اخیرا کتابی به دستم رسید تحت عنوان “کلاغ و گل سرخ” اثر مهدی اصلانی و موضوع آن بیان خاطرات نویسنده از مدت زندانی بودنش در سالهای 63 تا 67 است. به تعبیر نویسنده مقدمه کتاب از شب تازیانه تا سال دار. کتاب را با علاقه وافر خواندم و البته از خواندن آن هم سود بردم و هم به شدت متأثر و متأسف شدم. گفتم که به مناسبت شهریور ماه ( به تعبیری ماه دار ) از این کتاب سخنی بگویم
سود بردن بدان دلیل که بسیار بر دانستنی هایم از رخدادهای سیاسی دهه 6 در ارتباط با جریانهای چپ مارکسیستی ایران و به طور خاص انشعابات داخلی “سازمان چریکهای خلق ایران” و موضع گریهای آنها در قبال برخی از تحولات صدر انقلاب افزود. بویژه باید توجه کرد که این کتاب از نظر تنوع موضوعات مطرح شده و البته مرتبط در آن و غالبا با ذکر جزئیات و همراه با منابع و مستندات، از یک کتاب خاطرات معمولی و متعارف بسیار فراتر است و از این رو میتواند به عنوان یک کتاب مرجع برای تاریخ نگاران تاریخ انقلاب ایران و دهه شصت مورد استفاده قرارگیرد. نیز نثر آقای اصلانی، به رغم ظاهرا عدم سابقه نویسنده در کار نویسندگی، خوب و پر احساس و جاندار است و خاطره نویس گام به گام و فصل به فصل خواننده را با تنوع افکار و پیچش عواطف و چرخش احساسش خواننده را با خود همراه میکند. گاه می خنداند و گاه میگریاند. دلیل این پرخونی و گرمی و احساس برانگیزی نثر نویسنده، به گمانم، یکی به روح شاعرانه و موسیقییایی و ذوق هنری ایشان باز میگردد و دیگر بر آمده از تجارب تلخ و زیستی چند سال زندان و دوستی های ناب و عواطف عمیق انسانی، که معمولا در شرایط ویژه زندان و در موقعیت های خاص رنجها و شکنجه ها و مظلومیت های مشترک و هم سرنوشتی های ترا ژیک به دست میآید و پروده میشود، میباشد. این است که نثر کتاب در فرازهای بسیار شاعرانه و سرشار از عواطف عمیق است و البته از تعابیر و ترکیبات ادبی و بدیع ادبی نیز بی بهره نیست. بگذریم که برخی رسم الخطها و یا قواعد نگارش فارسی به کار گرفته شده در این کتاب چندان متعارف و منطبق با میعارهای رایج نیست. مجموعه ویژگی های محتوایی و ادبی کتاب این متن را خواندنی و اثرگذار کرده است، اثری که هم خوانندگان عادی را راضی میکند و برای اهل پژوهش نیز قابل استفاده و استناد است و میتواند برای تاریخ نگاری دهه شصت ایران منبعی مفید باشد.
اما تأسف از این بابت که در این کتاب، مانند دیگر خاطرات زندانیان سیاسی دهه شصت، گزارشهایی از شرایط غیر انسانی در زندانهای جمهوری اسلامی و رفتارهای غیر قانونی و صد البته ضد انسانی با زندانیان از مراحل مختلف (دستگیری ها، بازجویی ها، دادگاهها، احکام صادره و برخوردهای غالبا نادرست و شکنجه آمیز باز جویان و قاضیان و زندان بانان با زندانیان) آمده است که بسیار غم انگیز و ناراحت کننده و شرم آور است و بی تردید هر انسانی را با هر فکر و گرایشی آزار میدهد و شرمسار میکند. رفتارهایی که گرچه غالبا به نام دین و ارزشهای اسلامی انجام شده است، اما روشن است که این رفتارها نه تنها با دین که با هیچ معیار و ضابطه انسانی و قانونی (از جمله ضوابط قانونی روشن جمهوری اسلامی) سازگار نیست. از این رو هم به عنوان یک انسان احساس شرم کردم و هم به عوان یک ایرانی و هم به عنوان یک مسلمان و یک دانش آموخته حوزه دینی قم.
