روایت زمزمه های امروز، مرورخاطره های دیروز

نویسنده
محمد حسن مقصودلو

» صدا

خاطره ی “لالایی”ها

 

ترانه ی “لالایی”، به عنوان آخرین ترانه ی منتشر شده با صدای گوگوش، انتخاب “ترانه ی امروز” ما و ترانه ی “لالایی” با صدای شماعی زاده نیز، برای مرور این ترانه ی به محاق رفته، انتخاب ما از میان “ترانه های دیروز” است.

 

ترانه ی امروز: لالایی

شاعر :بابک صحرایی –آهنگساز : تورج شعبانخانی – تنظیم کننده : نیکان - خواننده : گوگوش

 

در تاریخ ترانه مضمون “لالایی” و لالایی خواندن، طرح اصلی بسیاری از ترانه ها بوده است. ترانه ی “لالایی”، به عنوان آخرین ترانه ی پخش شده با صدای “ گوگوش ” یکی از بهترین نمونه ها از این دست است.

نکته ی قابل تامل اینکه، نمونه های متعالی این “ لالایی ” ها، ضمن برخورداری از فرم کلاسیک و سنتی “ لالایی ” های مادرانه، یعنی اجرایی آرام، زمزمه گونه و آرامبخش، در معنا و بافت شعری، بارور ِ دنیای ذهنی شاعر ازعاشقانه ها و یا مسایل شخصی، اجتماعی و حتی سیاسی شده است. گویی “لالایی ” ها بهانه ای برای بیان ناگفته های در دل مانده ی شاعر است، بی آنکه ریشه ی اصلی این دلواپسی ها، برای مخاطب مشخص باشد.

در این “لالایی” هم، شعر “بابک صحرایی” با همان وزن آشنای دیگر لالایی ها، که مبتنی بر بندهای کوتاه ِ همقافیه با واژه ی “ لالایی ” ست، به خوبی ذهنیت ِ خواب زده ی” شاعر / راوی “ را محمل زمزمه ی واهمه ها و دلمشغولی های او کرده است. کلام او ضمن برخورداری از انسجام در ساخت فضای یک لالایی ِ شبانه، در بندهای مستقل هم واجد عبارات ساده ی و البته شاعرانه است. در این زمینه شاید بتوان انتخاب واژه ی ” هنگام “ در بند “کی هنگامِ شکفتن پَرپَرت کرد!” را یک انتخاب “گل درشت ” در روند واژه ی چینی شاعر دانست.

لالایی ماهِ محکومم، لالایی! گلِ غمگینِ محرومم لالایی!
لالایی که هنوزم بی‌گناهی! لالایی، زندگی زندونه گاهی!
تو معصومی، تو خوبی، تو حریری ! نباید پشتِ دیوارا بمیری!
بخواب آروم داره بارون می‌گیره!.زمستون داره از کوچه‌ها می‌ره!
چی شد که گم شدی تو این شب سرد! کی هنگامِ شکفتن پَرپَرت کرد!
نمی‌خوام چشماتو ابری ببینم ! نمی‌خوام روزی به سوگت بشینم!
لالایی غنچه‌ی پونه، لالایی! بدون که شب نمی‌مونه لالایی!
لالایی، هر غمی که خوندنی نیست!.همه دردای ما که گفتنی نیست!

ملودی “ تورج شعبانخانی ” در نهایت زیبایی و انسجام، فضای لالایی ِشاعر را بارور کرده است. یکی از مشخصه های آثار او، فضای غمزده و اصطلاحا “ بارانی ” ملودی هایش است. او اینجا با پرهیز از حرکت در گام های بالا برای اوج ترانه، ارکستر و صدای خواننده را در فضای آرامبخش ِیک لالایی جاری کرده است.

تنظیم “ نیکان ” بارورکننده ی همه ی این ایده های منسجم، برای اجرای ترانه شده است. اوج خلاقیت او استفاده از سلوی “کمانچه ” در رنگ آمیزی ارکستر بافته شده ی اوست.چنانچه گیتار و زهی در طول زمزمه های” شاعر / راوی “ فضای لالایی و سلوی ” کمانچه “ در جواب های میانی ترانه، تکان دادن های آرام گهواره را تداعی می کند.

اتفاق زیبای شعر این ترانه آن است که، همان نسبت میان “مادر / کودک ” در لالایی های مرسوم، اینجا میان “ شاعر / مخاطب ” نیز حفظ شده است. مادر لالایی می خواند تا کودک در فضای خلسه آور ِساخته شده از صدای او، به خواب رود. اینجا نیز شاعر با حذف همه ی نشانه های توضیح دهنده ی مبنای دلمشغولی های خود، صرفا مویه های خود را در گوش”کودک / مخاطب “ زمزمه می کند. او بر همین اساس و به زیبایی ترانه ی خودرا چنین پایان می بخشد : “لالایی، هر غمی که خوندنی نیست!.همه دردای ما که گفتنی نیست!”

