازبینها در مورد این کار خیلی بیرحمی کردند اما صادقانه باید بگویم که آقای مکاری از اصلاحیههایی که به کار ما زدند انتقاد کردند و حمایت بیشائبهای از ما داشتند.
اصلاحیه را برای چه مواردی به کارتان وارد کردند؟
مصطفی: اصلاحیهها بیشتر به لحاظ محتوایی بود. یعنی بازبینها با محتوای این کار مشکل داشتند و میگفتند اصلاً چنین کاری نباید اجرا شود. اما در راستای اشکالات محتوایی که به کار وارد میکردند رسیدند به شخصیتهای کار و مثلاً گفتند شخصیت اصلی کار نباید استاد دانشگاه باشد یا جوانی که وارد آن خانه میشود نباید دانشجو باشد و اصلاحیههایی از این دست اما من واقعاً نمیدانم چرا باید این موارد اصلاحیه بخورد. ما این کار را در دانشگاه بازبینی دادیم. سه استاد دانشگاه که از اساتید خوب دانشگاه تهران هستند آمدند و کار را دیدند و با این مسائل مشکل نداشتند ولی اینجا آدمهایی که من نمیدانم استاد دانشگاه بودند یا نه با این قضیه به مشکل خوردند و گفتند این کار به لحاظ مفهومی مشکل دارد و قابلیت اجرا ندارد. نمیدانم چرا عدهای فکر میکنند نباید یک سری مسائل را برای مخاطب عرضه کرد. البته این قضیهای است که ما همیشه در مبحث تئاتر اجتماعی با آن درگیریم و صرفاً منحصر به ما نیست. خیلی از اشخاص دیگری که دارند در مورد شرایط اجتماعی ایران مینویسند و سعی میکنند این فضا را با بینش و نگاه خودشان ترسیم و تحلیل و نقد کنند و راهکار ارائه دهند با مشکلات فراوانی رو به رو میشوند. نویسنده وقتی مینویسد دوست دارد جامعهاش به آن جامعهی آرمانی برسد یعنی هیچ وقت درصدد پسرفت جامعهاش نیست. هدف ما هم از این نمایش این بود که تماشاگری که میآید کارمان را میبیند را به فکر واداریم و یک سری مسائل را که ممکن است روی آنها سرپوش بگذارد مطرح کنیم. اگر واقعاً میخواهیم برای مشکلات راهکار پیدا کنیم باید واقعیتها را ببینیم و اول وجود آن مشکل را بپذیریم در حالی که در جامعهی ما متأسفانه اینگونه نیست. شاید با یک مثال بهتر بتوانم منظورم را بیان کنم. در جامعهی ما کسی در مورد ایدز صحبت نمیکند در حالی که واقعیتی است که وجود دارد و تنها در صورتی میتوانیم جلوی افزایش بیماران مبتلا به ایدز را بگیریم که اول بپذیریم این بیماری در کشورمان وجود دارد و بعد برای جلوگیری از آن راهکارها را بیان کنیم. چون نمیشود با انکار و فراموش کردن یک بیماری آن را درمان کرد.
پس شما در اعمال ممیزیها شخصیت استاد دانشگاه را به دکتر تغییر دادید؟
رضا: بله. شاید چون این تالار یک نهاد دانشگاهی است اینطور رفتار کردند.
یعنی پس از تغییر شخصیت استاد دانشگاه به دکتر مسأله حل شد؟
رضا: تا حدودی بله. البته بازبینها خودشان ایدههایی میدادند که انگار ما در دورهی قاجار زندگی میکنیم و طبیعی بود که ما این ایدهها را نپذیرفتیم. بعد که با مدیریت تالار مولوی صحبت کردیم و ماجرا را برای ایشان شرح دادیم ایشان گفتند اگر روی استاد دانشگاه حساسیت دارند شما شغل دیگری را بگویید و ما هم شخصیت اصلی را دکتر داروساز قرار دادیم. شاید جالب باشد که یکی از دوستانی که کار را دیده بود میگفت باز شدن راه برای استفاده از دکترها در چنین موضوعاتی از فیلم شوکران آغاز شد.