گرچه اغلب رخدادهای گزارش شده در کتاب میتوانند شاهد و نمونه ای از این بی قانونی ها و بی دینی ها باشد اما فقط به یک نمونه مهم یعنی دادگاه متهم اشاره میکنم. ایشان جریان دادگاهش را چنین گزارش کرده است:
حجت الاسلام مبشری کیفرخواست را خواند و خود به عنوان دادستان و قاضی و همه کاره، اجازه حرف زدن به من نداد. او هنگام پاسخ من، به سئوالهایش با توهین کلام مرا قطع میکرد و سئوالی دیگر را پیش میکشید. به عنوان نمونه از من سئوال کرد که عضو کدام گروه سیاسی بوده ام. من هم در پاسخ گفتم: فداییان خلق ایران پیرو کنگره.
یعنی اعتراف به مرتد بودن خود هم میکنی.
اتهام ارتداد را رد میکنم.
پس چرا عضو یک تشکیلات مارکسیستی شدی
از آنجا که فداییان در مبارزه با حکومت شاه کارنامه قابل قبولی از خود جای گذاشته بودند، من نیز جذب شعارهای تساوی طلبانه و برنامه عدالت اجتماعی آنها شدم.
این همه گروه اسلامی وجود داشت. یعنی هیچ گروه دیگری شعار عدالت نداده بود.
حاج آقا اول انقلاب همه گروهها آزاد بودند. و به نوعی انتخاب در میان بود. من هم جذب آنها شدم.
حالا که خیانت آنها آشکار شده چطور؟ هنوز آنها را قبول داری؟ حاضری در جمع زندانیان آنها را محکوم کنی؟ حاضر به انزجار از این گروه هستی؟
حاج آقا از آنجا که من به این نظر رسیدم که کار سیاسی در جمهوری اسلامی بی فایده است، میخوام دیگه به هیچ اقدام سیاسی ای تن ندم. من نه کسی را تأیید میکنم نه محکوم. چون هر دوی این اعمال را اقدامی سیاسی میدانم.
در زمان دستگیری چطور؟ آیا آنها را قبول داشتی؟
تا زمانی که با این گروه همکاری میکردم، مواضع اش را قبول داشتم.
حاج آقای…، کلام مرا قطع میکند و هر چه از دهنش در میآید، به من میگوید
برای کم کردن بار گناهانت حاضری نماز بخوانی؟ نماز میخوانی؟
حاج آقا من به لحاظ فلسفی جذب این جریان نشدم. نماز هم نمیخونم. مانند خیلی های دیگه که بیرون از زندان نماز نمی خونن و شما هم کاری به کارشان ندارید. شما مگر به جرم نماز نخوندن کسی را دستگیر میکنید. من فکر میکنم نماز خوندن من بی احترامی به شما باشد.
خفه شو نکبت. سگ کمونیستِِ نجس “خیلی ها بیرون نماز نمی خونن”! از کجا این آمار را گرفتی و در آوردی از خودت؟ تو از کجا خبر داری خیلی ها بیرون نماز نمی خونن؟ یعنی شما آمار گرفتید و میدونین که همه مثل جنابعالی یعنی مثل سگ، توخیابون یه پاشون رو بالا میگیرن و سرِ پا میشاشن؟ تازه آن خیلی های شما، مثل جنابعالی مسؤلیت سازمان ملحد فدایی را نداشتند. گم شو بیرون کثافت کمونیست.
نه این که فکر کنید دارم داستان طنز برایتان تعریف میکنم. حد دادگاه من همین بود که گفتم. ( صفحه 187 – 188 کتاب )
منظور از نقل این گزارش این است که ( البته با فرض اعتماد به آن ) به آقای اصلانی و دیگران بگویم که این نوع دادگاه و دادرسی، که اصلا نمیتوان آن را دادگاه گفت، نه با قانون اساسی و آیین دادرسی نظام جمهوری اسلامی سازگار است و نه به طور مسلم با موازین دادرسی شرعی و فقهی. اگر آقای مبشری همین نوع دادرسی را در محضر هر یک از مدرسین و علمای قم ( با هر گرایش فکری و سیاسی ) به عنوان امتحان عرضه کند یقین بدانید نمره صفر و مردودی مطلق خواهد گرفت. من اکنون نه در مقام دفاع از اسلام و فقه هستم و نه در مقام توجیه هیچ چیز و هیچ کس، فقط میخواهم بگویم رفتار کسانی که در طول این سی سال دست به این کارها زده و میزنند، نه با قانون و عرف حقوقی قابل تبیین است و نه با شرع و احکام دینی؛ باید از مبانی و معیارهای دیگر برای این نوع رفتارها کمک گرفت. چنان که تجاوز به دختران و پسران ( به گونه ای که حتی روحانیانی چون کروبی نیز مدعی وقوع آنند ) با هیچ معیاری قابل فهم و تبیین نیست.