ترانه ی “ لالایی ” با اجرای زیبای “گوگوش “، اگر بارور شده از نام ِآهنگساز خاطره ساز، ” تورج شعبانخانی “، است، اما قبل از آن، محل ِ ثبتِ نام ِ” نیکان “ در جایی میان نام آهنگسازان و موسیقی دانان خلاق همه ی این سالها محسوب می شود.

 

ترانه ی دیروز : لالایی

شاعر : اردلان سرفراز - آهنگساز و نوازنده ی پیانو و خواننده : حسن شماعی زاده

” لالایی “ اردلان سرفراز در سال های ابتدایی دهه ی پنجاه، قبل از آنکه لالایی مادر، برای کودک ِ گهواره نشین اش باشد، یک ” شبانه “ است.

مادر از پدر شهید ِ دربند بوده ی ِ کودک می خواند. زمزمه می کند. فریاد می زند.او از مبارزی می گوید که تا انتهای خون خود رفته. در میانه ترانه، از پدر کودک خود هم می گذرد و به عشق رفته ی خود می رسد.

این ترانه اما در همنشینی با ملودی ِساخته شده بر شعر، چنین زیبا شد. بررسی تطبیقی این دو مولفه ی ترانه با یکدیگر، “ لالایی ” را زیباتر می کند.

شعر ترانه با “ لالایی ” آغاز می شود و ملودی و گام صدای خواننده نیز در همان محدوده ی لالایی ها می ماند :

بخواب جونم برات بیداری زوده /بیدار موندن تو صبح آسون نبوده
بخواب تا خواب گلباران ببینی /گل خوشبختیت رو ایران ببینی
گلی که با بهارش، تو بهاری /اگه پرپر بشه، هیچی نداری!

شاعر در میانه ی این لالایی، بغض خود را به چشمان کودک گره می زند. غم خود را با او زمزمه می کند. از قهرمانی می گوید که یادش در وجود کودک، تجسم یافته است. اما هنوز لالایی می گوید :

نپرس از من بابات کی بر می گرده / نپرس از من کی بوده و چه کرده ؟

 تا بشناسی بابات رو خیلی زوده / برات یه روز همه میگن کی بوده؟

لالایی لا لالا! گل برگ بیدی / بخواب جونم تو فردا رو چه دیدی ؟

 اما ناگهان بغض خود را می شکند، بی توجه به لالایی، فریاد می زند و شب را در هم می شکند. از دانسته گی ِ پدر در راه پیش رو می گوید. صدای خواننده اوج می گیرد :

بابات می گفت که شب پایون نداره / آدم باید خودش روز رو بیاره

نمی تونست به تاریکی بسازه / می گفت راهی که پیش دارم درازه

ببند چشمات رو شاید خواب ببینی /گل خورشید رو تو مرداب ببینی

لالایی لالا لاکن برگ بیدی /هوا کم کم میره رو به سپیدی

شاعر با برگشت به دنیای عینی خود، دوباره “ لالایی ” می گوید، اما مجددا به ذهنیات ِ خنجر خورده ی خود سفر می کند و از “ لالایی ” به “ اعتراض ” می رسد. خواننده در همه ی این فراز و فرود های ذهنی با او همراه است :

لالالالا ! لالالالا !

 گل خوش رنگ زیره / بابات رفته که خورشید رو بگیره

بابات عاشق ترین عاشقا بود / همه عشقش همین خاک و هوا بود

می گفت وقتی که اسمی از وطن نیست/ لبایس ما به تن غیر از کفن نیست

شاعر و کودک به صبح می رسند. چشمان مادر به خواب می رود. شبانه ی او پایان یافته. صدای خواننده نیز کم کم به خواب می لغزد و فید می شود :

لالایی !لالا کن برگ بیدی / بخواب جونم تو فردا رو چه دیدی

هوا کم کم میره به سفیدی

لالایی ! لالایی !…

 

شماعی زاده، در ملودی خود این ترانه را از “ لالایی ” می گذراند و به ترانه ی معترض می رساند. برای این ملودی “ واروژان ” ارکستر می سازد و آن را اجرا می کند . اما ترانه در همان میانه، معدوم می شود. ممنوع و بایگانی تا دهانِ ترانه ی بیدار باردیگر دوخته شود.

” لالایی “، با گیتار ” آرمیک “ و صدای ” رامش “ و با تعدیل کلیات شعر، اجرا و منتشر می شود. اما اصل ِترانه ی ” لالایی “ را می خوابانند.

” لالایی “ زیر آوار شلاق سانسورچیان و گزمه گان فرهنگ، می ماند تا نبود ِ دوستاق بان !

بعد از انقلاب با پیانوی خود شماعی زاده اجرا و ابتدادر آلبوم های زیر زمینی اوایل انقلاب – آلبوم “حرف “- و بعدتر در آلبوم “ فریاد رنگ ” منتشر می شود.

” لالایی “ حسن شماعی زاده و اردلان سرفراز، بیش از هر چیز روایت یک حنجره ی خون گرفته ی ِباز مانده از فریاد است.

ترانه ی “ لالایی ” برای خواباندن چشم ها به دنیا نیامد، ترانه ی “ لالایی ” برای بیدار ماندن تا رسیدن صبح، اجرا شد.