به هر حال من فکر میکنم حرفی که ما میخواستیم بزنیم و چیزی که می خواستیم انتقال داده شود، انتقال داده شد.
مصطفی: به نظر من برخوردی که از طرف بازبینهای این کار شد برخورد کاملاً سطحی بود. آنها کار را با یک نگاه موشکاف و عمیق ندیدند. حرف من و رضا اصلاً منحصر به شغل افراد نبود بلکه ما میخواستیم بگوییم هر کسی میتواند در زندگی شخصیاش اشتباه کند و دچار مشکل شود. حرف ما خیلی کلیتر از این است و اگر در ابتدا از شخصیت استاد دانشگاه استفاده کردهبودیم به این خاطر بود که می خواستیم شخصیت اصلی کارمان یک شخصیت تحصیلکرده باشد. اگر بنا بود نظر ما هم مثل بازبینان باشد خودمان را محدود کردهبودیم.
بازیگران را بر چه اساسی انتخاب کردید؟
رضا: از ابتدا آیدا صادقی را برای نقش شبنم انتخاب کردهبودیم که از همنسلان خودمان است. ایشان دانشجو هستند و قبلاً بازیاش را دیدهبودیم و دوست داشتیم. رضا یزدانی هم که شخصیت اصلی نمایش است از قبل میشناختیم و چند سال پیش از ما وارد این حرفه شده. محمدرضا قلمبر هم که قبلاً در یکی از نمایشهایی که دستیار بودم با او کار کردهبود و برای نقش جوان، همراهیمان کرد. اما در این کار دچار یک مشکل که دامنگیر بسیاری از کارگردانان تئاتر میشود شدیم. یکی دیگر از بازیگرانمان که ایفاگر نقش رؤیا (همسر دکتر) بود شب بازبینی با من تماس گرفت و گفت دیگر نمیتواند گروه را همراهی کند. وقتی دلیل را جویا شدم گفت تله فیلمی به او پیشنهاد شده و آن را پذیرفته در نتیجه نمیتواند همراه گروه باشد. این بازیگر به خاطر شرایطی که برایش ایجاد شد دیگر نیامد و ما مجبور شدیم یکی دیگر از بازیگران همنسل خودمان یعنی مهناز ذبیحی را جایگزین کنیم که خوشبختانه توانست سه روزه کار را برساند و تقریباً 80 درصد انتظارات ما را برآورده کند.
این یکی از مشکلاتی است که شامل حال خیلی از کارگردانان بزرگ هم میشود که بازیگری سر کارشان میآید و چند ماه تمرین میکند و بعد که به او یک تلهفیلم با دستمزد خوب پیشنهاد میکنند همه چیز را زیر پا میگذارد. در نتیجه کارگردان مجبور میشود سراغ بازیگر دیگری برود. این مشکلی است که همهی تئاتر ما را گرفته و متأسفانه یکی از مشکلاتی است که بخشی از آن برمیگردد به دغدغههای مالی. در نتیجه نمیشود به بچهها حق نداد.
مصطفی: حتی میشود گفت تله فیلم شده قبلهی آمال یک عده. در تئاتر ایران به دلیل سیستم اقتصادی غلط و پر از مشکل همه دغدغهی مالی دارند و از سوی دیگر مهجور بودن تئاتر و محدود بودن مخاطبانش باعث میشود بعضی از بازیگران برای اینکه شناخته شوند و بیشتر دیده شود به سمت تلهفیلم بروند.
در تئاتر ما آنقدر همه چیز به هم تنیده و شبکهایست که هر گوشهای را بگیری گوشهی دیگر را از دست دادهای و در مورد هرچه حرف بزنی، چیزهای دیگر میماند در نتیجه نمیتوان در مورد مسائل تئاتر نظر قطعی داد. من همانقدر که ناراحت میشوم یک بازیگر از کارم میرود به همان میزان به او حق میدهم چون بازیگر دلش میخواهد در فضایی باشد که دیده شود و به او توجه شود.