اما بخش اصلی کتاب “ کلاغ و گل سرخ” گزارش دست اولی از کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 است. این بخش، به تعبیر زیبا و در عین حال دردناک نویسنده، به “خاورانی ها” تعلق دارد. من اگر نویسنده کتاب بودم، همین عنوان « خاورانی ها » را برای نام کتاب انتخاب میکردم. هرچند که نام انتخابی نیز مناسب و پرمعنا است و زیبنده. آقای اصلانی از آغاز کتاب هرجا که میخواهد به سرانجام هر یک از دوستان و هم بندانش که در تابستان 67 اعدام شدند اشاره کند، میگوید: او هم در شهریور 67 خاورانی شد و این تعبیر و عنوان به شکل شگفت انگیزی حس غریبی را در خواننده ایجاد میکند.
به هر حال رخداد کم سابقه اعدام شماری از زندانیان سیاسی در تابستان 67، از رخداد های مهم و اثرگذار تاریخ ایران و تاریخ جمهوری اسلامی است که میتوان آن را به حق “برگ سیاهی در تاریخ ایران و اسلام” دانست، حادثه ای که باز با هیچ منطق و قانونی قابل دفاع نیست؛ نه با قانون جمهوری اسلامی و نه با قانون شرع و دین. خوشبختانه نخستین شخیصت مهم و معتبری در سرای قدرت نظام جمهوری اسلامی با آن اقدام در آستانه اقدام و اجرا از موضع قانون و شرع به مخالفت بر خاست، فقیه بلند منزلتی چون آیت الله منتظری بود که در آن زمان به طور رسمی ( هرچند نه اجرایی و بیشتر تشریفاتی ) دومین مقام جمهوری اسلامی بود، و این نشان میدهد که چنین اقداماتی هیچ توجیه قاطع قانونی و دینی ندارد و لذا قابل دفاع نبوده و نیست. حداقل این است که در این زمینه تفاسیر و دیدگاه فقهی در حد تشخیص موضوع متفاوت است و در نتیجه نمیتوان به طور مطلق این رفتار ها را به قانون و یا به دین اسلام نسبت داد. البته شاید در بیست سال پیش نزد بی خبران از شرع و یا حوادث پشت پرده چنین ادعایی چندان مقبول نمیافتاد اما اکنون دیگر اثبات و حداقل فهم این دگر فهمی ها و یا سوء استفاده از دین و قانون در ایران تحت نظام جمهوری اسلامی چندان دشوار نیست و به همین دلیل است سخنان غریب منتظری در آن سالها گوش شنوایی در همه جا یافته است.
نکته مهمی که در این زمینه قابل ذکر است این است که در آن سالها کمتر کسی در داخل ایران از ماجرای کشتار زندانیان و دست کم در ین حد و اندازه آگاه بود. در این مورد باز خوشبختانه آیت الله منتظری پیشگام شده و در ده سال پیش برای نخستین بار به طور رسمی در کتاب خاطرات خود از آن یاد کرد و اسرار مگو را با صراحت و شجاعت اخلاقی تحسین برانگیزی افشا کرد که قطعا تا آن زمان یک از هزار آن را در سطح عموم و آن هم از زبان کسی چون ایشان نمیدانست و یا اگر چیزکی شنیده بود بدان اعتماد نداشت. گفتنی است که هنوز نیز اغلب مردم ایران در سطح شهرهای کوچک و طبقات کم سواد و کم مطالعه و روستا نشین از رخداد مهمی چون “خاورانی ها” و یا حوادث بسیاری دیگر از گذشته و حتی حال در زندانها و یا در سطوح دیگر اطلاعی ندارند و این البته به سود آمران و عاملان چنان حوادثی است. فراموش نکنیم که در سی و بیست سال پیش امکانات ارتباط جمعی در حد و اندازه امروز نبود.
به هر حال “دارها برچیده خونها شسته اند” و حتی گویا خاوران را نیز تغییر شکل داده اند اما تاریخ و وجدان بشری بشارت میدهد که: “ننگ با رنگ پاک نمیشود”!